شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۱

چرا خروج نام مجاهدین از سازمانهای تروریستی، یک فاجعه برای آزادی خواهان ایرانی است؟/ارتباط مجاهدین و عربستان سعودی؟!

در  اینکه مجاهدین یک فرقه تروریستی هستند و با روش های غیر انسانی، اعضای خود را مجبور به ادامه همکاری در فرقه خود می کنند، هیچ شکی نیست.

گزارش دیده بان حقوق بشر (یکی از مهمترین سازمان های بین المللی فعال در امر حقوق بشر) به صراحت به وجود شکنجه و زندان های انفرادی در کمپ اشرف، و یا کشتن اعضا تاکید می کند.(توضحیات بیشتر در اینجا). به یاد داشته باشیم که این گروه تروریستی، به جنایت علیه بشریت متهم است (منبع)

به دلیل فعالیت های تروریستی، از جمله کشتن آمریکایی ها در قبل از انقلاب در ایران، همکاری با صدام در سرکوب کردها و شیعیان عراق، و همینطور بد رفتاری با اعضا خود، دولت آمریکا این گروه را در لیست سازمان های تروریستی قرار داده بود.

اما در این چند سال اخیر، مجاهدین خلق با استفاده از دلارهای صدام (که بابت مزدوری دریافت می کردند)، اقدام به پرداخت پول به سیاستمداران آمریکایی کردند و با کثافت کاری، دولت آمریکا را مجبور کردند که لیست این مجاهدین را از لیست سازمان های تروریستی، خارج کند.

نظر مطبوعات بین المللی در اینباره:

"در حالی که روزنامه تایمز مالی اتخاذ تصمیم مبنی بر خارج ساختن نام مجاهدین خلق از لیست گروههای تروریستی را "نمونه روشن نفوذ پول و دلالی سیاسی در واشنگتن" خوانده و جایگاه کنونی مجاهدین خلق را مابین "گروه مزاحم و یا بی‌معنی و فاقد تاثیر" قرار داده، و در نوشته های رسانه های دیگر از آنها به عنوان "کمدی فاجعه بار" یاد شده،"

به نکات ذیل توجه بفرمایید:

-          حماقت آمریکایی:
اصولا چیزی وجود دارد به نام «حماقت آمریکایی!». علی رغم داشتن بیشترین توانایی (پول، قدرت نظامی و سیاسی) اما دولت آمریکا، در بسیاری از موارد، احمقانه ترین تصمیمات را گرفته است
-          لابی گری در آمریکا:
در آمریکا لابی گری قانونی است، یعنی دفاتری وجود دارند که با دریافت پول، به نمایندگی از شما بین نمایندگان مردم در مجلس حضور یافته و به تبلیغ نظر شما می پردازند.
-          لابی گری در زمانی که تروریست بودند:
گروه های تروریستی اجازه لابی کردن در آمریکا را ندارند، اصولا دریافت پول از آنها، به دلیل مشخص نبودن منبع پول، می تواند جرم پولشویی شناخته شود. اما درست در زمانی که مجاهدین در لیست تروریستی بودند، به صورت عجیبی به سیاستمداران آمریکایی پول های کلان می دادند تا در مجالس آنها برای چند دقیقه سخنرانی کند!
جالب اینجاست که دریافت چنین پول های کلانی (مثلا مبلغ یکصدو  شصت هزار دلار برای چند دقیقه سخنرانی توسط فرماندار ایالتی در آمریکا)، به تحقیق رسمی اف بی آی، درباره پولشویی سیاستمداران آمریکایی و دریافت پول از تروریست ها ختم شد! پیوند به منبع
-          مجاهدین پول های کلان با منبع نامعلوم دارند:
مجاهدین تنها گروه ایرانی هستند که پول های کلان دارند. منبع همه آنها مشخص نیست، اما می توان به پول هایی اشاره کرد که بابت مزدوری و خیانت به مردم ایران از صدام دریافت کرده اند، تا جرایم سازمان یافته ای چون قاچاق انسان و یا کلاه برداری های سازمان یافته در اروپا.
گزارش هایی وجود دارد که مجاهدین، به صورت ماهیانه مبالغ  میلیون دلاری، از صدام پول می گرفته اند. به یاد بیاوریم که زمان دستگیری مریم رجوی در فرانسه، مبلغ شش میلیون دلار به صورت نقد (!) از اتاق خواب او کشف شد و مطمینا با توجه به سن و سال خانم مریم رجوی، این پول حاصل استریپ کردن ایشان در کلاپ های پاریس نبوده است!
بنا به گزارش فاکس نیوز،مجاهدین برای سخنرانی سیاستمداران آمریکایی در جلسات خود، هر دقیقه بیست هزار دلار پرداخت می کرده اند!
-          مجاهدین نظر دولت آمریکا را خواهند خرید:
زمانی که مجاهدین در لیست تروریستی بودند، امکان لابی کردن نداشتند، اما اینچنین پول پرداخت کردند و نظر سیاستمداران احمق آمریکا را عوض کردند، وای به روزی که این گروه تروریستی، بتوانند قانوی فعالیت کنند..!
به نظر می رسد از این به بعد، مجاهدین تلاش می کنند نزد سیاستمداران احمق آمریکایی، خود را نماینده مردم ایران معرفی کنند!
-          نگرانی عربستان سعودی و شرکت های نفتی دنیا از استقرار دمکراسی به ایران:
نفع عربستان سعودی، وجود کشوری متزلزل و غیر دمکراتیک در ایران است.
عربستان سعودی تنها کشور منطقه است که بیش از همه، نگران استقرار دمکراسی در ایران است. عربستان سعودی،بزرگترین صادر کننده و دارنده نفت دنیا، کشوری است که به شیوه دروان ماقبل تاریخ (!) اداره می شود، هیچ نظارتی بر خاندان سعودی نیست، مبالغ کلان پول نفت به جیب آنها می ریزد و خوب می دانند اگر در ایران،دمکراسی حاکم شود، این نهضت مردم سالاری، به عربستان سعودی نیز منتقل می گردد. قطعا اولین نکته سیاست خارجی یک نظام دمکراتیک در ایران، نقض حقوق بشر و عدم وجود دمکراسی در عربستان است.
از طرفی نیز، اگر در عربستان دمکراسی برقرار باشد، شرکت های نفتی، اجازه غارت منابع نفتی کشورهای نفت خیر منطقه را نخواهند یافت.
لذا، شرکت های نفتی بزرگ دنیا و همینطور دولت عربستان سعودی، از استقرار دمکراسی در ایران، وحشت دارند.
-          نگرانی شرکت های اسلحه سازی دنیا از استقرار دمکراسی در ایران:
شرکت های اسلحه سازی، نقش مهمی را در تصمیم گیری ها بازی می کنند. شاید برخی بگویند ترنور آنچنانی وجود ندارد، اما چنین نیست:
الف)سلاح ها همه برای دولت آمریکا طراحی می شود. دولت آمریکا با خرید اولین محموله، هزینه طراحی را پرداخت می کند، خرید کشورهای خارجی، سود خالص برای کمپانی های اسلحه سازی است.
به) ارتباط گسترده کمپانی های اسلحه سازی با سیاستمداران آمریکایی. مثلا رییس هیئت مدیره مارتیک، همسر پاول است!
طبیعی است که مهترین خریدار اسلحه، عربستان و کشورهای نفت خیز منطقه هستند و صد البته که با استقرار دمکراسی، دیگر کشورهای منطقه دلیلی برای خرید اسلحه ندارند. 
-          ارتباط مجاهدین با عربستان سعودی:
منبع: اینجا: سخنان یکی از بلندپایه ترین اعضای جداشده از مجاهدین
گزارش هایی از ارتباط بین عربستان سعودی و مجاهدین وجود دارد. به نظر می رسد مجاهدین که تا کنون مزدوری صدام را می کردند، اکنون به مزدوری عربستان سعودی می پردازند.
-          خطر مجاهدین برای آزادی خواهان ایرانی:
خطر اصلی مجاهدین این  است که برای سیاستمداران نادان و احمق آمریکایی، خود را نماینده مردم ایران جا بزنند.
بدون شک، مردم ایران ترجیح می دهند که زیر یوغ رژیم آخوندی بمانند، اما اجازه ندهند مجاهدین خلق، به قدرت برسند. 
این گروه آنچنان نزد مردم ایران بد نام است و مورد تنفر واقع است که حضور آنها به عنوان یک گزینه، باعث می شود بسیاری از مردم ایران، در هنگام درگیری با رژیم، از شدت ترس قدرت گرفتن مجاهدین، اصولا در مبارزات و تظاهرات، حاضر نشوند.
ختم کلام اینکه از این به بعد، سیاستمداران احمق آمریکایی، مجاهدین را به عنوان بخشی از مردم ایران خواهند شناخت و این فرقه تروریستی، اجازه خواهد یافت تا بر تصمیم گیری های دولت آمریکا، اثرگذار باشد.

بدون شک، تا زمانی که مجاهدین خلق، اشتباهات خود، شامل مورد زیر را نپذیرند، و قبول نکنند اشتباه کرده اند و دیگر تکرار نمی کنند، نمی توان به آنها اعتماد کرد، جنایات و اشتباهاتی مانند:

-          همکاری و کمک به صدام حسین در جنگ ایران و عراق
-          آزار اعضای خود، شکنجه و کشتن آنها
-          مشارکت در بمب گذاری ها و دیگر اعمال تروریستی خود
-          مشارکت در سرکوب کردها در عراق
==============در این پیوند، نوشته های دیگر مرا درباره مجاهدین خلق بیابید. 

                                    
-------------نوشته های دو روز گذشته من:


جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۹۱

امام هشتم وقتی زنده بود، نتوانست برای خودش کاری کند،حالا چه کار می تواند بکند که گرد و خاکش را به کله بچه های بیمار می مالید؟!


اینها خدام حرم امام هشتم شیعیان هستند که از کودکان سرطانی در بیمارستان ها دیدار کرده اند، همانطوری که می بینید، به سر و کله این کودکان نیز گرد و خاک قبر امام هشتم می مالند (چون مقدس است!!)، حال سوال من این است، این امام هشتم، زمانی که زنده بود و قادر به انجام کاری بود، خودش  انگور سمی خورد و مرد!  و نتوانست خودش را شفا بدهد!! (آن هم زمانی که زنده بود)،


حالا این آدم بعد از چند صد سال و در حالی که مرده است، چه غلطی می تواند بکند که گرد و خاک کثیف را به سر و کله کودکان بیماری می مالند؟! 

/--------------/نوشته دیگر امروز من: 




این تصویر احمدی نژاد درحال خوردن نان و پنیر است،او همانی است که غیر از پول نفت،نیمی از ثروت هر ایرانی را دزدید و ندا را نیز کشت!

دوست عزیزم، اندیشه گرامی نوشته بود: به امید آمدن کدام «جمعه» خانه ما را ویرانه می کنید؟!

بی اختیار یاد این عکس احمدی نژاد افتادم، بعد به یاد لحظه جان سپردن ندا آقا سلطان...! 

ابتدا به یاد داشته باشیم که احمدی نژاد، فرزندخوانده مجتبی خامنه ای است و او است که پشت همه دزدی های احمدی نژاد قرار دارد...!

این عکس احمدی نژاد، در ابتدای دوران ریاست جمهوریش منتشر شد تا به مردم ساده باور بگوید او فردی ساده زیست است، یعنی مثلا نان و پنیری می خورد که ده سنت (یک دهم دلار) خرج بر می داشت و حاضر نبود یک چلوکباب دو دلاری بخورد، در نتیجه یک دلار و هشتاد سنت، به نفع مردم ایران بود!
حال بعد از هفت سال، نتیجه ریاست جمهوری احمدی نژاد، نتیجه این شده که پول ملی ایران، شصت درصد ارزشش را از دست داده است(!)، آنهم در حالی که دولت او بیش از هفتصد میلیارد دلار نفت فروخته است!

یعنی هر هزار تومان پول ایرانی، ششصد تومان خود را از دست داده است و در حقیقت این پول به جیب احمدی نژاد رفته است!

یعنی در حالی که بیش از همه دولت های تاریخ ایران پول داشته است، و همه آنرا به جیب مبارک ریخته است، و چیزی به مردم ایران نرسیده است، باز این کفایت نکرده است و آقای احمدی نژاد و مجتبی خامنه ای، شصت درصد از پولی که مردم ایران در قبل داشته اند را به جیب زده اند...!

به عنوان مثال، برخی از ضررهایی که دولت احمدی نژاد با مدیریت غلط خود به کشور ایران زده است را در اینجا ذکر می کنم:

مهمترین خیانت احمدی نژاد ایجاد بحران بین المللی است که در نتیجه آن وضع اقتصادی مردم به این وضع فجیع درآمده است.دو بحران توسط احمدی نژاد ایجاد شده است:

-          ایران در منطقه از دو گروه تروریستی حزب الله و حماس حمایت می کند خود مردم فلسطین و لبنان نیز از دو گروه یاد شده متنفر هستند و معتقدند این گروه های تروریستی یاده شده بشدت فاسد بوده و فقط بدلیل منافع خودشان از ایجاد صلح با اسراییل جلوگیری می کنند. بدلیل حمایت ایران از گروه تروریستی فوق، تمام کشورهای پیشرفته و متمدن دنیا با دولت ایران اختلاف دارند.

-           ایجاد بحران هسته ای و پیگری ساخت بمب اتم که تحریم های بین المللی را برای ایران به همراه داشته است.
بابت دو بحران یاد شده ، فشارها و ضرر های اقتصادی فراوانی به مردم ایران وارد شده که رئوس آن به شرح ذیل است:

-          رژیم ایران در معرض خطر حمله آمریکا و  اسراییل است، و برای اینکه رژیم جلوی این حملات را بگیرد، ناچار است که به دولت های روسیه و چین، باج بدهد.

به عنوان مثال، در عوض حمایت از ایران، سهم ایران را در منابع نفتی و گازی دریای خزر از پنجاه درصد طبق قرارداد سال 1949 به یازده درصد کاهش داده است. با توجه به اینکه تاکنون بیش از پنجاه میلیارد بشکه نفت در میادین نفتی دریای خزر کشف شده است، این به معنی از دست رفتن بیست میلیارد بشکه نفت از ثروت مردم ایران است که به رقم افسانه ای دوهزار میلیارد دلار(دو تریلیون دلار) می رسد. این به معنی 30000دلار یا شصت میلیون تومان پول از جیب هر ایرانی است.

-          به دلیل بحران های فوق، شورای امنیت، تحریم های زیر را برای ایران در نظر گرفته است، و ما ضررهای زیر را متحمل شده ایم:

الف- علی رغم اینکه ایران بهترین موقعیت جغرافیایی را برای سرمایه گذاری دارد، اما به دلیل تحریم و ایجاد بحران های بین المللی توسط احمدی نژاد، هیچ شرکت خارجی در ایران سرمایه گذاری نمی کند. لذا در میادین مشترک نفتی با کشورهای همسایه چون قطر ، آنها مشغول استخراج هستند و سهم ما را نیز آنها می فروشند. میلیاردها دلار از ثروت کشور ها در حال تاراج به این شیوه است.

ب- به دلیل نبود سرمایه گذاری خارجی در صنعت نفت و گاز و از طرفی چون شرکت های صاحب تکنولوژی به دلیل تحریم حاضر به انجام کار در ایران نیستند، بهره وری ما برای استخراج نفت بسیار پایین آمده است و میلیاردها بشکه نفت برای همیشه در اعماق چاه ها باقی می ماند. ضریب برداشت نفت در ایران 24 درصد است در حالی که در نروژ ای نرقم 65 % است ، یعنی ما دو برابر نفتی که صادر می کنیم، را نابود می کنیم.این به معنی از دست دادن نه هزار میلیارد دلار پول است. (عصر ایران – یک اسفند به نقل از رییس پژوهش نفت ایران)

ج- به دلیل تحریم های بانکی بین المللی ما برای صادرات و واردات، ناچار هستیم از بانک های کشورهای ثالث استفاده کنیم که برای کشورما هزینه ای حدود ده درصد به همراه دارد. یعنی 10% تمام صادرات و واردات کشور را باید به یک کشور ثالث مانند امارات برای استفاده از سیستم بانکی آنها، باج بدهیم، یعنی رقمی حدود بیست میلیارد دلار در سال!

-          سالیانه بیش از 180000نفر از متخصصین تحصیل کرده ایرانی به دلیل نبود امنیت و فرصت شغلی از ایران فرار می کنند که طبق امار صندوق بین المللی پول، به معنی از دست دادن پنجاه میلیارد دلار پول است.در حالی که اگر امنیت اقتصادی بود، ما به بیش از این افراد تحصیل کرده برای ساختن و توسعه ایران نیاز داشتیم.

جمع بندی :

با یک جمع و ضرب ساده، می توان نتیجه گرفت که در نتیجه مدیریت احمدی نژآد، کشور ما با ضرر اقتصادی دوازده هزار میلیارد دلار، مواجه شده است...! اگر بخواهم این رقم را به ریال بنویسم، چنین می شود: 
دویست و چهل هزار میلیون میلیارد ریال(!)
240,000,0000,000,000,000 ریال
و این رقم دزدی احمدی نژآد برابر با دو هزار میلیارد چلوکباب است...!!

و این ندا آقا سلطان بود، دخترکی که تولد بعدی را ندید
/--------------/نوشته دیگر امروز من: 


سه‌شنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۱

رابطه معکوسی بین«استقرار دمکراسی وعدالت»دریک کشوربا«ضریب نفوذ دین»وجود دارد! هرچه دین ریشه دار تر باشد،جامعه بدبخت تر است!

ادیان به معنای برتری یک عقیده بر منطق هستند، با برابری انسان ها سر جنگ دارند،  لذا بدون سکولاریسم، نمی توان به دمکراسی و یا عدالت دست یافت! با قاطعیت می توان گفت که با وجود دین در قدرت،  اصولا دمکراسی و عدالت معنا ندارد و استقرار نمی یابد!

تصویر زیر را ببینید:  
منبع: تابناک و محل عکس، در یکی از محلات بغداد

این تصویر، نمادی از همان حماقت معروف آمریکایی است! آمریکایی ها، این همه هزینه کردند و به عراق لشکرکشی کردند، بعد عراق را دو دستی تقدیم کردند به ملاها! براستی، آیا شهروندان آمریکایی این قدر هزینه جنگ را دادند تا عکس خامنه ای بر روی بیلبورد های عراق باشد؟! 

مساله اینجاست که دمکراسی را نمی شود به زور به هیچ کشوری داد! دمکراسی گرفتنی است، دادنی نیست.

تا مردم فرهنگ و توان فهم مبانی دمکراسی و سکولاریسم را نداشته باشند، انتخابات معنا ندارد. در چنین انتخاباتی، ملا جماعت به راحتی رای را از دست مردم می قاپد! اصولا تا زمانی که مردم یک جامعه، از کمی و کاستی هر عقیده ای مطلع نباشند، تا فضای آزاد وجود نداشته باشد که مثلا دین و ملا نقد شود، انتخاب آنها، از روی آگاهی نیست! 

مثلا در دور اول انتخابات، واقعا برخی از مردم ایران به احمدی نژاد رای داده بودند، علت این بود که آنها هیچ شناخت درستی از احمدی نژاد نداشتند، چون فضای آزادی در کشور نبود که احمدی نژاد را نقد کند، لذا آن انتخابات، انتخابی کور بوده و فاقد ارزش است. 

اینگونه انتخابات مانند این است که از یک نوزاد شش ماه بپرسیم دوست دارد به او کاخی در نیاوران بدهیم یا اینکه یک شوکولات را دوست دارد!؟ طبیعی است که این انتخاب، از روی آگاهی نیست و بی ارزش است. 

امریکا چند هزار میلیارد دلار هزینه جنگ کرد تا در عراق و افغانستان، سیستم دمکراسی را برقرار کند، اما از یک نکته مهم غافل ماندند، آن هم ریشه دار بودن تفکر دینی در این دو کشور است. براستی آیا بهتر نبود یک صدم این هزینه لشکر کشی، صرف آموزش آن مردم می شد؟!

در کشورهایی که فلان ملا، با یک دست خط می تواند قانون را به چالش بکشد، و مردم آن کشورها، ملا جماعت را چون بت می پرستند، دمکراسی معنایی ندارد، اول باید به آن مردم نشان داد که این ملا، صرفا یک شیاد است، دین و آیین او بر اساس یک مشت خرافه بنا شده است، تمامی احادیث دین او احمقانه است، قران آنها سرشار از چرندیات و حرف های غلط است، آنگاه وارد مسایلی چون دمکراسی شد! 

وقتی پیوند مردم و آخوندها سست شد، وقتی آخوندها به گوشه مساجد رانده شدند، وقتی آخوندها فهمیدند که اگر درباره سیاست اظهار نظر کنند، نظرشان از سوی جامعه نادیده انگاشته خواهند شد، آنگاه است که می توان سیستم دمکراسی را برقرار کرد.

اصولا بین دمکراسی و سکولاریسم، پیوند عمیق و ریشه ای وجود دارد. بدون سکولاریسم، نمی توان به دمکراسی دست یافت.

ادیان به معنای برتری یک عقیده بر منطق هستند، برابری انسان ها را قبول ندارند. از طرفی نیز دمکراسی  به معنای برابر بودن ارزش رای هر یک از شهروندان جامعه است.  لذا بدون سکولاریسم و جدایی دین از سیاست، دمکراسی پیاده نخواهد شد.

مفاهیمی چون دمکراسی، سکولاریسم، آزادی و عدالت، تمام از یک بستر فکری می آیند، همه آنها تفکرات انسان دوستانه هستند. ادیان اصولا با انسان دوستی سر جنگ دارند و همه چیز در ادیان، مبنی بر خداپرستی و خدادوستی است، لذا تعجبی ندارد که با وجود دین در یک جامه، دمکرسی و سکولاریسم و عدالت، شکل نخواهد گرفت.

لذا پر بیراه نیست اگر بگوییم:

اصولا رابطه معکوسی بین استقرار دمکراسی در یک کشور با ضریب نفوذ دین وجود دارد...!







دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۱

حکایت گیس کشی مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای...!/زمانی که همسر مهدی هاشمی در مطبوعات، مجتبی خامنه ای را عقیم می خواند!

حکایت مهدی هاشمی است، مشکلات کنونی او به سی سال پیش باز می گردد، به زمانی که او در عرصه غارت ایران، تک تازی می کرد و مجتبی خامنه ای را بی نصیب می گذاشت! مهدی هاشمی باید زمانی به فکر این لحظه می افتاد که 

چرا مهدی هاشمی به تهران بازگشت؟!

خبری که این روزها همه را متعجب کرد، بازگشت مهدی هاشمی به ایران است! در حالی که پرونده بازی علیه او باز بوده است، چرا او به ایران بازگشته است؟!

برای درک بهتر این سوال، بهتر است مطالبی از پیشینه  مهدی هاشمی را بدانیم.

مهدی هاشمی، نور چشمی پدرش است!

کسانی که با مافیای هاشمی رفسنجانی آشنا هستند، می دانند که مهدی هاشمی، نور چشمی پدر است! شاید به این دلیل که فرزند آخر او است!

رقابت مجتبی خامنه ای و مهدی هاشمی:

به فرزندان سران نظام، که به شغل شریف دلالی در کنار پدران خود مشغول هستند، اصطلاحا آقازاده می گویند و تا زمانی که خمینی زنده بود، هنوز مفهوم "آقازاده" در کشور شکل نگرفته بود.

در آن زمان، تنها آقا زاده هایی که در کشور وجود داشت، فرزندان هاشمی رفسنجانی بودند!  جنگ نیز برای آنها نعمتی بود، افرادی چون محسن رفیق دوست یا اطرافیان محسن رضایی، زیر نظر آنها خرید های جنگ را انجام می دادند و پورسانت های مربوطه (حق دلالی) به حساب های آنها واریز می شد.

رابطه مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای، قبل از مرگ خمینی:

در آن دوره، خامنه ای رئیس جمهور بود، اما قدرت چندانی نداشت! همه کاره کشور شخص هاشمی رفسنجانی بود، و صد البته هاشمی رفسنجانی بود که روابطی با شرکت های خارجی برقرار کرده بود و از دلالی اسلحه گرفته تا پروژه های صنعتی کشور، مشغول ثروت اندوزی بود.
در این میان، نقش اصلی دلالی را پسران او به عهده داشتند، که بیش از همه، اسم مهدی و محسن به گوش می خورده است.

حضور مهدی هاشمی در جبهه:

زمان جنگ، برای ترغیب مردم برای رفتن داوطلبان به جبهه، فرزندان سران نظام نیز به صورت صوری و نمایشی در جبهه حضور می یافتند. اصولا حضور یک شخص بلند پایه مملکت در خط مقدم جبهه، عملی احمقانه است و چنین کارهایی، صرفا نمایشی بوده است.

صد البته که هر فرد عاقلی می داند که امثال مهدی هاشمی، تنها برای گرفتن پورسانت اسلحه خواستار ادامه جنگ بوده اند و نه هیچ چیز دیگری! اصولا علاقه به ایران و یا دفاع از کشور، نزد چنین اشخاصی معنا ندارد! (اینجا)

در زمان جنگ نیز، مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای، به صورت نمایشی در جبهه حاضر می شوند! (منبع)

در همان زمان نیز می بینیم که مجتبی خامنه ای را پشت خط نگه می دارند و برای عملیات نمایشی خود، مهدی هاشمی را به خط مقدم می برند!

رقابت پنهان مهدی هاشمی و مجتبی خامنه ای:

حال با کنار هم چیدن این نکات، می توان دریافت که تا چه حد مجتبی خامنه ای، در مقابل مهدی هاشمی، احساس حقارت می کرده و خواستار رقابت با او بوده است.

این داستان ادامه یافت تا اینکه هاشمی رفسنجانی، به خامنه ای اعتماد کرد و او را به قدرت رسانید، و قرار بود خامنه ای تنها عروسک خیمه شب بازی رفسنجانی در جلوی ماجرا باشد، اما چرخ روزگار، به نحو دیگری چرخید!

هاشمی رفسنجانی مار در آستین خود پرورش داده بود و چون خامنه ای به قدرت رسید، بعد از چند سال، هاشمی را کنار گذاشت و در صدد برآمد که قدرت را به صورت کامل، در اختیار گیرد.

زمانی که خامنه ای رهبر شده بود، و هاشمی نیز به مقام ریاست جمهوری رسیده بود، یکی از اعضای کابینه نظر خامنه ای را در جلسه هیات دولت مطرح کرد، جواب رفسنجانی، واضح و شفاف بود: "مقام رهبری، برای خودشان فرموده اند، ما کار خودمان را می کنیم...!"

در چند سال اول، باز این مهدی هاشمی بود که یکه تازی می کرد و اجازه کاسبی (!) به مجتبی خامنه ای نمی داد، تا اینکه خامنه ای کم کم قدرت را به صورت کامل در اختیار گرفت!

حتی در دوره اصلاحات، این مهدی هاشمی بود که پروژه های نفتی را در اختیار داشت، و مجتبی خامنه ای تا یکی دو سال آخر، اجازه حضور در این دکان را نیافت!

 این دعوا تا آن جا ادامه یافت که خامنه ای تصمیم گرفت کلا قدرت را (حتی در نظام اجرایی و دولت) به صورت کامل در اختیار گیرد و هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان را به گوشه ای براند، در اینجا بود که مجتبی خامنه ای تمام قد وارد میدان شد، قدرت را به دست گرفت و سعی کرد انتقامی اساسی، از رقیب دیرینه بگیرد!

بنا به گزارش خودنویس و شواهد موجود، دعوای مجتبی خامنه ای و مهدی هاشمی، به نوزده سال پیش (سال 72 شمسی) باز می گردد(منبع)!

مزه پرانی همسر مهدی هاشمی و یادآوری بچه دار نشدن مجتبی خامنه ای در مطبوعات!

دعوای این دو همیشه ادامه داشته است، تا زمانی که در تظاهرات جنبش سبز، نزدیکان مجتبی خامنه ای اخباری را منتشر کردند که شعار "مجتبی بمیری، رهبری را نبینی" توسط مهدی هاشمی طراحی شده است! (منبع)

و اینجا بود که همسر مهدی هاشمی، با طنازی، جوابی کوبنده به مجتبی خامنه ای داد، او نامه ای سرگشاده نوشت، نامه ای که هیچ کسی تا کنون، به ظرافت موجود در آن اشاره ای نکرده است، همسر مهدی هاشمی  با طنازی، نامه اش را با حدیثی از امام یازدهم شیعان آغاز کرد و نوشت(منبع):

" «تمام پلیدیها و زشتیها در خانه ای نهاده شده که کلید آن دروغگویی است. »
امام حسن عسگری (ع) 
باز قلم دروغ به کار افتاد و قلم به دستی دیگر،اتهامی ناروا به خانواده هاشمی رفسنجانی روا داشت. کم نبود هر چه درباره همسرم،مهدی هاشمی نوشتیدو نوشتند،که اینک خبر از خروج من و دو فرزندم نیز از ایران می دهید؛داستان را هم خود ساخته و پرداخته اید.نوشته اید: "همسر و دو فرزندش مهدی هاشمی با هدف دور شدن از فضای سیاسی جامعه از کشور خارج شدند.""

نکته اینجاست، مجتبی خامنه ای با دختر حداد عادل ازدواج کرده بود، اما چند سالی بچه دار نمی شد و حتی برای مداوا به لندن نیز آمده بودند. (گزارش ویکی لیکس در اینجا)

به یاد داشته باشیم که برای افرادی مذهبی و در راس قدرت، چون خاندان هاشمی و یا خامنه ای، بچه دار بودن یا نبودن، خیلی مهم است و اصولا مرد اگر بچه دار نشود، دیگر مرد محسوب نمی شود و در این تفکر احمقانه، همه چیز نیز به مردی برمی گردد!

حال به یاد بیاوریم که امام حسن عسگری نیز، امام یازدهم شیعیان است که بنا به روایات، بچه دار نمی شده و کلمه عسگری، به معنای عقیم است! حتی برادر او، جعفر (که شیعیان او را جعفر کذاب می دانند) و یا بسیاری از روایات اهل تسنن، به این نکته تاکید موکد دارند. اصولا داستان بچه دار شدن و بعد غیب شدن آن بچه (امام دوازدهم) نیز از همین جا نشات می گیرد.  

حال به یاد بیاوریم که شیعه  چهارده امام دارد که صدها حدیث مشابه دارند، چرا باید فرشته هاشمی، از حسن عسگری، حدیث نقل کند؟! آنهم با توجه به اینکه همه می دانند حسن عسگری به عقیم بودن مشهور است...! 

برای توضیحات بیشتر، رجوع کنید به کمپینیادآوری امام نقی به شیعیان! در حقیقت همسر مهدی هاشمی، از همکاران عزیز نگارنده، در کمین یادآوری امام نقی به شیعیان بوده و یک نقوی درست و حسابی است!

بعد از این ماجرا بود که مهدی هاشمی، ناچار به فرار از ایران شد و دادگستری نیز اقدام جدی علیه او به عمل آورد.

اما فرار مهدی هاشمی و غربت، پایان بیچارگی و بدبختی او نبود! او به بهانه تحصیل به انگلیس آمد و موفق شد با پرداخت رشوه و بدون اینکه از نظر علمی، شرایط دانشگاه را داشته باشد، در مقطع دکتری، به تحصیل بپردازد (منبع)، اما داستان او همینجا به پایان نرسید!

در خارج از ایران، شخصی به نام دکتر هوشنگ بوذری، که قربانی جنایات مهدی هاشمی بود، علیه او شکایت کرد و دادگاه کانادا نیز بر اساس مدارک و شواهد، مهدی هاشمی را به دلیل شکنجه و  آزار ایشان، به جریمه کلانی محکوم کرد. (منبع)

مهدی هاشمی ابتدا اصلا منکر این بوده که آقای دکتر بوذری را می شناسد، و چون رای دادگاه نیز در کانادا بوده، ابتدا تصور می کرد که می تواند از آن فرار کند،اما وقتی دید پرونده اش در دادگاه های بریتانیا نیز آغاز شده است، ترجیح داد به ایران بازگردد! (منبع)

در ماجرای انتخابات 88، مهدی هاشمی به خوبی نشان داد که تا حد قدرت تهیج افکار عمومی را دارد و به خوبی می تواند افکار عموی را بازی دهد، بماند که اصولا این تخصص در تمامی افراد خاندان هاشمی وجود دارد! به یاد بیاوریم که فائزه هاشمی، به انصار حزب الله پول می داد تا او را در حال دوچرخه سواری کتک بزنند تا او محبوب افکار عمومی شود. (منبع)

قضیه زندان رفتن مهدی هاشمی و یا فائزه نیز، دقیقا به مساله انتخابات پیش رو بر می گردد...! 

مهدی هاشمی، قبل از جلسه راستی آزمایی دادگاه، در لندن 
:منبع: خودنوس

حال تنها نکته بامزه، حمایت برخی از اعضای جنبش سبز از مهدی هاشمی است و استدلال می کنند که دلیل مشکلات مهدی هاشمی، حضور او در ستاد انتخابات موسوی است! استدلالی که مضحک و کودکانه است!

مشکلات مهدی هاشمی، نه به دلیل تلاش او برای آزادی ایران، بلکه صرفا به دلیل دعوای او با مجتبی خامنه ای  بر سر غارت ایران ایران است.

مهدی هاشمی هنگام بازگشت به ایران


---------------نوشته های دو روز گذشته من: