شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۱

تصویر روزنامه هلندی/ برداشت آن روزنامه نگار درست است، از لحاظ مقدس بودن، فرق چندانی بین نقی و تقی و عفیر و شمقدر نیست...!

کسانی که با کمپین امام نقی آشنا هستند، می دانند امام نقی، دو یار بسیار صمیمی دارد، عفیر (الاغ او) و شمقدر (شترش). بسیاری از داستان های کمپین نیز بر روی رابطه امام نقی با این الاغ و شتر می چرخد. مثلا فرقه ای به نام فرقه شمقدریه وجود دارد که معتقدند امام نقی، شمقدر را به عنوان امام یازدهم منصوب کرده است!

یک روزنامه هلندی، از دستگیری پدر یاشار نقی پژوه (عضو کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان) گزارشی تهیه کرده است و در آن عکسی از لوگو کمپین نیز چاپ کرده است که در زیر می بینید:



در زیر این عکس نوشته شده است که شخصی که در وسط این لوگو (میان خر و شتر)  هست، امام نقی است!!


خبرنگار این نشریه قصد شوخی نداشته است، او کار حرفه ای و ژورنالیستی خود را انجام داده که بر اساس آن، باید زیر عکس یک توضیح مختصر نوشته شود. یک هلندی که از عقاید شیعه بی خبر است، و تنها می داند که بر اساس این عقاید مسخره، یک انسان بی گناه را گروگان می گیرند، برایش عجیب نخواهد بود که ببیند آن عقاید، حول مقدس بودن یک گاو می چرخد!!

 از منظر آنها، تفاوت چندانی بین آن بخش از جامعه هند که گاو را مقدس می دانند، با شیعیان که یک انسان هزار سال پیش را مقدس می دانند، وجود ندارد!

همانقدری که مقدس بودن نقی و تقی مسخره است، مقدس بودن عفیر و شمقدر یا یک گاو در هند خنده دار است. 



ما با صدای رسا میگویم که تا “آخر ایستادیم”

شوم بختانه مدت کوتاهی است که خبر دستگیری پدر آقای “یاشار خامنه” که با نام مستعار “یاشار نقی پژوه” در کمپینیادآوری امام نقی به شیعیان فعالیت می نمودند، توسط خود ایشان منتشر شده و موجب پریشانی، ناراحتی و در غم و اندوه فرو رفتن یاران و همفکران ایشان گشته است.

آدم ربایی و گروگان گیری را تنها می توان در میان جوامع عقب افتاده که از کمترین درک و اخلاق انسانی محرومند مشاهده کرد. این پدیده نادر، حتی در میان پست ترین جانوران هم دیده نشده و نمی شود. هر انسانی مسئول کردار، گفتار و اندیشه‌ی خویش است و نمی توان فردی را به دلیل فعالیت های اطرفیان، دوستان و یا اعضای خانواده اش دستگیر، شکنجه و زندانی کرد.

تولید ویدیو از داریوش دولتشاهی


یاشار خامنه در اروپا دست به نگاشتن مطالبی زده که خرافات را به سخره گرفته و  باورهای غلط برخی از هم میهنان مان که موجب درماندگی میلیون ها ایرانی گشته را به چالش کشیده است. رژیم جنایتکار اسلامی برای مقابله با یاشار و یاشار ها، پنج هفته است که پدر ایشان را گروگان گرفته و از وی خواسته تا “کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان را تعطیل کرده و با پای خود به ایران باز گردد.

این بازداشت و آدم ربایی نشان دهنده ترس بی حد و اندازه رژِیم از “کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان” و تمامی روشنگرانی است که در راستای خردگرایی و خرافات زدایی گام بر می دارند. این گروگان گیری ناجوانمردانه از به لرزه افتادن ستون باور های دینی و سستی عقاید دنباله روان ملایان به دلیل فعالیت جوانان روشنفکری همچون “یاشار خامنه” حکایت می کند و تا زمانی که اینگونه رفتارهای ارتجاعی از سوی دینداران در ایران زمین دیده شود، فعالیت روشنگران نه تنها کمتر نخواهد شد، بلکه هر لحظه بر تعداد ایرانیان فعال افزوده و دامنه این خردگرایی ها گسترده تر خواهد گشت.

ما به تمامِ دکّان دارنِ دینی و هم اندیشانشان هشدار میدهیم که چنانچه دست از انجام اینگونه اعمال تروریستی بر ندارند و یا مخالفت خود را با برخوردهای قرون وسطایی رژیم علنن نشان ندهند، اعتقادات و باورهای ایشان از دید ما پنهان نخواهند ماند و ما با انرژی بیشتر و اتحادی قوی تر، باورهای موهوم و خرافی آنان را با تیغِ برانِ استدلال‌ ها و انتقاد‌های مان مواجه خواهیم ساخت و اعتقادات شان را همه روزه به چالش خواهیم کشید.

ما این اقدام ننگین حکومت ضد انسانی را شدیدن محکوم کرده و خواستار آزادی پدر آقای “یاشار خامنه” از چنگال مزدوران رژیم می باشیم و تا به خواسته نهایی مان که همانا آزادی تمامی زندانیان سیاسی – عقیدتی و رسیدن ایران مان به سکولاریسم و دموکراسی به معنای واقعی است نرسیم، از پای نخواهیم نشست.

اگر حکومتِ دیکتاتوری از مردم خواست طبقِ مراد‌ش رفتار کنند و بدونِ بهره گیری از زور، مردم فرمانبرداری کردند؛ بدین معناست که حکومت پای‌های قدرت‌اش مستحکم است. ولی اگر از مردم خواست پیروی کنند و مردم سر باز زنند و برای خاموش کردنِ آنان از ابزارِ زور، شکنجه و کشتار بهره گرفت و موفق شد تا سکوتِ مرگبار حاکم نماید؛ بدین معناست که مشروعیت اش را از دست داده و چند سوایی به توسلِ زور و ظلمِ بر مردم، میتواند دوام بیاورد.

اما اگر از تمام ابزارِ خشونت بهره گرفت و دید که مردم همچنان ایستاده اند و جانانه و دلاورانه مبارزه می کنند، باید بداند که پایانِ کارش نزدیک است و بدین وسلیه ما با صدای رسا میگویم که تا “آخر ایستادیم

امضا کنندگان مدیر(ان)ِ سایت های:



مطالب دیگر امروز من:






جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۹۱

جمهوريخواهی واقعی چيزی نيست جز خواستاری استقرار حاکميت ملی از طريق تصويب يک قانون اساسی سکولار ـ دموکرات و مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر

خلاصه مقاله جدید دکتر نوری علا

جای بسی مسرت و شادمانی است که دکتر نوری علا بهبودی حاصل کرده اند، و باز می توانیم نوشته های ارزشمند ایشان را بخوانیم.

این مقاله دکتر نوری علا را   بسیار خواندنی یافتم، لذا خلاصه نکات مهم آنرا در اینجا تقدیم می کنم:

-         جمهوريخواهی واقعی چيزی نيست جز خواستاری استقرار حاکميت ملی از طريق تصويب يک قانون اساسی سکولار ـ دموکرات و مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر که با تمهيدات معينی از تمرکز قوا در دست يک فرد يا گروه جلوگيری می کند و منصب همهء دست اندرکاران صاحب قدرت و مسئول اش انتخابی و دوره ای است. آنگاه، در بيرون از اين قانون اساسی، چه فرقی می کند که ملت خواستار ايجاد يک منصب پادشاهی تشريفاتی (مثل پادشاهی های اروپا) و يا رياست جمهور تشريفاتی (مثل هند و آلمان و يونان و ده ها جمهوری واقعاً دموکراتيک ديگر) باشد؟ اينگونه مناصب تشريفاتی تنها کپسولی محسوب می شوند که مادهء درونی آنها از جمهوريتی ساخته شده که راه را بر بازتوليد استبداد می بندد.

-         آشکار است که اين مفهوم از «جمهوری» در برابر مفهومی به نام «سلطنت» می نشيند
-         در اين ميان تاريخ مدرن تمدن بشری اگر چندين و چند مضمون معين داشته باشد يکی از آن مضامين نيز گذار از سلطنت به جمهوری است.  و کشوری که در معرض جريان چنين گذاری قرار نگرفته باشد همچنان در قرون وسطای خود دست و پا می زند.
-         انقلاب 57: سلطانی که شاه خوانده می شد رفته بود اما سلطان ديگری به نام ولی فقيه جای خالی اش را پر می کرد تا، بر خلاف سلطان از وطن رفته ای که امروزی و وطن دوست و آبادگر بود، به ويران کردن ملت و کشور بپردازد
-         در غوغای اختلاف بين جمهوری خواهی و پادشاهی طلبی خط مقدم جبههء جمهوريخواهان را اصلاح طلبان مذهبی تصرف کرده اند و بقيهء جمهوريخواهان مخالف گزينهء پادشاهی و مخالف همه پرسی در مورد نوع حکومت در خطوط پشت سر آنها قرار دارند.
-         آيا اساساً اصلاح طلبی ِ متوطن در درون حکومت اسلامی را می توان يک نيروی جمهوريخواه دانست؟ ....  برخلاف جمهوری های مبتنی بر اعلاميهء جهانی حقوق بشر، ايران دارای مذهب رسمی شيعهء اثنی عشری است و، پس، ملت ايران به دو نوع شهروند تقسيم می شود: آنها که به این مذهب اعتقاد دارند و آنها که ندارند. داشتن مذهب رسمی به معنی آن هم هست که قانون اساسی نبايد با «شرع مقدس» مذهبيون به قدرت رسيده تنافر و تباين داشته باشد و در هر موردی احکام شرع بر قانون مصوب نمايندگان مردم برتری دارد. حال چگونه می توان از دل همين دو سه مفروض ساده ساختاری به نام «جمهوری» را استخرج کرد؟
-          اين حکومت با تنها مدلی که نمی خواند «مدل جمهوری» است اما می توان بين آن و «مدل سلطنت استبدادی» تشابهات متعدد غير قابل انکاری يافت.
-         داستان کارا کردن «اصول مغفولهء قانون اساسی در مورد آزادی ها» که مهندس ميرحسين موسوی منادی آن شد نيز، با توجه به مشروط بودن اين آزادی ها به شرع مقدس، افسانه ای بيش نيست و هرگونه تخطی از اين شرط منجر به همانی می شود که مهندس موسوی خود از آن با عنوان «ساختارشکنی» ياد کرده است
-         به عبارت ديگر، اصلاح طلبی مذهبی با هيچ معجزه ای قادر نيست که حکومت اسلامی را به جمهوری تبديل کند. و اين خاصيت تنها حکومت اسلامی نيست و همهء حکومت های ايدئولوژيکی که با جمهوری خواندن خود بوجود می آيند (از چين گرفته تا ليبی) به تنها چيزی که شباهت ندارند جمهوری است.
-          اعتقاد دارم اسلاميست های کشور ما، چه بنياد گرا باشند و چه اصلاح طلب، چه بنی صدری باشند و چه خاتمی چی، هيچکدام «جمهوريخواه» نيستند چرا که از ابتدا بر بنياد پذيرش «سلطنت مذهب فقاهتی» و کمرنگ شدن حاکميت ملت در برابر آن کار خود را آغاز کرده و تمام آنچه که در مورد رأی گيری و انتخابات سالم و غيره می گويند نيز ربطی به جمهوريت ندارد.
مطالب دیگر امروز من:







برای برخی مبنای آزادی خواهی، کوبیدن رضا پهلوی است و برای برخی آزادی خواهی در حمله به منتقدین رضا پهلوی خلاصه می شود!

یاد بگیریم که حمله مغرضانه به رضا پهلوی، یا توهین به منتقدین او، از کسی نه آزادی خواه می سازد و نه دمکراسی طلب!

خلاصه و مفید، چند نکته را عرض می کنم:

یکم: دمکراسی طلبی و آزادی خواهی و مبارزه با رژیم، تعریف مشخصی دارد.
می توان با رژیم مبارزه کرد، اما این مبارزه، برای رسیدن به دمکراسی و آزادی نباشد. می توان مبارزه کرد، ام نتیجه کار، عبث و بیهوده باشد، همچنان که مجاهدین خلق، سالها با این رژیم مبارزه کرده اند، اما عملکرد آنها، هیچ کمکی به آزادی و دمکراسی در ایران نکرده است. یا مقال دیگر، گروه عبدالمالک ریگی است که آنها نیز با این رژیم مبارزه کرده اند. 
دوم: مبنای دمکراسی طلبی و آزادی خواهی، کوبیدن رضا پهلوی نیست. او هم دغدغه کشورش را دارد و خواستار یک حکومت دمکراتیک (چه پادشاهی پارلمانی و چه جمهوری) برای ایران است. 
برخی ممکن است با سلطنت مخالف باشند (چون خود من) اما مخالفتی با رضا پهلوی نداشته باشند، فعالیت های اخیر او،  چون شکایت از خامنه ای، یا تشکیل یک شورای ملی را قدر بدانند. 
اصولا دمکراسی طلبی، به معنای کوبیدن و حمله چشم بسته به رضا پهلوی نیست! 
خیلی سطحی نگری است که تصور کنیم اگر کسی به رضا پهلوی حمله نکرد، او دمکراسی طلب و آزادی خواه نیست! و اگر کسی به رضا پهلوی حمله کرد، الزاما او دمکراسی طلب است. 
کافیست نگاه کنید و ببیند اشخاصی چون دکتر نوری علا یا الاهه بقراط، به رضا پهلوی حمله نمی کنند و یا کافیست ببیند که کیهان شریعتمداری، بیش از همه  به رضا پهلوی حمله می کند! 
سوم: خطاب به شاه اللهی ها (!) نیز باید گفت که مبنای آزادی طلبی و دمکراسی طلبی (اگر به دنبال آزادی و دمکراسی هستید)، تعریف چشم بسته از رضا پهلوی نیست، مبنای مزدور رژیم بودن نیز انتقاد از رضا پهلوی نیست. 
زشت و زننده است که برخی به اسم دفاع از رضا پهلوی، در صدد حذف اندیشه مقابل برآیند، یا اینکه به جای بحث منطقی، به شخص منتقد، حمله کنند. 
در حقیقت دو دیدگاه غلط در اینجا وجود دارد، برخی تصور می کنند هر کسی که به رضا پهلوی حمله کرد و با او مخالفت شدید کرد، آزادی خواه و دمکراسی طلب است، در نقطه مقابل این اشخاص نیز کسانی هستند که هر گونه انتقادی از رضا پهلوی را دسیسه رژیم می دانند و معتقدند که اگر کسی از رضا پهلوی انتقاد کرد، الزما مزدور رژیم است!!

این دو گروه، مبنا و معیار آزادی خواهی و دمکراسی طلبی را حمله به رضا پهلوی می یابند! 

شناختی که من از رضا پهلوی پیدا کرده ام، این است که او نه خواستار تمجید و حمایت کور از خودش است، نه از اقدامات برخی در حمله به منتقدینش را تایید می کند.

مخالفین رضا پهلوی باید بدانند که می توان با برخی از گفته های رضا پهلوی مخالف بود، می توان مخالف پادشاهی پارلمانی (خواسته رضا پهلوی) بود، اما می توان دست در دست طرفداران او گذاشت و برای آزادی و دمکراسی در کشور تلاش کرد. 

حامیان تندور رضا پهلوی نیز باید بدانند که تنها خواسته رضا پهلوی، پادشاهی پارلمانی نیست، او خواستار حکومت دمکراتیک در ایران است، این خواسته در قالب جمهوری نیز می گنجد. اگر طرفداران رضا پهلوی، خود را حامی او می دانند، باید بدانند که او خواستار حذف یا توهین به مخالفینش نیست. به این افراد، دیدن این نوشته از رضا پهلوی را توصیه می کنم! 


مطالب دیگر امروز من:

پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۱

وقتی که هم دانشگاهی دکتر(!) عوضعلی کردان، با بی شرمی تمام در یک اجلاس بین المللی، سخنان نژاد پرستانه بر زبان می آورد...!

وای بر کشوری که یک احمق نژاد پرست مدعی مدرک از آکسفورد است،  معاون اول رییس جمهور می شود!

اصولا رابطه مستقیمی و معکوسی بین هوش افراد و نژادپرستی وجود دارد. به دیگر عبارت، تنها افراد احمق، نژاد پرست می شوند! در این پژوهش علمی می خوانیم:
"The research finds that children with low intelligence are more likely to hold prejudiced attitudes as adults

در حقیقت تنها یک آدم احمق می تواند خودش را به دلیل نژاد یا رنگ پوست، برتر از دیگران بداند و یا یک گروه از انسان ها را به دلیل نژاد یا رنگ پوست، پلید و شیطان قلمداد کند.

و با این پیش درآمد، بپردازیم به سخنان اخیر محمد رضا رحیمی در توهین به اقلیت یهود:

محمد رضا رحیمی را همه ما می شناسیم، او معاون اول احمدی نژاد است، سمتی که از آن در حد نخست وزیری یاد می شود. او خود را دکتر می داند، اما مدرک دکتری او را همان جاعلی درست کرده که مدرک کردان را درست کرده بوده است.

اخیرا او اظهار نظر با مزه ای کرده است، در گزارش رادیو فردا می خوانیم:

" معاون اول محمود احمدی‌نژاد در کنفرانسی که با همکاری سازمان ملل درباره مبارزه با جرایم در تهران برگزار شد، اظهار کرد که گسترش مواد مخدر در جهان ریشه در کتاب «تلمود» یهودیان دارد و «صهیونیست‌ها» بانی گسترش مواد مخدر در سطح جهان هستند."

این اظهارات آنقدر احمقانه هستند که سازمان ملل مجبور می شود به صورت رسمی، آن را محکوم کند(منبع).

در اینکه دین یهود هم یک چیز مسخره  و احمقانه ای مانند اسلام است، هیچ شکی نیست. اصولا محمد بخش عمده ای از اسلام را از دین یهود کپی کرده است، به همین دلیل نیز همیشه مورد تمسخر یهودیان بوده و رابطه بدی با آنها داشته است.

رابطه بد محمد با یهودیان، آنقدر ادامه می یابد که از سه قبیله یهودی ساکن مدینه، دو تا را تبعید و اموال انها را غارت می کند و قبیله بی دفاع سوم را که تسلیم شده بودند، با نهایت بی رحمی قتل عام می کند. (توضیحات بیشتر در اینجا)

این تنفر محمد از یهودیان، همچنان در میان برخی از مسلمانان وجود دارد و به نحو مسخره ای، یهودیان را مسئول تمام بدبختی دنیا می دانند!

اینکه یک مقام دولتی ایران، یک اقلیت مذهبی را مسئول اعتیاد و قاچاق مواد مخدر در دنیا بداند، بسیار احمقانه و بی شرمانه است و تنها از مسولان جمهوری اسلامی بر می آید!

وقتی این اتهام جالب می شود که این نکات ذیل را کنار هم بچینیم:

-         یکی از ملاهای بلند پایه (وزیر اطلاعات و دادستان کل کشور) با بی شرمی تمام، اروپا را تهدید به قاچاق مواد مخدر کرده است:
در اینجا ببیند که چطور حجت السلام دری نجف آبادی،  می گوید: 
" درصورتى که کشورهاى غربى به ادامه چالش با ايران درزمينه انرژى هسته‌اى ادامه دهند ايران نيزمى تواند اجازه عبورمواد مخدررا البته نه ازخاک ايران بلکه ازدريا ونقاط ديگربدهد"" 
-         سپاه پاسداران و فرماندهان آن به صورت مستقیم در قاچاق مواد مخدر دست دارند. به گزارش رادیو فردا، دولت آمریکا، سپاه قدس (بخش بین الملل سپاه پاسداران) را به قاچاق موارد مخدر متهم کرده است، در این گزارش می خوانیم: 
"بیانیه وزارت خزانه‌داری ایالات متحده می‌افزاید: «باغبانی به قاچاقچیان مواد مخدر اجازه داده در قبال مساعدت این قاچاقچیان به نیروی قدس، محموله‌های خود را با استفاده از خاک ایران به دیگر نقاط جهان برسانند. برای مثال، قاچاقچی‌های افغان در برابر اجازه صدور محموله از طریق خاک ایران، بار اسلحه و مهمات سپاه پاسداران را از جانب سردار باغبانی به نیروهای طالبان تحویل داده‌اند. باغبانی نیز قاچاق مواد شیمیایی مورد استفاده در تولید هروئین را در طول مرزهای ایران برای قاچاقچیان تسهیل کرده و به قاچاقچی‌ها در ارسال بار تریاک به درون مرزهای ایران کمک رسانی کرده است وزارت خزانه داری ایالات متحده آمریکا روز چهارشنبه، هفتم ماه مارس، در چارچوب قانون موسوم به «کینگ پین»،  غلامرضا باغبانی، از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران، را به عنوان قاچاقچی مواد مخدر معرفی کرد."

بدون هیچ شکی، نظر مقامات رژیم ایران برای پخش مواد مخدر در داخل کشور مثبت است. چون آنها از نیروی جوان وحشت دارند و وجود جوانان معتاد، بسیار به نغع آنها است.

در این نوشته، به صورت مفصل به نحوه قاچاق مواد مخدر در داخل ایران پرداخته ام:

/-------/ چرا و چگونه سپاه به قاچاق مواد مخدر به داخل ایران و اروپا می پردازد؟ چرا ج.ا. این اجازه را به سپاه می دهد ؟

 مطالب دیگر امروز من:




این نشانه ای از جنایکتاری رژیم اسلامی است که مردم ایران از دیدن این تصویر، اینچنین شاد و هیجان زده می شوند...!

در اخبار آمده است که وزیر امور خارجه ایران، در بخش یونانی نشین قبرس، برای چند ساعتی بازداشت شده است.
تنها نکته ای که ذهن مرا به خود مشغول داشته این است که چقدر این رژیم به مردم ایران ظلم کرده است که ما از بازداشت وزیر امورخارجه اش، این چنین خشنود و شادمان می شویم! 


مگر نه اینکه بازداشت وزیر امور خارجه ایران، باید بزرگترین توهین به مردم ایران تلقی شود؟! چه شده که ما اینچنان شاد هستیم؟ دلیل واضح است، این رژیم خونخوار هیچ ربطی به مردم ایران ندارد، نماینده مردم نیست، منتخب مردم هم نیست، واضح است که از آبرو ریزی و بازداشت آنها، شادمان می شویم! 
گویا این تصویر فوق، فتوشاپی است، اما در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمی کند! به هر حال او بازداشت شده است و مردم هم خوشحال!

مطالب دیگر امروز من:



چهارشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۱

تنها در رژیم ایران در ارگان های غیر اقتصادی هم می توان شاهد اختلاس های کلان بود!/در اتاق خواب خامنه ای هم اختلاس صورت می گیرد!

دلیل فوران این اختلاس ها چیست؟!
شرایط کنونی اختلاس ها و دزدی ها در بانک ها و دیگر ارگان های اقتصادی و حتی غیر اقتصادی، شکل بامزه ای به خود گرفته است. روزی نیست که خبر یک اختلاس میلیاردی در نظام مقدس (!) جمهوری اسلامی نشنویم. خبر بامزه امروز، اختلاس شصت میلیارد تومانی در صدا و سیما بوده است.
تصور می کنم به زودی شاهد یک خبر باشیم که مثلا در اتاق خواب مقام معظم رهبری نیز اختلاس صورت گرفته است!!
صد البته که این رژیم، از افراد بسیار فاسد و سفله ای تشکیل شده است، و مبرهن است که اگر شخص فاسد و دزد نباشد، در این نظام حضور نمی یابد.
اما دلیل عمده دیگری نیز برای فواران اختلاس ها وجود دارد.
دلیل این اختلاس ها، مشترک است، به آینده نظام و آینده خود هیچ امیدی ندارند.
مسولان نظام، خود بهتر از هر کس دیگری می دانند که این رژیم در آستانه سقوط است، لذا تلاش می کنند که از این قایق در حال غرق، آخرین تکه را نصیب خود کنند.
دلیل ترس خامنه ای و اینکه می گوید موضوع اختلاس ها را (کش=کژ!) ندهید، همین است.

مطالب دیگر امروز من:


شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۱

نوشته ای از دکتر دوشوکی / نقش رسانه های فارسی زبان در رشد تجزیه طلبی در بین اقوام ایرانی؟

پیش درآمد: 

دکتر عبدالستار دوشوکی را همه می شناسیم، ایشان پژوهشگر و فعال سیاسی ساکن بریتانیا هستند. ایشان نوشته ای را برای اینجانب ارسال کرده اند و خواسته اند که در اینجا منتشر شود. 

در این نوشته، دکتر دوشوکی به درستی مسولیت و نقش رسانه ها ها را به اصحاب رسانه، یادآور می شوند. این مسولیت خصوصا بر دوش رسانه هایی که در دنیای آزاد فعال هستند، بیشتر سنگینی می کند. نازیبا است که روزنامه نگاری در دنیای آزاد زندگی کند، اما ساده ترین اصول اخلاقی (یعنی به رسمیت شناختن اقلیت ها) را نادیده بگیرد؟!

 این مقاله، در حقیقت گلایه دکتر دوشوکی از رسانه های فارسی زبان در دنیای آزاد است. حتما از خواندن این مقاله، لذت خواهید برد: 

نوشته ای از دکتر عبدالستار دوشوکی: 

دستیار برنامه ای یکی از رسانه های معتبر فارسی زبان به نگارنده تلفن زد و از من خواست که در یک برنامه  در مورد اقوام شرکت کنم. با کنجکاوی پرسیدم چرا ما بلوچ ها، کردها، عرب ها برای اظهار نظر و تجزیه و تحلیل مسائل ملی، بین المللی و یا کل کشورمان ایران  دعوت نمی شویم؟ دستیار نیز بیدرنگ با صداقت و بیگناهی خاصی جواب داد: "آخه شما بلوچ هستید". این کلام صادقانه و گویای دستیار محترم که از دل وی برخاسته، لاجرم بر دل من نیز نشست و مرا بر آن واداشت تا کنکاشی هر چند ناخوشایند و المناک در مورد تفکر ناخودآگاه  و گاه آگاهانه مبتنی بر تمایز قومی و عملکرد تبعیض آمیز توسط بخش وسیعی از هموطنان مرکزگرا و یا بعبارتی فارس زبان و یا فارس گرا که نه تنها در حکومت ها در مسند قدرت  بوده و هستند، بلکه در رسانه ها و نهادهای متعدد برونمرزی کشورهای آزاد و حتی در بین اپوزیسیون نیز مسئولیت تصمیم گیری و اجرایی دارند، داشته باشم. زیرا نابرابری و تبعیض زمینه را برای ایجاد گسل و متارکه  و انفصال و یا بعبارتی تجزیه طلبی فراهم می آورد، که متاسفانه و شوربختانه فراهم آورده است.

مقوله جدل برانگیز تبعیض نژادی در بین ایرانیان که سازمان ملل بارها جهت رفع و نفی آن در ایران اعلامیه های متعددی صادر کرده و از حکومت های مختلف ایران خواسته تا به تبعیضات نژادی در ایران پایان دهند، محدود به عملکرد دولت های مرکزی نیست بلکه این فرهنگ ستم بر دیگران و تمایز بر اساس قومیت (در کنار مذهب و جنسیت و غیره) در بین هموطنان فارس زبان و مرکزگرا نهادینه  و با ضمیر ناخودآگاه آنها عجین شده است. در نتیجه در این مورد بخصوص (ذهنیت تبعیض گرا) فرق چندانی بین قشون قاجار و ساواک و بسیج آخوندی و مدیر کراواتی رادیو تلویزیونهای برونمرزی فارسی زبان وجود ندارد. متاسفانه ظاهرا همه آنها از یک آبشخور تفکر تبعیض آمیز فرهنگی نشئت می گیرند. انتقاد ناپذیری و عکس العمل آنها نیز در قبال اعتراض و نقد بسیار شبیه هم است. منتقد بلافاصله  طرد و متهم به تجزیه طلبی و مزدوری اجانب برای خدشه وارد کرد به تمامیت ارضی ایران عزیز می شود.

از سوی دیگر نیز برخی از نیروهای تند و ناسیونالیست قومگرا نیز با کمال خشنودی هیزم بیار این معرکه  شده اند، تا آتش نزاع قومی را برافروخته نگه دارند. در نتیجه انتقاد به هر دوسو وارد است، و نگارنده نیز سالها سوزن انتقاد خویش را بسوی قومگرایان افراطی نشانه رفته و متقابلاً مورد "لطف و عنایت" آنها تا مرز تهدید قرار گرفته است. اما بعقیده من بخش بیشتری از سرزنش باید متوجه آنهایی باشد که تمامی ابزار رسانه ای، امکانات و اهرم های قدرت و نفوذ را در ید انحصارگرانه خود دارند و منتقد را با شلاق تکفیر "تجزیه طلبی" و "وطنفروشی" سرکوب می کنند. نتیجتا ً باید در مورد آنها از جالدوز انتقاد استفاده کرد، زیرا یکی از عوامل مهم برای رشد تفکر تجزیه طلبی، عملکرد بغایت تبعیض آمیز این "از ما بهتران دو آتشه است". متاسفانه در فرهنگ ایرانی بجای پرداختن به علل و ریشه های رشد تجزیه طلبی، با مبرا دانستن خود و پاک کردن صورت مسئله، آن را به توطئه های اجنبی نسبت می دهند. توسل به (اگر نگویم توهم) توطئه و دسیسه خارجی هرگونه  ضرورت بازنگری از عملکرد تبعیض آمیز خود و انتقاد از خویش را منتفی می کند و نوعی اطمینان مجدد و بیمه ثانوی در ذهن و روان تبعیضگر که قاعدتاً انحصارگر و خودمحور نیز است، بوجود می آورد؛ و او را در ادامه عملکرد ناعادلانه و  دافع خویش مصمم تر می کند. متاسفانه این سیکل معیوب فکری و عملکرد منبعث از آن باعث شده است تا بخشی از هموطنان ما بسوی اندیشه "تجزیه طلبی" و یا بقول خودشان "استقلال طلبی" روی آورند.

برای درک ملموس این حقیقت که کدام یک از فاکتورها، یعنی توطئه خارجی دشمنان ایران و یا عملکرد مستبدانه متعصب و تبعیض آمیز "اهل خانه"برای بروز تفکر "جدایی طلبی" و یا انگیزه فرار از "مام وطن" و یا ترک "سرزمین "پدری" مهم است ، باید به مثال "خانواده ناهنجار" اشاره کنم. در بعضی از خانواده های متعصب (که خیلی هم به اساس خانواده و همگونی و همبستگی خانودگی تعصب  و ادعا دارند) بین دختر و پسر تبعیض قائل می شوند. این تبعیضات عدیده و سرکوفت ها بر علیه فرزند و یا خواهر سالها ادامه دارد. تا اینکه در یک نیمه شب تیره و تار دختر بی پناه تصمیم می گیرد آغوش گرم مادر و خانواده و به اصطلاح مهر پدری را برای سرنوشتی نامعلوم رها کند و از خانه فرار می کند تا از آن سرنوشت محبوس، تحقیر مکرر و تبعیض رهایی پیدا کند. عکس العمل پدر و برادران با غیرت نیز کاملا ً مشخص است. آنها هرگز از خود نمی پرسند چرا خواهر و یا دختر نوجوان آنها "آغوش اجنبی" را به "کانون گرم خانواده" ترجیح داد؟  اینگونه پرسش از خویش در فرهنگ جوامع و انسان های "باغیرت" و متعصب مایه ننگ و غیر قابل تصور است. در نتیجه آنها تصمیم می گیرند تا این  به اصطلاح "جدایی طلب" بی غیرت و خودفروخته را پیدا کنند و با کمال افتخار این ننگ را از دامن پاک خانواده پاک کنند.  در بریتانیا حدود هفده هزار زن و دختر قربانی ناموسی هستند که سالانه حدود دوازده دختر یا زن فراری توسط اعضای خانواده به قتل می رسند (honour killing).  برای درک بیشتر این تراژدی در انگلیس به سایت سازمان حقوق زنان ایرانی و کرد در بریتانیا مراجعه کنید.

بنده نیز با بسیاری از هموطنان خویش هم عقیده هستم که همه ما ایرانیان بمثابه اعضای یک خانواده صرفنظر از قومیت، نژاد و مذهب باید با اتحاد و همسوئی ملی در کنار یکدیگر همزیستی و همخوئی مسالمت آمیز و برادری و خواهری و برابری داشته باشیم. اما جاده برادری و برابری نمی تواند یکطرفه باشد. بنده راه مقابله با تجزیه طلبی را دراضمحلال معلول و تشویق عامل و یا قتل ناموسی و تکفیر و اعدام نمی بینم. باید با خردورزی و تدبیر و بدون تعصب و ذهنیت های القاء شده شوونیستی و افراطی، علل و سبب ایجاد زمینه برای رشد تفکر "جدایی خواهی" و یا "تجزیه طلبی" را جستجو و مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، و بر طرف نمود. ما اگر واقعا به یگانگی و تمامیت ارضی ایران علاقه داریم، باید با عوامل بروز جدائی و متارکه قومی مقابله کنیم. علاوه بر محکوم کردن توطئه خارجی، اگر وجود دارد، باید در مقابل جمع وسیعی از مسئولین و صاحبان قدرت و رسانه ها (بخصوص آنهایی که در خارج هستند)  که بی محابا بر علیه اقوام ایرانی تبعیض قائل می شوند و بی پروا آن را حاشا می کنند، نیز عکس العمل نشان داد. طبعن هیچکدام از رسانه های فارسی زبان که خود بخشی از مشکل هستند، حاضر به پرداختن به این امر نیستند، زیرا تکفیر و تئوری توطئه و در صورت لزوم سرکوب و اعدام (قتل ناموسی) صورت مسئله را بدون پرداختن به آن پاک خواهد کرد و در نتیجه این مطلب برای آنها موضوعیتی نداشته و نخواهد داشت.

برای روشنگری و توضیح بیشتر در مورد  واکنش و برخورد آغشته با تعصب نسبت به یک پدیده ناخوشایند و ناپذیرفتنی می توان مثال عملکرد افراطی به اصطلاح شارحان و مدافعان مذهب با دگراندیشان و حتی مردم عادی در کشورمان ایران را به عاریه گرفت. این دو آتشه های مذهبی با عملکرد افراطی و خودمحوری خاص خویش میلیون ها مسلمان را از اسلام زده کرده اند. آنهایی که به نام وطن و ملیت ایرانی چوب تکفیر و چوبه دار را برای "ناراضیان اقوام ایرانی" پیشنهاد می کنند و یا بر علیه اقوام عملن تحقیر و تبعیض قائل می شوند، نیز همان کاری را برای حفظ تمامیت ارضی ایران خواهند کرد، که متعصبین مذهبی برای حفظ اسلام کرده اند.

عملکرد بنده همواره در راستای تمامیت ارضی ایران بوده و است، اما ناچارم این هشدار را در این نوشتار کوتاه به هموطنان بدهم که ، چو تو خود کنی اختر خویش را بد، نکوهش مکن چرخ نیلوفری را؛  میفکن به فردا مر این داوری را! حقیقت این است که عملکرد نهادینه شده  نسبتا ً "نژادپرستانه"  و تبعیض آمیز بر علیه اقوام ایرانی  و سپس توجیه مصرانه آن توسط  دولت های مرکزی و بخصوص توسط صاحبان قدرت و مدیران رسانه های فارسی زبان در خارج  و مسئولین نهادهای ایرانی عمدتا ً فارس زبان، یکی از علل عمده گسترش اصطکاک و ایجاد  گُسل قومی و رشد زمینه برای بروز تفکر تجزیه طلبی می باشد.

از یکسو صاحبان و مدیران رسانه ها باید با بازنگری جدی در عملکرد تبعیض آمیز خود اندیشه کنند. از سوی دیگر شخصیت ها و رهبران سیاسی ایرانی منتسب به اقوام نیز نباید اجازه بدهند تا رسانه ها شعور سیاسی و حیطه تخصصی و تحلیلی آنها را فقط به منطقه خاص خودشان محدود کنند و عملن به آنها بگویند شما صلاحیت  اظهار نظر در مورد مسائل کلی ایران و یا امور بین المللی را ندارید، و هر موقع ما لازم دیدیم شما می توانید فقط در مورد "قبیله" و عشیره" تان سخن بگوئید.  منبعد بنده به نوبه خویش این توهین و تبعیض را نخواهم پذیرفت، و از شخصیت ها، تحلیلگران و سیاسیون بلوچ، کرد، آذری، عرب، ترکمن و غیره نیز همین انتظار را دارم ـ زیرا نباید اجازه داد حتی در خارج ار کشور با ما مثل شهروند درجه دو و سه رفتار کنند. ظاهر شدن بر روی صفحه تلویزیون و یا موج رادیوئی تبعیض گرا مایه افتخار نیست. به همین دلیل به آن دستیار محترم برنامه گفتم که مرا معذور بدارد! 

عبدالستار دوشوکی
سوم تیر ١٣٩