یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۵

براستی، آیا کشتن بهنود زیر مشت و لگد، مجازاتش باید شبیه به جرم بی احترامی به رهبر باشد؟!

براستی، آیا کشتن بهنود زیر مشت و لگد، مجازاتش باید شبیه به جرم بی احترامی به رهبر باشد؟!
____________
بسیجی ها خودشان گفته اند اینقدر بهنود رمضانی را کتک زده اند تا او کشته شده، بعد «بیدادگاه» خامنه ای، اتهام آنها را از قتل عمد به شبه عمد، تغییر داده است و بسیجی ها را به سه سال زندان محکوم کرده است...! این در حالی است که طبق قوانین کنونی ج.ا.، بی احترامی به رهبر، دو سال زندان دارد.
به دیگر عبارت، اگر چند بسیجی در وسط شهر، به یک دانشجو حمله کنند، و او را به حد مرگ کتک بزنند، و داد ملت در آید، و همه اعتراض کنند، آنوقت یک دادگاه فرمایشی تشکیل می دهند، و مجازاتی شبیه مجازات به توهین به رهبر را برای آن بسیجی ها در نظر می گیرند...!!
__________
بنا به گزارش ها: سه بسیجی متهم به قتل بهنود رمضانی از قربانیان حوادث سال ۸۸، در شعبه پنج دادگاه نظامی یک تهران به اتهام «قتل شبه عمد» به سه سال زندان و پرداخت دیه محکوم شده‌اند/ با وجود «صدور کیفر خواست قتل عمد از سوی آقای مرادی بازپرس شعبه ۱۱ مجتمع قضایی نیروهای مسلح»، «اعتراف متهمان به ضرب و شتم» و «گواهی شاهدان عینی»، شعبه ۵ دادگاه نظامی «طی کمیسیونی» اتهام قتل عمد را به «شبه عمد» تغییر داده است.
_________________
مزار بهنود رمضانی
بهنود رمضانی، بسیجی، دادگاه، سازمان قضایی نیروهای مسلح، توهین به رهبر، وبلاگ گمنامیان
قاتل ندا را فراموش نکنیم
11

چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۵

حقوق سیصد میلیونی آقای مدیر، نوک این کوه یخ است، ضرر وجود این افراد در قدرت، میلیونها برابر این عدد است…!

در فضای مجازی اخباری دست به دست می گردد، مبنی بر اینکه یکی از نزدیکان حسن روحانی، که گویا مدیریت بانک رفاه را دارد، حقوقی معادل دویست یا سیصد میلیون تومان در ماه می گیرد.

این مبلغ، که بین هفتاد یا هشتاد هزار دلار در ماه است، حقوق کلانی برای استانداردهای دستمزد در ایران محسوب می شود. و تعجب همگان را بر انگیخته است.

برای من به عنوان یک شهروند ایران، چندان مهم نیست حقوق این شخص چقدر است، و اصولا اینکه ایشان ده میلیون، دویست میلیون یا نهصد میلیون تومان حقوق می گیرند، اهمیت چندانی ندارد.
________________

من فاجعه را از دریچه دیگری می بینم:

اولا، این حقوق ها در مقابل فسادهای کلانی که این اشخاص دارند، هیچ است…!!
________________

دوما، به یاد داشته باشید که ضرر اقتصادی روی کار امدن این رژیم بالغ بر چند ده هزار میلیارد دلار است.
حال به یاد بیاورید که این افراد سفله، تنها برای اینکه روی کار بمانند، و بتوانند به چنین دزدی های کلانی دست زنند، از این رژیم حمایت می کنند، و برای بقای این رژیم، از هیچ جنایتی روی گردان نیستند…!
در حقیقت، این افراد به مانند یک دزدی می مانند که برای دزدیدن شاخه ای انگور می آیند، و بعد از دیدین آن شاخه انگور، کل باغ را به آتش می کشند…! حال این حقوق چند صد میلیونی که جلوی چشمان شما است، همان شاخه انگور است…!

________________
به یاد داشته باشیم که ضرر اصلی، این شاخه انگور نیست، بلکه باغی است که آتش گرفته…!
________________
اما آیا فساد خامنه ای تنها به این چند ده میلیارد دلار دزدی ناقابل (!) ختم می شود؟! برای شما در اینجا، چند مورد از اخبار مروبط به فساد او را ذکر می کنم:

________________
– به گزارش گاردین، یکی از حساب های متعلق به مجتبی خامنه ای توقیف می شود، در این حساب بیش از یک میلیارد پوند (!) پول وجود دارد. (منبع: روزنامه گاردین)


the UK decision to block $1.6bn of funds to the bank accounts of Mojtaba Khamenei, the son of the supreme leader
________________

– به گزارش العربیه، مبلغ یک میلیارد و ششصد میلیون دلار پول فروش نفت، به حساب محتبی خامنه ای واریز گردیده است!! (منبع)

________________


خوب، این دو مورد بالا، حتما شما را عصبانی می کند، اما این دزدی های چند هزار میلیارد تومانی، نوک کوه یخ است. اجازه بدهید، یک دزدی دیگر را مثال بزنیم:







طبق این گزارش، قراردادی ننگین بین خامنه ای و شرکت چینی منعقد شده است که طبق آن و به بهانه وجود تحریم های بین المللی، یکی از مهمترین میادین نفتی ایران، با ارزشی برابر با پانصد میلیارد دلار، دو دستی تقدیم طرف چینی می شود.
طی این قرارداد که از ترکمان چای نیز ننگین تر است، بیش از یکصد میلیارد دلار رشوه به خامنه ای می رسد، و طرف چینی، بیش از دویست میلیارد دلار سود می کند!


طبق گفته کارشناسان: «درآمد چين از نفت ايران جمعا به ۴۶۷ ميليارد و ۲۰۰ ميليون دلار می رسيد. از اين مبلغ می بايست حداکثر ۱۰۰ ميليارد دلار نصيب ايران می شد که کمی بيشتر از ۲۰ درصد کل درآمد است.» (منبع)


خوب، طبیعی است که اکنون خون شما به جوش آمده اسـت، اما آیا ضرر حکومت افرادی فاسد در این رژیم، به این مورد ختم می شود؟!

خیر! در اینجا، رئوس ضرر های اقتصادی این رژیم را برای شما به صورت خلاصه می نویسم:

یکی از مهمترین خیانت های رژیم، ایجاد بحران بین المللی است که در نتیجه آن وضع اقتصادی مردم به این وضع فجیع درآمده است.دو بحران توسط اصلی، به شرح ذیل است:


الف-) ایران در منطقه از دو گروه تروریستی حزب الله و حماس حمایت می کند خود مردم فلسطین و لبنان نیز از دو گروه یاد شده متنفر هستند و معتقدند این گروه های تروریستی یاده شده بشدت فاسد بوده و فقط بدلیل منافع خودشان از ایجاد صلح با اسراییل جلوگیری می کنند. بدلیل حمایت ایران از گروه تروریستی فوق، تمام کشورهای پیشرفته و متمدن دنیا با دولت ایران اختلاف دارند.


ب-) ایجاد بحران هسته ای و پیگری ساخت بمب اتم که تحریم های بین المللی را برای ایران به همراه داشته است.


بابت دو بحران یاد شده ، مردم ایران ضررهای زیر را متحمل شده اند:

یک- دولت روسیه در عوض حمایت از ایران، سهم ایران را در منابع نفتی و گازی دریای خزر از پنجاه درصد طبق قرارداد سال 1949 به یازده درصد کاهش داده است. با توجه به اینکه تاکنون بیش از پنجاه میلیارد بشکه نفت در میادین نفتی دریای خزر کشف شده است، این به معنی از دست رفتن بیست میلیارد بشکه نفت از ثروت مردم ایران است که به رقم افسانه ای دوهزار میلیارد دلار(دو تریلیون دلار) می رسد. این به معنی 30000دلار پول از جیب هر ایرانی است.
دو- به دلیل بحران های فوق، شورای امنیت، تحریم های زیر را برای ایران در نظر گرفته است، و ما ضررهای زیر را متحمل شده ایم:


الف- علی رغم اینکه ایران بهترین موقعیت جغرافیایی را برای سرمایه گذاری دارد، اما به دلیل تحریم و ایجاد بحران های بین المللی توسط احمدی نژاد، هیچ شرکت خارجی در ایران سرمایه گذاری نمی کند. لذا در میادین مشترک نفتی با کشورهای همسایه چون قطر ، آنها مشغول استخراج هستند و سهم ما را نیز آنها می فروشند. میلیاردها دلار از ثروت کشور ها در حال تاراج به این شیوه است.


ب- به دلیل نبود سرمایه گذاری خارجی در صنعت نفت و گاز و از طرفی چون شرکت های صاحب تکنولوژی به دلیل تحریم حاضر به انجام کار در ایران نیستند، بهره وری ما برای استخراج نفت بسیار پایین آمده است و میلیاردها بشکه نفت برای همیشه در اعماق چاه ها باقی می ماند. ضریب برداشت نفت در ایران 24 درصد است در حالی که در نروژ ای نرقم 65 % است ، یعنی ما دو برابر نفتی که صادر می کنیم، را نابود می کنیم.این به معنی از دست دادن نه هزار میلیارد دلار پول است. (عصر ایران – یک اسفند به نقل از رییس پژوهش نفت ایران)
ج- به دلیل تحریم های بانکی بین المللی ما برای صادرات و واردات، ناچار هستیم از بانک های کشورهای ثالث استفاده کنیم که برای کشورما هزینه ای حدود ده درصد به همراه دارد. یعنی 10% تمام صادرات و واردات کشور را باید به یک کشور ثالث مانند امارات برای استفاده از سیستم بانکی آنها، باج بدهیم، یعنی رقمی حدود بیست میلیارد دلار در سال!


د-سالیانه بیش از 180000نفر از متخصصین تحصیل کرده ایرانی به دلیل نبود امنیت و فرصت شغلی از ایران فرار می کنند که طبق امار صندوق بین المللی پول، به معنی از دست دادن پنجاه میلیارد دلار پول است.در حالی که اگر امنیت اقتصادی بود، ما به بیش از این افراد تحصیل کرده برای ساختن و توسعه ایران نیاز داشتیم.

جمع بندی :


ضررهای درازمدت : تاراج یکصد و پنجاه و هفت هزار دلار جیب هر ایرانی

اولین ضرر درازمدت: تاراج سهم ایران در دریای خزر به ارزش بیش از دو هزار میلیارد دلار
دومین ضرر درازمدت: اتلاف منابع نفتی با برداشت غلط به دلیل تحریم به ارزش بیش از نه هزار میلیارد دلار


با یک جمع و تفریق ساده به عدد 157000 دلار به ازا هر ایرانی می رسیم.


اما باور کنید که ضررهای رژیم به موارد فوق خلاصه نمی شود، کافیست نکات ذیل را به یاد بیاورید:



الف) افسردگی بسیار زیاد مردم ایران، ناشی از جنایات این جماعت غارتگر است! ب) طول عمر کوتاه و مرگ و میر بالا نیز، ناشی از جنایات این جماعت غارتگر است! ج) شان و حرمت ایران در دنیا شکسته شده و آبرویی برای ما نمانده است. اعتبار پاسپورت ایرانی، پایینترین در دنیا است! مردم دنیا، با شنیدن اسم ایران، به یاد ترور و آدم کشی می افتند…! د) اقتصاد کشور را نابود کرده اند، از طرفی، دزدی های عجیب و غریب آنها، آدمی را شگفت زده می کند، به عنوان مثال، به اندازه درآمد ده سال نفت ایران، تنها در یکی از پروژه های کشور، به حساب خامنه ای رفته است…! ر) کشور در آستانه جنگ است و هر لحظه ممکن است آمریکا و اسراییل، به ایران حمله کنند…! ز) نسل آینده کشور، به دلیل نبود آموزش و پرورش درست، به شدت آسیب دیده است.






https://www.facebook.com/YPTEHRAN/photos/a.586478098159505.1073741827.586473588159956/703472189793428/?type=3&theater

شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۵

قبل از انقلاب، بی بی سی در اختیار خمینی بود و بعد از انقلاب نیز رسانه های غربی در اختیار اصلاح طلبان ها هستند!

قبل از انقلاب، بی بی سی در اختیار خمینی بود و بعد از انقلاب نیز رسانه های غربی در اختیار اصلاح طلبان ها هستند...!
_____________
مهمترین خیانتی که به جنبش آزادی خواهی ایران در این پانزده ساله اخیر شد این بود که غربی ها، به روزنامه نگاران وابسته به اصلاح طلبان هم پول دادند و هم رسانه های فارسی زبان معتبر را در اختیارشان گذاشتند.
--------
مساله فقط کمک مالی به رسانه های وابسته به اصلاح طلبان نیست، یا حتی مساله این نیست که فلان رسانه به صورت انحصاری در اختیارشان واقع شد، بلکه مساله عمیق تر از این حرفها است...!
--------
نام برخی از این رسانه ها، مترادف با جهان آزاد و روزنامه نگاری حرفه ای بوده است، مثلا بی بی سی یا دویچه وله.
----------
حال به یاد بیاورید که این رسانه ها شدند بوق انحصاری اصلاح طلبان.
----
چیزی که می خواهم بگویم این است:
اصلاح طلبان، خودشان نه اعتبار سیاسی داشتند و نه با دانش روزنامه نگاری و خبرنگاری آشنا بودند، و نه شرافت این را داشتند که استانداردهای مرسوم خبرنگاری را رعایت کنند.
خیلی از اینها وقتی از ایران خارج شدند، اگر حمایت این رسانه های معتبر نبود، مردم ایران به آنها توجهی نمی کردند.
اما این اصلاح طلبان، از اعتبار بی بی سی و دیگر رسانه های آزاد، استفاده کردن و خود را به اصطلاح «جا انداختند».
یک فرد بی خبر از همه جا را در نظر بگیرید، وقتی فلان روزنامه نگار وابسته به اصلاح طلبان در در بی بی سی یا صدای آمریکا می بیند، با خود می گوید این رسانه ها که دیگر آزاد هستند، این رسانه ها دیگر دروغ نمی گویند....، غافل از اینکه فلان اصلاح طلب وابسته به رژیم، که در حالت عادی و در یک کشور دمکراتیک، کسی باقالی هم بار او نمی کند (!)، شده مفسر و جهت دهنده به بی بی سی و یا صدای آمریکا...!
----------
مساله این نیست که اصلاح طلبان از دولت آمریکا و پول رفسنجانی استفاده کردند و خودشان را جا انداختند، بلکه مساله و مشکل اعتباری است که غربی ها به این اصلاح طلب ها دادند..
---------------------
من همیشه می گویم، وای به روزی که این رژیم کله پا شود و آرشیوهای وزارت اطلاعات بیرون بیاید...
--------------------
اگر قبل از انقلاب، همین بی بی سی تبدیل شده بود به رسانه انحصاری خمینی، در این پانزده سال نیز خیانت بی بی سی فارسی ادامه یافت و اینبار شد تریبون اصلاح طلبان...!
1111

گذار دادگرانه چیست؟ بعد از رهایی از کابوس جمهوری اسلامی، چه باید کرد؟

برای کیفیت بهتر به  صورت پی دی اف ببینید.


گذار دادگرانه چیست؟ پس از رهایی از کابوس ج ا چه باید کرد؟_Page_01 - Copy


پیش درآمد: گذار عادلانه کدام است؟ و چرا به این گذار نیاز داریم؟

تصور کنید که اکنون حکومت ج.ا. سرنگون شده است، و ما در ایران یک حکومت دمکراتیک داریم:

الف) در پشت سر ما سی و پنج سال جنایات حکومت ج.ا. است، از اعدام های دسته جمعی گرفته تا سنگسار، شلاق و...،

ب) در جلوی روی ما، صلحی شکننده قرار دارد، چه آنکه در سایه نبود آموزش به شهروندان، ستمی که به صورت ساختار یافته به آنها روا شده، خطر انتقام گیری، نبود امنیت و.....، جامعه مستعد درگیری های داخلی و خشونت است.

به دیگر عبارت، در پشت سر ما شرایط ناگواری بوده، و اگر هوشمندانه عمل نکنیم، در جلوی روی ما نیز شرایط بهتری نخواهد بود.  در اینجا است که ما به سیاست کلانی نیاز داریم که آنرا «گذار عادلانه» می نامند.

گذار عادلانه چیست؟

«گذار عادلانه» سیاستی است که بر اساس آن، ضمن «گذشتن» و «پشت سر نهادن» جنایات رخ داده شده، شرایطی را فراهم می کند تا با توسل به «آَشتی ملی»، جامعه به صلحی پایدار دست یابد.

چه زمانی به گذار عادلانه نیاز است؟

معمولا بعد از جنگ های داخلی یا نقض گسترده حقوق بشر، برای رسیدن به صلحی پایدار، از سیاست «گذار عادلانه»  بهره برده می شود.

حال سوال اینجاست، آیا جامعه کنونی ایران، شاهد چنین گسستی بوده، که ما نیازمند گذار عادلانه باشیم؟ آیا شرایط کنونی ایران آنقدر وخیم است که نیاز به گذار عادلانه داشته باشیم؟  چگونه می توان به چنین گذاری دست یافت؟


ارایه تعریف گذار عادلانه:

در ابتدا، تعریف خود را از گذار عادلانه ارایه می کنم:

یک) «گذار دادگرانه» به معنای روندی مشخص است که در طی آن، با جنایاتی که در گذشته رخ داده شده،  همکنش[1] انجام می شود، و تلاش خواهد شد تا ضمن اجرای عدالت، زمینه ایجاد صلح در آتیه و پایداری جامعه فراهم شود.

دو) از آنجایی که بدون به رسمیت شناختن جنایات رخ داده شده، و پیدا کردن یک روش برای برخورد با این جنایات در سطح ملی، نمی توان صلح و امنیت را در آتیه رقم زد؛ لذا از «گذار دادگرانه» بهره گرفته می شود. به دیگر عبارت، این گذار، روندی است که در طی آن، جامعه دهشت زده و از هم گسسته، از وضعیت نا به سامان خود عبور نموده و با شکل گیری «حاکمیت قانون» به دمکراسی و صلحی پایدار دست می یابد، کرامت انسانی قربانیان بازیابی می شود. ضمن مجازات یا عفو  افراد خطاکار، بر حفظ حقوق انسانی آنها نیز تاکید می شود تا زمینه انتقام گیری در آینده از بین برود.

سه) در طی گذار دادگرانه، جنایات رخ داده شده فراموش نمی شود، لیکن راهکاری کلان، برای بخشیدن و «گذر» از آن وقایع تلخ گذشته، فراهم می شود.

چهار) «گذار عادلانه»، در چارچوبی از قوانین و هنجارهای بین المللی، همچون قوانین بین المللی حقوق بشر، قوانین جنایت علیه بشریت یا اعلامیه جهانی حقوق بشر تعریف و تدوین می گردد.

پنج) سیاست های کلان گذار عادلانه، بر چهار بنیان بنا می شود:

(الف) مجازات خطاکارانی که به شکل وسیع در جنایات دخیل بوده اند؛

(ب) تلاش برای کاهش درد قربانیان و جبران خساراتی که به آنها وارد شده است؛

(ج) یافتن حقیقت و به رسمیت شناخت جنایات رخ داده شده؛

(د) ایجاد تغییرات ساختاری در فرهنگ، قوانین و ساختار حکومتی جامعه، به شکلی که از تکرار این فجایع جلوگیری شود.[2]


اهداف گذار دادگرانه

در «گذار دادگرانه»، اهداف زیر مد نظر قرار می گیرد:



     



  • توقف کامل تمامی موارد نقض حقوق بشر،

  •  



  • بررسی جنایات رخ داده در گذشته،

  •  



  • یافتن مسوولین جنایات روی داده در گذشته،

  •  



  • مشخص نمودن مجازات برای خاطیان،

  •  



  • ارایه خدمات حمایتی به قربانیان،

  •  



  • جلوگیری از روی دادن جنایات مشابه در آتیه،

  •  



  • ایجاد سامانه ای که امنیت جامعه را تضمین می نماید، و به گسترش صلح می انجامد،

  •  



  • و در نهایت، تعیین سیاست آشتی ملی در سطح ملی و فردی.
  • روند دست یابی به گذار عادلانه:

    برای دست یابی به گذار عادلانه، می بایست اقدامات زیر صورت پذیرد:



       



    • اولین قدم برای گذار عادلانه، اعلام سیاست کلان و شفاف حکومت دمکراتیکی است که قدرت را به دست می گیرد، این حکومت دمکراتیک می بایست به صورت شفاف، بگوید که روش برخورد با افراد خاطی چه است؟ چگونه حقوق انسانی افراد قربانی که در گذشته نقض شده حفظ می شود؟ و به چه طریقی قصد دارد تا حقوق انسانی افراد خاطی را در آینده تضمین کند.

    •  



    • قدم بعدی: سامانه امنیتی، نظامی و انتظامی جدیدی بر کشور حکمفرما شود، و این سامانه به شکلی «مسولانه» رفتار کند، و قانون مند باشد. این سامانه حقوق انسانی افراد خطا کار را تضمین می کند، و تایید می کند که با اقداماتی همچون مجازات های خودسرانه، برخورد قانونی خواهد نمود.

    •  



    • سامانه قضایی کاملا مستقلی ایجاد شود تا اجرای عدالت در جامعه تضمین گردد،

    •  



    • دو نکته فوق، سنگ بنای ایجاد و شکل گیری «حاکمیت قانون» در هر جامعه ای هستند، و پس از اعتلای حاکمیت قانون، آنگاه زمینه ایجاد و شکل گیری «اعتماد ملی» فراهم می گردد.

    •  



    • پس از آن، اعتماد مردم به حاکمیت ایجاد می شود. در چنین شرایطی است که مردم حاکمیت را بر آمده از خودشان، و در خدمت خودشان خواهند دانست، و این نگاه که حاکمیت، ابزاری برای سرکوب آنها است، تغییر کند.

    •  



    • آرشیو های موجود در دستگاه های امنیتی/انتظامی افشا شده در دسترس همگان قرار خواهد گرفت،

    •  



    • کمیته های حقیقیت یابی تشکیل شود، و ضمن بررسی جنایات رخ داده شده، آنها را به رسمیت بشناسند.

    •  



    • افراد خطاکاری که چنین جنایاتی را مرتکب شده اند، شناسایی شوند، و بر اساس سیاست کلان «آشتی ملی» یا مورد بازخواست قرار گیرند و یا عفو شوند،

    •  



    • قربانیان جنایات شناخته شوند، و برای پرداخت غرامت به آنها تلاش شود، این پرداخت می تواند به صورت مالی باشد، یا اینکه شهروندان جامعه، آنچه به قربانیان رفته را به رسمیت شناسند.

    •  



    • ضمن تاکید به منظور فراموش نکردن جنایات رخ داده در گذشته، از «بخشش» به عنوان یک فضیلت اخلاقی در جامعه یاد می شود، و تلاش می شود تا در فرهنگ عمومی، این اقدام مورد تکریم واقع شود.


    • آیا باید «صلح» را در مقابل «عدالت» قرار داد؟

      این یک حقیقت است، عدالت حکم می کند تا هر فرد خطاکاری، و هر کسی که در بخشی هر چند کوچک، از جنایات رژیم دخیل بوده اسـت، با مجازات روبرو گردد. حال اگر قصد حکومت دمکراتیکی که تازه قدرت را در ایران به دست گرفته، بر این باشد تا هر فرد خطاکاری را مجازات کند، آنگاه تعداد قابل توجهی از شهروندان جامعه، با مجازات روبرو خواهند شد.

      از طرفی، اجرای گسترده مجازات، باعث بی ثباتی سیاسی خواهد شد و صلح و پایداری جامعه را به خطر خواهد انداخت.  تصور کنید ده ها هزار نفر از اعضای سپاه و بسیج، به زندان های طولانی مدت انداخته شوند، و به هر حال بعد از مدتی که آزاد شوند، آنها خود مستعد ایجاد تنش در جامعه هستند، و بحران های طولانی مدت برای جامعه ایجاد خواهند نمود.

      بسیاری از پژوهشگران، از چنین شرایطی به عنوان «تقابل صلح و عدالت»[3] یاد می کنند، و برخی دیگر باور دارند که در چنین شرایطی، می بایست یکی را فدای دیگری نمود، و در اینجا، بهتر است تا عدالت فدای صلحی پایدار شود.

      از این رو، لازم است تا به جای تکیه بر اجرای کامل عدالت به شکل مرسوم آن و مجازات خاطیان، به شیوه های دیگری برای اجرای عدالت متوسل شد، که می توان از «کمیته های حقیقت یابی»، سیاست «پرداخت غرامت به قربانیان»، و مجبور نمودن خاطیان به پوزش خواهی، به عنوان گزینه های جایگزین مجازات خاطیان یاد نمود.


      برای گذار دادگرانه در ایران، چه اقداماتی را باید پیشه کرد؟


      اقدامات زیر می بایست توسط حکومت دمکراتیکی که قدرت را در ایران به دست خواهد گرفت، پیشه شود:


      پاکسازی حکومت:

      بدون شک در هیچ سازمان و اداره دولتی، یا در هیچ بخش نظامی، یک نفر که وابستگی کامل به رژیم نداشته باشد، نمی تواند به سمت و یا مقام بالای دولتی یا نظامی برسد، و رژیم ج.ا. از وابستگی فکری این افراد به ایدیولوژی حاکم، اطمینان حاصل می نماید. طبیعی است که چنین افرادی در حکومت دمکراتیک آینده ایران جایی نخواهند داشت، و در صورت حضور در هر سمت دولتی، مجددا از قدرت خود سو استفاده خواهند کرد.

      اما بخش عمده ای از مردم عادی جامعه، که در سطوح میانی مدیریت حضور داشته اند، شهروندان عادی هستند که برای زندگی روزمره، در سمت های دولتی قرار گرفته اند.

      لازم به ذکر است که:

      الف) برای اداره کشور به چنین افرادی نیاز است،

      ب) محروم کردن آنها از حقوق انسانی خود، همچون مشارکت در اداره حکومت یا فعالیت های اقتصادی، خود نقض حقوق بشر بوده و در دراز مدت، باعث عدم پایداری حاکمیت می شود.

      از این رو است که می بایست حکومت دمکراتیک آینده ایران، سیاست مشخص و شفافی را برای پاکسازی پیشه کرده و از همان ابتدا، آنرا اعلام نماید.



      تشکیل دادگاه برای رسیدگی به جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت:

      جنایات جنگی:

      این دادگاه ها، بیشتر برای رسیدگی به جنایاتی تشکیل می شوند که در طی جنگ، و درگیری های مسلحانه روی داده است.

      اقدامات برخی از سران ج.ا.، همچون استفاده از «موج انسانی» در طی جنگ ایران و عراق، یا استفاده از کودکان در جنگ ایران و عراق، در زمره این جنایات است، و کسانی چون رحیم صفوی، مرتضی رضایی، محسن رضایی و..، می بایست در چنین دادگاه هایی محاکمه شوند.

      جنایت علیه بشریت:

      جنایت علیه بشریت، به آن دسته اقداماتی گفته می شود که کرامت انسانی را خدشه دار می کند، و شان و مقام انسانی را کاهش می دهد.

      اقداماتی چون تجاوز به زندانیان، کشتار هزاران انسان در زندان ها در دهه شصت، سرکوب و توسل به اقدام مسلحانه علیه مردم بی دفاع و معترض در طی جنبش سبز، از دسته اقداماتی هستند که به صورت مشخص، کرامت انسانی را مخدوش نموده اند، و مرتکبین به آن، می بایست به دلیل جنایت علیه بشریت، در دادگاه صالحه، مورد مواخذه واقع شوند.


      بر ملا ساختن اسناد داخلی رژیم ج.ا.:

      حکومت دمکراتیکی که در آینده قدرت را به دست خواهد گرفت، می بایست در اولین قدم، تمامی اسناد داخلی و محرمانه رژیم را افشا سازد. این افشاگری، کمک می کند تا حقیقت بر ملا شود.


      تشکیل کمیته حقیقت یابی:

      یکی از مهمترین اقدامات برای گذار عادلانه، تشکیل کمیته حقیقت یابی است. حکومت دمکراتیکی که اداره کشور ایران را در آینده به دست خواهد گرفت، می بایست یک کمیته حقیقت یاب تشکیل دهد.

      تعریف و وظیفه کمیته حقیقت یابی:

      الف) به منظور بیان واقعیت ها، و به رسمیت شناختن جنایات رخ داده این کمیته تشکیل می شود.

      ب) هدف غایی این کمیته، به رسمیت شناختن کرامت انسانی قربانیان است. چه آنکه با نقض گسترده و سازمان یافته حقوق انسانی آنها، کرامت انسانی آنها به زیر سوال رفته است، و یافته های این کمیته، کرامت انسانی مخدوش شده آنها را باز خواهد گردانید.[4]

      ج) این کمیته این فرصت را به قربانیانی که هنوز زنده هستند و یا خانواده قربانیان درگذشته، ارایه خواهد کرد تا درد خود را بیان نمایند، و عموم جامعه را از آن با خبر سازند.

      د) این کمیته به حکومت دمکراتیک توصیه های لازم را ارایه خواهد کرد که (یکم)چگونه می بایست از قربانیان حمایت به عمل آید؛ (دوم) توصیه خواهد کرد که کدام دسته از خاطیان می بایست عفو شوند و کدام یک از آنها می بایست حتما مورد پیگرد قانونی واقع گردند؛ (سوم) چه شیوه ای برای مجازات خاطیان می بایست پیشه شود.

      ر) این کمیته تلاش خواهد نمود تا به جای بررسی موردی پرونده ها، بیشتر بر روی «شیوه و روند» وقوع نقض حقوق بشر تمرکز نماید،

      ز) این کمیته در گزارش نهایی خود، موظف است اعلام کند که کدام دسته از اقدامات، جنایت بوده اند، و به صورت رسمی، می بایست به عنوان جنایت در تاریخ ایران ثبت شوند.

      ی) مدت زمانی که این کمیته برای بررسی و تدوین گزارش خود دارد، حداکثر دو سال خواهد بود.[5]


      ترکیب کمیته حقیقت یابی:

      پیشنهاد می شود که در پیشنویس «قانون ملی آشتی ملی»، کمیته ملی حقیقت یابی به شکل زیر تعریف گردد:

      الف) هیات شناسایی اعضای کمیته ملی حقیقت یابی، با حضور پنجاه نفر (نماینده گروه های مختلف سیاسی) تشکیل شود.

      ب) این هیات شناسایی، اعضای کمیته محلی حقیقت یابی را شناسایی، انتخاب و معرفی خواهد نمود،

      ج) اعضای کمیته ملی حقیقت یابی به شرح ذیل خواهد بود:



         



      • شش نماینده از میان هنرمندان مختلف: بر اساس رای گیری از میان هنرمندان مختلف،

      •  



      • شش نماینده از خانواده جانباختگان آزادسازی ایران،

      •  



      • بر اساس رای گیری از میان خانواده جانباختگان،

      •  



      • سه تن از افرادی که از حکومت ج.ا. حداقل پنج سال قبل از شروع به کار این کمیته، جدا شده باشند،

      •  



      • دوازده حقوقدان از میان وکلای ایرانی که در بیست سال گذشته برای اعتلای حقوق بشر تلاش کرده اند، و حداقل سابقه ده سال فعالیت حقوق بشری دارند،

      •  



      • شش حقوق دان غیر ایرانی که سابقه دفاع از حقوق بشر در ایران را داشته باشند.


      • آشتی ملی:

        بدون شک آشتی ملی یکی از مهمترین اقدامات برای «گذار دادگرانه» و موفقیت آمیز از رژیم ج.ا. به حکومتی دمکراتیک و ملی است.

        در این میانه، بخشیدن آن دسته از خطاکارانی که نقش اساسی ایفا نکرده اند، لازمه استقرار دمکراسی و پرهیز از خشونت های آتی است.[6]

        در مقاله تفضیلی دیگری، به مساله آشتی ملی پرداخته بودم، (لینک) و  در اینجا تنها تعریف خود را از آشتی ملی ذکر می کنم:



           



        • با توجه ویژه به مقوله «قراردادهای اجتماعی» و تعاریفی که دیگر پژوهشگران ارایه نموده اند، در اینجا، آشتی ملی را به شکل زیر تعریف می نمایم:


        • «آشتی ملی یک روند اجتماعی است تا ضمن به رسمیت شناختن و پذیرش حقیقت درباره آزارهای روا شده، عقاید مرسوم جامعه را که باعث به وجود آمدن این آزارها بوده اند را تغییر می دهد، و همچنین تلاش می کند تا بازیگران اجتماعی را تشویق نماید تا با پیشه نمودن رفتاری توام با گذشت در قبال افراد خطاکار، از تکرار خشونت و انتقام گیری در جامعه جلوگیری نماید. آشتی ملی یک راهکار عملی برای رسیدن به صلح پایدار، و ایجاد شرایط همزیستی مسالمت آمیز در آتیه است. آشتی ملی تلاشی از سوی شهروندان است تا به ارایه تعریفی نوین از قرارداد حاکم بر جامعه دست یازند. آشتی ملی روندی زمان بر، عمیق و چند بعدی است.»

          [1] تعامل، یا تعیین تکلیف شدن، یا سر و کار پیدا کردن

          [2] ر.ک. به مصوبه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در سال 2009، اجلاس هژدهم

          Analytical Study on Human Rights and Transitional Justice, A/HRC/12/18, Geneva: United Nations

          [3] Freeman, M.(2010). Necessary Evils: Amnesties and the Search for Justice, Cambridge, Cambridge University,

          [4] ر.ک به:

          Kiss, E. (2000), Moral Ambition Within and Beyond Political Constraints: Reflections on Restorative Justice.

          [5] برای تعریف و تشریح وظایف این کمیته، از این منبع بهره برده ام

          Hayner, P. (2001) Unspeakable Truths: Facing the Challenges of Truth Commissions

          [6] ر.ک. به:

          Gutmann, A. and D. Thompson, 2000, “The Moral Foundations of Truth  Commissions”

          جمعه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۵

          واحد اندازه گیری دیاثت، خمینی است، اما چون واحد بزرگی است، معمولا با پیشوند پیکو استفاده می شود! مثلا می گویند رفسنجانی هژده پیکو خمینی دیاثت دارد!

          واحد اندازه گیری دیاثت، خمینی است، اما چون واحد بزرگی است، معمولا با پیشوند پیکو استفاده می شود! مثلا می گویند رفسنجانی هژده پیکو خمینی دیاثت دارد!

          یکم) اگر خاطرتان باشد، آیت الله جوادی آملی، در دیدار با معاون روحانی گفته بود: « سانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی و یا سیاسی به‌روی کشور می‌گشایند از غیرت اقتصادی و یا سیاسی برخوردار نبوده و دیوث هستند.»

          دوم) این چند روزه اخباری به بیرون درز کرده، یعنی بی بی سی منتشر کرده، که نشان می دهد خمینی قبل از اینکه انقلابش پیروز شود، با آمریکایی ها در تماس بوده، و حتی خواستار حضور آمریکایی ها در ایران بوده است.

          سوم) پرسش اینجاست، آیا با تعریف حضرت آیت الله جوادی آملی، آیا آیت الله خمینی نیز دیاثت سیاسی داشته اند؟! تکلیف نفوذ گسترده چین و روسیه در زمان زمامداری خامنه ای چه می شود؟!

          چهار) ذکر این نکته ضروری است،  اصولا واحد دیاثت سیاسی، خمینی است..! یعنی مثلا می گویند سه خمینی دیاثت! اما چون واحد خیلی خیلی بزرگی است، معمولا با پیکو استفاده می شود...! مثلا گفته می شود رفسنجانی هژده پیکو خمینی دیاثت دارد...!




          چهارشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۵

          سنجه شرافت برای هر کنشگر سیاسی، خواسته او برای تغییر رژیم یا ادامه حیات آن به هر نحوی (از جمله اصلاح طلبی) است. چند هزار نفری که به ایدیولوژی جمهوری اسلامی اعتقاد دارند، و باور دارند که نماینده خدا بر روی زمین هستند، حکومت کشور ایران را قبضه کرده اند، و در همان حال، معنایی نوین به فساد داده اند، و مشغول غارت ایران هستند. این روزها، عیار شرافت ایرانیان این است که ببینیم یک شهروند ایرانی، آیا از ادامه حیات این رژیم طرفداری می کند، و یا اینکه خواستار تغییر این رژیم است. حدود نوزده سال پیش، این  حکومت جمهوری اسلامی، که ادامه حیات خود را در خطر می دید، سکه جدیدی زد و نیرنگ نوینی را آغاز نمود، و اسم آنرا گذاشت: «اصلاحات» محمد خاتمی، روحانی خوشتیپ ولی دغل باز رژیم، پا به میدان گذاشت و شعارهای قشنگی چون جامعه مدنی و آزادی سر داد، شعارهایی که در هشت سال زمامداری او مشخص شد دروغی بیش نبوده است. در این میانه، تکلیف طرفداران اصلاح این رژیم هم مشخص می شود، چه آنکه آنها در این  چند سال اخیر نشان داده اند که تغییر این رژیم و رسیدن به دمکراسی، خط قرمز آنها است، و مایل هستند تا این رژیم ادامه حیات دهد. علت نیز مشخص است، اکثر اصلاح طلبان به فساد مالی شدید آلوده اند، و می دانند در صورت آزادی ایران، اموال سیاه خود را از دست خواهند داد، بماند که بسیاری از آنها، در جنایات و آدم کشی های رژیم دخیل بوده اند. اصلاح طلبان خوب می دانند که در صورت تغییر دمکراتیک در ایران، آنها دیگر در قدرت جایی ندارند، از این رو است که با تغییر رژیم اینچنین مخالفت می ورزند. در این میانه، تکلیف طرفداران اصلاح این رژیم هم مشخص می شود، چه آنکه آنها در این  چند سال اخیر نشان داده اند که تغییر این رژیم و رسیدن به دمکراسی، خط قرمز آنها است، و مایل هستند تا این رژیم ادامه حیات دهد. علت نیز مشخص است، اکثر اصلاح طلبان به فساد مالی شدید آلوده اند، و می دانند در صورت آزادی ایران، اموال سیاه خود را از دست خواهند داد، بماند که بسیاری از آنها، در جنایات و آدم کشی های رژیم دخیل بوده اند. اصلاح طلبان خوب می دانند که در صورت تغییر دمکراتیک در ایران، آنها دیگر در قدرت جایی ندارند، از این رو است که با تغییر رژیم اینچنین مخالفت می ورزند. اصلاح طلبان، گمنامیان، یاشار پارسا، جنایات اصلاح طلبان، سنجه، عیار، آزمون، شرافت  

          آنکه «دشواری» دارد، این پیرمرد نیست، آن بخش از جامعه است که به صورت جمعی به او می خندد.

          این ویدیو زیر را دیدم، و بعد روی اینترنت هم سرچ کردم، و دیدم چه قدر درباره این پیرمرد مطلب ساخته و جوک گفته اند...

          شهروندی که از حقوق انسانی خودشان محروم شده اند....پیرمردی که عمری زحمت کشیده، اکنون موی سرش سفید است، و در سن بازنشستگی، اکنون باید در آسایش زندگی کند، حال باید با این خطر روبرو شود که ممکن است سرپناهش را جلوی چشمم تخریب کنند، و بعد توی فقر و فلاکت غوطه ور شود،....، او می گوید «دشواری» ندارد، اما پیرمرد بیچاره حتی خودش هم خبر ندارد که چه بر سرش آمده است... و تا چه حد و چگونه حقوق انسانی او را ضایع کرده اند...
          -----------
          چرا یکی نمی پرسد ما را چه شده است؟! کرامت انسانی این شهروند ایران چرا باید اینچنین مخدوش شود؟!
          ----------
          جامعه ای که به لهجه این مرد خوب بلد است بخندد، هزاران نفر این ویدیو را دیده اند و خندیده اند...، اما خنده بر چه چیزی؟! بر بدبختی خودمان؟ بر فقرمان؟ بر فلاکتمان؟! بر این فاجعه فرهنگی که «لهجه» یک پیرمرد، دستمایه ای می شود تا جمع کثیری از شهروندان به آن بخندند؟!
          ---------
          این خنده جمعی، درد است...، خودمان هم خبر نداریم...
          ----------------
          بله، این مرد با لهجه ای متفاوت کلمه «دشواری» را بیان می کند، شاید در شرایط عادی، خندیدن به آن چیز مهمی نباشد، اما چطور است که همه لهجه او را خوب می بینند، اما خیابان و خانه خرابه پشت سر این مرد محترم را نمی بینند؟ چطور است که همه، تفاوت لهجه و عجیب بودن آن را درک می کنند، اما هیچ کسی برایش شگفت آور نیست که چرا یک پیرمرد، باید در چنین شرایطی باشد؟
          ---------------
          چرا باید سرپناهش را از او بگیرند؟ چرا باید پول مردم ایران در عراق و لبنان و سوریه، صرف اعمال تروریستی شود، ولی یک شهروند مسن، کسی که دیگر  توان کار کردن ندارد، و امکان این را ندارد تا مجددا برای خودش سرپناهی دست و پا کند، اینچنین در مخاطره باشد؟ 
          ---------------
          چرا هیچ کسی به یاد نمی آورد که حق داشتن سرپناه، بخشی از حقوق بشر است، بخشی از حقوق انسانی هر شهروند است...، چرا به ضایع شدن این فرد کسی توجه نمی کند؟
          ____________
          کجای دنیا، یک پیرمرد به دلیل داشتن لهجه ای که با با لهجه اکثریت متفاوت است، اینچنین مورد تمسخر واقع می شود؟!  این جامعه را چه شده؟ چرا جماعتی از شهروندان، آنچنان به خود مغرور هستند که اگر دیگران، لهجه ای متفاوت داشته باشند، او را اینچنین مورد حمله و تمسخر قرار می دهند؟ چرا این بخش از جامعه، به بلوغ نرسیده، و هنوز یاد نگرفته که تفاوت دیگران با آنها، دستمایه تحقیر و خنده نیست...
          -----------
          و از آن بدتر، چرا باید این پیرمرد بیچاره اینگونه مایه خنده همگان شود، ولی هیچ کسی به این نمی اندیشد که چرا یک شهروند ایران، کسی که می تواند پدر یا بردار هر یک از ما باشد، باید اینچنین در  خطر بی خانمانی باشد؟
          -------------
          این درد را آدم کجای دلش بگذارد؟ چرا باید بخش قابل توجهی از جامعه، اینچنین به بدبختی یک شهروندش اینگونه بخندند؟ چشم بر روی آن خرابه و خیابان فقیرانه ببندد، و دهان بگشاید و قهقهه بزند؟
          -----------------
          چیزی که در این ویدیو مرا آزار داد، نگاه تحقیر آمیز فیلمبردار بود، چه شرم آور، از بالا به پایین مرد را در آخر ویدیو برانداز می کرد...،