چالش،
پژوهش و پرسشگری، سنگ بنای دمکراسی:
به
چالش کشیدن گفته ها و نظرات دیگران، سنگ
بنای دمکراسی را رقم می زند، چه آنکه باعث می شود سره از ناسره تمیز داده شده و
مشخص شود که کدام سخن درست و کدام سخن نادرست است.
پر
بیراه نیست اگر بگوییم که وجه تمایز دمکراسی، ایجاد فضای لازم برای نقد سخن دیگران
است، تا بهترین سخن مشخص شود و بهترین تصمیم گرفته شود.
آزادی
بیان به خودی خود، ارزش خاصی ندارد، زمانی این آزادی ارزش پیدا می کند که نخست قدر
دانسته شود، و سپس از آن استفاده بهینه شود.
رای
گیری و انتخابات، مظهر دمکراسی است، اما اگر افراد و سخن آنها به چالش کشیده
نشوند، و نقد نشوند، انتخاب مردم، انتخاب آگاهانه و درستی نخواهد بود، و اصولا
ارزش رای آنها و کل مراسم رای گیری به زیر سوال رفته است! نمونه اخیر آن انتخابات مصر است.
از
آن گذشته، برای پاسداشت دمکراسی، لازم است که شهروندان و رای دهندگان، اتفاقات روز
را به دقت زیر نظر بگیرند، و هر رخدادی را به چالش بکشند، و اجازه ندهند که
منتخبین مردم، از رای آنها و وکالتی که بر دوش گرفته اند، سو استفاده کنند.
دمکراسی
را باید به اتومبیلی گران قیمت و بسیار کارآود تشبیه کرد، و این اتومبیل، تنها به
شرط اینکه به صورت روزانه مورد تعمیر، بهسازی قرار گیرد، کارآمد است و می شود با آن مسافرت کرد، و اگر به آن اتومبیل رسیدگی نشود، از کارایی ساقط می
گردد.
نسبت
این پرسشگری و چالش کشیدن رخدادها های روزمره و نظرات سیاستمداران به دمکراسی،
به مانند تعمیر و بهسازی، به آن اتومبیل گرانقیمت و کارآمد است.
اگر
مشارکت مردم در دمکراسی تنها به رای دادن کورکورانه ختم شود، دمکراسی (که یک نظام
کارآمد است)، از کارایی ساقط خواهد شد.
بارها
به این نکته اشاره شده است که بدون مشارکت فعالانه مردم در عرصه انتخابات و پس از
آن، دمکراسی معنایی نخواهد داشت، تا زمانی که مردم، نامزدهای انتخابات و نظرات
آنها را به چالش نکشند و به شکل عمیقی مورد پرسش گری قرار ندهند، و از طرفی، با
تیزبینی، اتفاقات روزمره را مورد بررسی و تردید قرار ندهند، دمکراسی شکل نخواهد
گرفت و کارآمدی لازمه را نخواهد داشت.
به
یاد داشته باشیم، اکثر سیاستمداران، آدم های فاسدی هستند (!) و اصولا سیاستمداران
به شدت مستعد سواستفاده از قدرت هستند، تنها عامل بازدارنده، حضور مردم در عرصه
است. مثلا اگر سیاستمداران رای بیاورند و ببیند که دیگر بر قدرت آنها نظارتی نیست، احتمال زیادی
وجود دارد که از قدرت خود سو استفاده کنند! اما اگر همین سیاستمداران ببیند که در صورت
سو استفاده از قدرت، با واکنش جدی مردم روبرو خواهند شد و مردم در عرصه حضور
دارند، دیگر جرات سو استفاده را نخواهند یافت.
فرهنگ
ایرانی و بستر دمکراسی:
فرهنگ
ایرانی، فرهنگی «ناپرسا» است، و شوربختانه در این فرهنگ، پرسشگری و چالش گفته های
دیگران، جایگاه لازمه را ندارد.
شاید
مظهر این «نبود پرسشگری» را باید در در سیستم آموزشی کنونی ایران یافت، چه آنکه تا
پایان دوره دوازده ساله دبیرستان، دانش آموزان ایرانی، هیچ تولید فکری ندارند و
تنها به از بر کردن (حفظ کردن) و یادگیری مطالب ارایه شده اکتفا می کنند. اگر
بخواهیم با قاطعیت بگوییم، تنها تولید فکری دانش آموزان ایرانی در این دوره طولانی
دوازده ساله، به زنگ های انشا خلاصه می شود!
یعنی
جز انشاهای تکراری، دانش آموزان ایرانی، هیچ پژوهش انجام نمی دهند و خودشان هیچ محصولی را تولید نمی کنند.
این
روند غلط حتی در دانشگاه ها نیز ادامه می یابد،
و گزافه نیست اگر ادعا کنیم حتی تا مقطع لیسانس نیز، ما شاهد این روند غلط
هستیم و دانشجویان ما، حتی با روند تحقیق و یا تفکر انتقادی، آشنا نیستند...!
اگر
از چند دانشگاه خوب کشور صرف نظر کنیم، و به دانشگاه های معمولی ایرانی سری بزنیم،
می توانیم ببینیم که حتی پایان نامه دانشجویان فوق لیسانس بسیاری از دانشجویان،
ملغمه ای از ترجمه چند مقاله خارجی است و خود دانشجو، به خودی خود، هیچ کار پژوهشی
انجام نداده است، و تنها در مقطع دکتری است که می بینیم پایان نامه ها، اندکی شکل پژوهشی
به خود می گیرد.
اگر
به سیستم آموزشی کشورهای غربی و یا ژاپن نگاهی بیاندازیم، شگفت زده می شویم، چه
آنکه می بینیم دانش آموزان با نگرش پژوهشی
از سنین بسیار پایین آشنا می شوند.
دیدگاه
انتقادی و جایگاه آن در فرهنگ ایرانی:
به
صورت خلاصه، دیدگاه انتقادی یعنی روشی منطقی برای ارزیابی و جمع آوری اطلاعات. یک
انسان با اندیشه انتقادی، هر ادعای را براحتی نمی پذیرد، هنگامی که با یک ادعای
جدید مواجه شد، ابتدا به دنبال علت های آن می گردد، سپس وارد مرحله حدس زدن و
یافتن بنیادهای ادعای مطرح شده می گردد.
این
روش اندیشیدن، در فرهنگ ایرانی، جایگاه شایسته خود را ندارد. علت نیز آن است که اگر حاکمان مذهبی و یا ملایان این دیدگاه را به کودکان بیاموزند، آن کودک دیگر حاضر به پذیریش خرافه های دینی آنها نخواهد بود.
نقش
دین:
پر
بیراه نیست اگر ادعا کنیم که دین اسلام در ایجاد این وضع اسفناک، نقش قابل توجهی
داشته است. چالشگری و پرسیدن، یک تابو در تمامی ادیان است، بماند که دین اسلام،
تندترین برخورد را با افراد پرسشگر می کند. شاید بهترین مثال، وجود مجازات مرگ
برای کسانی باشد که دین خود را عوض می کنند و یا به راستگویی پیامبر اسلام، شک می
کنند! (توضیح درباره ارتداد)
در
فرهنگ اسلامی، پرسشگری یک «تبو» است، و
پژوهش زشت انگاشته می شود، چه آنکه دکانداران دین، خوب می دانند که پژوهش برای دین
به مانند سم است، و اگر شهروندان شروع به پژوهش کنند، گروه گروه از دین خارج می
شوند و آن دین، با انقراض روبرو می شود.
چرا
فرهنگ ایرانی، مستعد رشد فرقه ها است؟!
فرهنگ
ایرانی، به شدت مستعد رشد فرقه ها است، چه آنکه بیعت کورکورانه، و دنباله روی چشم
بسته، سنگ بنای فرقه ها را به وجود می آورد.
اصولا
تا زمانی که افراد، حاضر نشوند کورکورانه به دنبال یک شخص حرکت کنند، و چشم بسته
به اطاعت از او بپردازند، و به خود اجازه ندهند که او را به چالش بکشند، فرقه ها
شکل نخواهند گرفت.
اینگونه
است که می بینیم در فرهنگ ایرانی، به شدت امکان رشد فرقه ها وجود دارد، و می
توانیم ببینم که چگونه فرقه هایی مانند مجاهدین خلق شکل می گیرند و به حیات خود
ادامه می دهند.
در
این میان، وجود فرقه های جدیدالتاسیس، خطر گسترده ای را برای جامعه ایرانی رقم می
زند. افرادی مانند م. ایلیاد،
و یا فرقه های دیگری که هر کدام بین چند صد تا چند هزار نفر پیرو دارند، و خطر
گسترده ای را برای آینده جامعه ایرانی به همراه دارد.
خاتمه:
روش برون رفت از این معضل، نخست تغییر سیستم آموزشی، و سپس تلاش برای روشنگری در میان اقشار مختلف جامعه است.
حل این مشکل، نیاز به زحمت بسیار دارد، یک کار فرهنگی دراز مدت است و باری است که بر دوش نسل جوان ایرانی قرار دارد.
Alice Wellington Rollins: "The test of a good teacher is not how many questions he can ask his pupils that they will answer readily, but how many questions he inspires them to ask him which he finds it hard to answer."
چند
نوشته اخیر این وبلاگ: