جمعه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۱

فقیر بودن خوب نیست! ساده زیستی آخوندها، کلکی نخ نما برای تحمیق جامعه است؛ دیدیم قدرت را که بدست گرفتند چه کردند!

یکی از آخوندهای ساکن سایت فرندفید، یک عکسی گذاشته بود از محل زندگی آیت الله بهجت، از مراجع تقلید ایرانی و می خواست القا کند که چقدر این آخوند ساده زیست بوده است.
با توجه به این تصاویر، نکات ذیل قابل تعمق است:

-         گذشت زمانی که با فقیر بودن، می شد مردم یک کشور را خر کرد! دیده ایم که همین آخوندهای فقیر، چون قدرت را به دست گرفتند، دست به چه جنایاتی زدند! و چطور برای حفظ زندگی شاهانه خود، حمام خون به پا کردند...!
-         رژیم همچنان از این کلک نخ نما، برای تحمیق مردم (بخوانش خر کردن!)، استفاده می کند. هنوز سعی می کنند القا کنند خامنه ای زندگی خیلی ساده ای دارد(اینجا). در حالی که اصولا ثروتمند بودن یا نبودن خامنه ای، اصلا اهمیتی ندارد. خامنه ای با یک تصمیم غلط و احمقانه اش، صد ها میلیارد تومان به جامعه ضرر می زند، حال چه اهمیتی دارد که مثلا خانه اش یک میلیاردی است یا ده میلیون تومانی؟!
به عنوان مثال، به دلیل اینکه رژیم ناچار به تکیه به روسیه است تا در مقابل آمریکا از رژیم دفاع کند، سهم ۵٠ درصدی ما در دریای خزر به ١۱ درصد کاهش یافته که برابر با حداقل ده هزار میلیارد دلار خسارت برای کشور است! این مبلغ معادل ساخت یکصد میلیون خانه در ایران است، یعنی به ازا هر ایرانی بیش از یک خانه مدرن و شیک.

-         به طور عام، ثروتمند بودن در جامعه ای مبتنی بر دمکراسی  و اقتصاد آزاد، نشان از مفید نبودن فرد برای جامعه است!
گذشت زمانی که فرد اگر ثروتمند می بود، نشان از این می داشت که حق دیگران را خورده است! در جامعه امروز، اگر فرد در فقر بیش از اندازه و اینچنین باشد، نشان می دهد که هیچ کار مفید اقتصادی انجام نداده و لذا، هیچ مالیاتی نیز به دولت پرداخت نکرده است.
فرض کنیم طرف یک نویسنده مطرح باشد، کتاب های او اگر فروش بالایی داشته باشد، او دیگر در فقر به سر نمی برد، خودش پولدار است، مالیات کلانی نیز داده است! (بماند که در جوامع دمکراتیک کنونی نیز شاهد حضور افراد کلاشی هستیم که حقوق دیگران را زیر پا می گذارند!)
اما مثلا اگر در اروپا من یک فرد بسیار فقیر و بی خانمان را ببینم، به صورت کلی حدسم این است که او حاضر نیست از امکاناتی که برای تحصیل در اختیارش است استفاده کند و شروع به کار کند، او به جامعه اش خدمتی نکرده است. صد البته که او از حقوق شهروندی مساوی با دیگران برخوردار است، اما دیگر هیچ خری نمی آید او را سمبل جامعه تلقی کند! 
-         به عنوان مثال، نقشی که آیت الله بهجت در شکل گیری انقلاب اسلامی و یا حفظ قدرت به دست ملایان داشته است، یک ضربه مهلک به جامعه ایرانی است و ضررش اقتصادی آن معادل صدها کاخ است...! یادمان نرود که آیت الله مصباح یزدی، شاگرد همین آقای بهجت بوده است! 
-         ضمنا، این آیت الله بهجت، همان مرجع تقلید الاغی است که قریب هفتاد درصد از انسان ها را نجس می داند! این تصویر و این منبع را ببیند:






پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۱

در مذمت حکومت سفله پروری ...! / دیپلمات بچه باز، وزیر متقلب، سفیر جیب بر...!


در دهخدا، کلمه سفله به معنای پست و فرومایه ذکر شده است و معنای آن واضح است.
در رژیم اسلامی، حکومت به دست سفله ها است و اصولا برای ورود به این چرخه بسته، باید که منش و خوی سفله ها را داشت.

یک مثال از قدرت گیری سفله ها در رژیم اسلامی:

زمانی که حکومت به دست رژیم اسلامی افتاد، جمعی سفله بر سر کار آمدند، نمونه بارز قدرت گیری افراد سفله، حکایت فرمانده شدن شخصی به نام اسماعیل افتخاری است. او که قبل از انقلاب در فاحشه خانه شهرنو به کار باج گیری مشغول بود، لقب اسمال تیغ زن را داشت، اما بعد از انقلاب به دلیل ارتباط و نزدیکی به آیت الله ایروانی، به فرماندهی بخشی از کمیته رسید. او که سابقه شرکت در قتل های زنجیره ای و پرونده تجاوز و آدم ربایی بعد از انقلاب دارد، به سمت های بالایی در وزارت اطلاعات رسید.

این مثال به خوبی نشان می دهد که چه نوع انسان هایی  در این رژیم مشغول به فعالیت هستند. دو نکته در این میان جلب توجه می کند:

-         سران رژیم هرگز اجازه نمی دهند افراد سالم و غیر سفله وارد این نظام شوند؛ چه آنکه چنین افراد حاضر نیستند در جنایات سران رژیم مشارکت کنند و شروع به افشاگری خواهند کرد.
-         چنین سفله هایی، اجازه نمی دهند افرادی شایسته، وارد سیستم شوند و یا در آن دوام بیاورند، چون موقعیت آنها را به خطر می اندازند.
در حقیقت رژیم اسلامی، یک دایره بسته شده است که در آن تنها افراد سفله می توانند حضور داشته باشند.

تنها در رژیم اسلامی است که یک پدوفیل (یا بچه باز) می تواند به سمت مهمی چون دبیری سفارت در برزیل برسد(اینجا)، یا شاهد باشیم که نماینده ایران در سازمان ملل، به جرم دزدی از مغازه دستگیر می شود(اینجا)، یا شخصی چون کردان بدون هیچ سوادی، استاد دانشگاه و وزیر کشور شود...!

 یا به همین دلیل است که در کل این رژیم نمی توان حتی یک نفر آدم با شرف و شایسته در رده های مدیرکل و یا بالاتر پیدا کرد! به دیگر عبارت شرط رشد در این نظام، بی شرفی و سفله بودن است...!

مدرک زندانی بودن کردان در قبل از انقلاب به جرم تجاوز و ازاله بکارت 
خبر روزنامه مربوط به دزدی نماینده ایران در سازمان ملل از یک فروشگاه لباس فروشی در نیویورک









چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۱

دو جنایتی که نماد پلشتی رژیم اسلامی است: آتش زدن سینما رکس آبادان و دسیسه برای سرنگونی هواپیمای مسافربری IR655


الزما نباید ایران زندگی کرده باشی، نباید شبی را به عنوان زندانی سیاسی در سیاهچال های رژیم به سر برده باشی؛ نباید شاهد نماز خواندن آقای بازجو بوده باشی و بعد شلاق بخوری تا درک کنی که چقدر این رژیم اسلامی پلید و کثیف است.

از دور نیز می توان با بررسی ابعاد چند نمونه، خوی جنایتکارانه و افکار پلید سردمداران رژیم اسلامی را به چشم دید.

این دو اتفاق، مثالهای خوبی هستند، یکی دسیسه در پرواز هواپیمای مسافربری IR655 و دیگری آتش زدن سینما رکس آبادان.

نکته اینجاست که این دو اتفاق نشان می دهد که چطور جان مردم ایران برای سردمداران رژیم، ارزشی ندارد و برای رسیدن به اهداف خود، از کشتن ایرانیان هیچ ابایی ندارند.

یادمان بیایید که همین رژیم جنایتکار، از کودکان و نوجوانان برای حضور در جبهه و پاک کردن میدان مین استفاده کرده است، یعنی ساده ترین اصول اخلاقی را زیر پا می گذارد و با شستشوی مغزی چند کودک، آنها را چون گوشت قربانی به میانه میدان مین می فرستد!

تصور کنید این رژیم جنایتکار، به بمب اتمی دست یابد، بدون شک بی هیچ پروایی از آن بمب علیه مردم ایران استفاده خواهد کرد.

ابتدا به سقوط هواپیمای ایرباس می پردازیم:

اخیرا یکی از نزدیکان سابق رهبر جمهوری اسلامی و ناراضی کنونی، محمد نوریزاد، متنی منتشر کرده و نوشته اسـت:

"به محض شلیک آمریکایی ها و زدن هواپیمای مسافربری ما، داد و قال سرمی دهیم که ای دنیا این آمریکایی های نامرد را ببینید که به هواپیمای مسافربری هم رحم نمی کنند؟! اما دم برنمی آوریم که در سایه ی معکوس همان هواپیمای مسافربری جنگنده های خود را مخفی کرده بودیم تا از رادار ناو آمریکایی فرار کنند و به او ضربه بزنند."

در این میان چند نکته قابل توجه است:

-         ایران در آن زمان، (مانند این روزها!)، تهدید به بسته تنگه هرمز، مین گزاری و ... می کرده است، چند روز قبل یک هواپیمای اف14 ایرانی، با حالت جنگی به سمت ناوهای آمریکایی حرکت کرده بوده و در آن روزها، مقامات جمهوری اسلامی بارها آمریکا را به حمله تهدید می کرده اند.
-         وقتی مقامات کشوری، به سفارتخانه یک کشور دیگر حمله می کنند و ساده ترین اصول اخلاقی و عرف بین الملل را زیر پا می گذارند، دیگر حمله نظامی با هواپیمای جنگی به یک کشتی جنگی که جای خود دارد!
به دیگر عبارت، مقامات جمهوری اسلامی با رفتار زننده خود، زمینه ساز بروز هر گونه خشونتی بوده اند.
حال با کنار هم گذاشتن این چند نکته و سخنان اخیر نوری زاده،به این نتیجه می رسیم که مقصر اصلی این اتفاق، دولت ایران بوده است.
صد البته که اعمال رژیم، توجیه گر جنایت فرمانده ناو آمریکایی برای حمله به یک هواپیمای مسافربری نیست.

سیمنا رکس آبادن: 

-         در جنایت سینما رکس آبادان بین چهارصد تا ششصد نفر به طرز فجیعی سوختند. جمهوری اسلامی اجازه بررسی منصفانه را نداند تا مشخص شود چه کسی این جنایت را مرتکب شد ولی با همین اطلاعات موجود نیز می توان با تقریب خوبی گفت که دست چه کسانی پشت این جنایت بوده است و اصولا اینگونه جنایات از دارو دسته حزب الله بر می آید. شواهد متعددی وجود دارد که دست مهدی عراقی و خمینی پشت این جنایت کثیف وجود داشته و به صورت مشخص انقلابیون مذهبی (گروه خمینی) از این جنایت نفع می برده اند.


-         آیت الله جمی و آیت الله موسوی تبریزی (امام جمعه مسجد بهبانی های در قبل از انقلاب) متهم هستند از هییت موتلفه مواد منفجره لازم برای آتش زدن سینما رکس آبادان دریافت کرده و در اختیار حسین تکبعلی زاده و فرح الله بذر کار و یدالله و فلاح قرار داده اند. این مواد به دستور هییت موتلفه و مدیر اجرایی آن زمان موتلفه (حاج مهدی عراقی) ، به جمی و موسوی تبریزی داده شده بود.جمی و موسوی تبریزی نیز مواد منفجره را به گروه چهار نفره تکبعلی زاده و بذرکارو یدالله و فلاح می دهند. این چهار نفر کسانی بودند که در مجالس آموزش قرآن و جلسات عقیدتی آقای جمی شرکت می کردند


-         چرا روحانیون و هییت موتلفه دستور به آتش زدن سینما رکس دادند ؟


جو آن روزگار آبادان با بقیه شهرهای کشور فرق می کرد. اولا" به خاطر اینکه یکی از مراکز اصلی و شریان های اقتصادی کشور آبادان بود- به خاطر تولید نفت و وجود پالایشگاه آبادان- ساواک و شهربانی آبادان بسیار قوی بود. دوما" به خاطر اینکه عمده جمعیت شهر مهاجرینی بودند که تحصیل کرده خارج بودند و با مسایل روز دنیا در ارتباط بودند ، به دنبال خمینی و دیگر گروه های سیاسی آن زمان حرکت نمی کردند.از طرفی از همه جای دنیا مهندسین و افسران کشتی برای بارگیری نفت به آبادان می آمدند و به عبارتی سطح فرهنگی آن روزگار آبادان بالاتر از آن بود که پی خمینی و یا مجاهدین و یا مارکسیست ها راه بیفتند. و سوما" سطح درآمد مردم عادی و مهاجرین متخصص ساکن آبادان خیلی بالا بود و در نتیجه کسی به دنبال شعارهای دروغین آب و برق مجانی خمینی نمی رفت.


-         با توجه به نکات بالا و از طرفی چون اکثریت مردم عادی آبادان خیلی پایبند به شیوه زندگی توصیه شده توسط روحانیون نبودند و به نحو شادتری زندگی می کردند یا بهتر است ، روحانیون به شدت از این موضوع دلخور بودند. به عبارتی آبادان آن روزگاه جزیره ثبات ایران بود و در صورتی که آنجا ملتهب می شد و با توجه به اثری که شلوغی و هرج و مرج آنجا بر اقتصاد ایران می گذاشت در مبارزه روحانیون خیلی موثر می بود.از طرفی ذهن کشورهای خارجی نیز با توجه به اینکه آبادان مرکزی تولید نفت آن روزگاربود ، به شدت به عدم ثبات رژیم پهلوی معطوف می شد


نکته اینجاست که مراجع تقلید سه گانه آن زمان (شریعتمداری و گلپیگانی و نجفی)، چون می دانسته اند که این اتفاق ربطی به ساواک  و شاه ندارد، این اقدام را محکوم نکردند و تنها مجالس ختم برای قربانیان گرفتند، اما خمینی تنها کسی بود که شاه را متهم به این جنایت کرد!

توضیحات بیشتر درباره فاجعه سینما رکس آبادان در این نوشته موجود است. 















یکشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۱

تا کی جنبش آزادی خواهی ایران، باید تاوان حماقت سیاستمداران آمریکایی را بدهد؟! در مذاکرات اوباما با خامنه ای، هیچ حرفی از دمکراسی و حقوق بشر نیست!

ای کاش اوباما و دیگر سیاستمداران آمریکایی، آنقدر شعور می داشتند که بفهمند با تغییر دمکراسی در ایران، قسمت عمده ای از مشکلات غرب در خاورمیانه حل می شود.

در حقیقت، بی شرمی اوباما زمانی عیان می شود که می بینیم در یک معامله و به صورت هم زمان، هم به جنبش آزادی خواهانه سوریه و هم جنبش آزادی خواهانه ایران، خیانت می کند...! 

روزنامه واشنگتن پست، خلاصه ای از مذاکرات پشت پرده خامنه ای و اوباما را منتشر کرده و در نامه اوباما به خامنه ای می بینیم که شش سرخط در این مذاکرات وجود دارد که در انتهای این نوشت،؛ آنرا  ذکر می کنم.

نکته مهم در این مذاکرات این است که دولت اوباما هیچ اشاره ای به دمکراسی و حقوق بشر نکرده اند! یعنی اصولا در مذاکرات، هیچ جایی برای تغییر دمکراتیک و بهبود وضعیت حقوق بشر نشده است.

در حقیقت اوباما تنها به این می اندیشد که بتواند در انتخابات آینده برنده شود (توضیحات بیشتر) و برایش مهم نیست که منافع کشور آمریکا در دراز مدت چیست و یا عاقبت هفتاد میلیون ایرانی چه می شود. 

جنبش آزادی خواهی ایرانیان، همیشه تاوان حماقت ها و یا سودجویی سیاستمداران آمریکایی را داده است، در زمان مصدق، برای حفظ منافع شرکت های نفتی با کودتا، دمکراسی نوپا  را در ایران نابود کردند و اکنون نیز به شیوه دیگری به مردم ایران خیانت می کنند. 

توافق و معامله پشت پرده اوباما و خامنه ای، نه تنها در دراز مدت به ضرر منافع ملی آمریکا است، بلکه خیانتی غیر قابل بخشش به روند دمکراسی در ایران است؛ چرا که هم سمی مهلک برای جنبش آزادی خواهی ایران است و هم در دراز مدت، منافع آمریکا را به خطر می اندازد، چون قدرتمند شدن یک رژیم دیکتاتوری مانند رژیم آخوندی، منافع آمریکا را در منطقه به خطر می اندازد. 

نکته اینجاست که می بینیم اوباما به صورت همزمان و در طی یک معامله، هم به مردم سوریه و هم به مردم ایران خیانت می کند و حاضر می شود چشم بر جنایات اسد و خامنه ای ببندد. 

لطفا نفرمایید که اوباما رییس جمهور آمریکا است و باید حافظ منافع آمریکا باشد، چه آنکه اولا این گونه اقدامات حماقت آمیز، در دراز مدت به ضرر منافع آمریکا است و دوما، در سال 2012، نمی توان چشم بر روی جنایت های جنگی بشار اسد فرو بست، چه آنکه دنیا به دهکده ای کوچک تبدیل شده و همه انسان ها و جوامع، در مقابل یکدیگر اخلاقا مسول هستند. 

مفاد نامه اوباما به خامنه ای:
1 ـ تهران باید با ورود به مذاکرات نشان دهد که به طور جدی و واقعی، آماده توافق بر سر برنامه هسته‌ایش است.
۲ ـ وجود دیدگاه منفی [نسبت به مذاکره با آمریکا] در طرف ایرانی، موجب شده اوباما تلفیقی از گفت‌وگوی پشت پرده و مذاکره دیپلماتیک رسمی را درباره ایران به کار ببرد. اوباما از اردوغان خواسته به رهبر ایران اطلاع دهد که در صورت موافقت ایران، رؤسای جمهور روسیه و چین نیز با در پیش گرفتن این رویه موافق خواهند بود.
۳ ـ هر گونه مصالحه‌، نیازمند این است که ایران توقف ـ و نه از میان بردن ـ همه جنبه‌های برنامه هسته‌ای خود را تا زمان رسیدن به یک توافق بپذیرد. نباید هیچ پروژه جدیدی آغاز شده و گسترش فعالیت‌ها باید متوقف شود؛ برای نمونه، سانتریفیوژهای فعال در «فردو» نباید توسعه پیدا کنند، تحقیق درباره سلاح هسته‌ای و ساخت مدل‌ها نباید انجام گیرد و ارتقای اورانیوم با غنای ۵/۳ درصد به غنای ۲۰ درصد باید متوقف شود.
۴ ـ اوباما از اردوغان خواسته یک پیام خصوصی را به رهبر ایران انتقال دهد: اینکه وی به شدت تحت تأثیر سخنان رهبر ایران درباره عدم استفاده ایران از سلاح هسته‌ای قرار گرفته است. همچنین درباره بخش دیگری از سخنان ایشان که در حرم امام رضا (ع) ایراد شده بود و طی آن رهبر انقلاب بر این نکته تأکید کرده بودند که اگر آمریکایی‌ها گمان می‌کنند، می‌توانند با تهدیدات ملت ایران را نابود کنند، اشتباه بزرگی مرتکب شده‌اند، اوباما پاسخ داده که نه وی و نه آمریکا، به هیچ وجه چنین قصدی ندارند.
۵ ـ تهران باید لحن ضدآمریکایی موجود در سخنرانی‌ها و نشریات را تغییر داده و از خطاب کردن آمریکا با عنوان دشمن و شیطان بزرگ خودداری کند. در این رابطه، اوباما خواسته لحن سیاستمداران و رسانه‌های ایران درباره آمریکا به یک لحن مثبت تغییر پیدا کند.
۶ ـ از اردوغان خواسته شده تا استراتژی رئیس‌جمهور آمریکا را در راستای برقراری ارتباطی نزدیک میان تغییر در سیاست خارجی آمریکا در مورد ایران و برنامه هسته‌ایش از یک طرف و بحران سوریه از سوی دیگر برای طرف ایرانی توضیح دهد. این امر می‌تواند در رهیافت اوباما برای جلوگیری از مداخله نظامی در سوریه به وی کمک کند. اوباما بر این باور است که ائتلافی متشکل از واشنگتن، مسکو، پکن، تهران و سازمان ملل برای حل بحران سوریه، می‌تواند به همان نسبت در حل مناقشات بر سر برنامه هسته‌ای ایران نیز موفق باشد.




شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۱

آنچنان جمهوری اسلامی برخی از کلمات (مثل قاضی) را بی حرمت کرده، که بعد از سرنگونی رژیم، نباید از این کلمات استفاده کرد...!/هفت تیر کشی یک قاضی

در تمام دنیا، یافتن قاضی جنایتکار، اتفاقی نادر است، اما در ایران، یافتن قاضی که جنایتکار نباشد، کار سختی است...!

صد البته در نظامی که احمدی نژاد بی سواد(که تصور می کند انگلیس یک جزیره در غرب آفریقا است)، مدعی استادی دانشگاه و مدرک دکتری می شود، یک هفت تیر کش هم باید سمت قضاوت را داشته باشد...!

در اخبار آمده بود که یکی از قاضی های رژیم، در پمپ بنزین اقدام به هفت تیر کشی (!) کرده و چون با برخی از حضار، اختلاف پیدا کرده است (لابد بر سر نوبت!)، به سمت مردم عادی تیر اندازی کرده است.

به گزارش منابع خبری:

" به گزارش این وب سایت به نقل از شاهدان عینی، حیدری فرد دادیار تعلیق شده در زمان دادستانی سعید مرتضوی که اکنون در سمت مشاور وی در ستاد قاچاق فعالیت می کند و اخیرا نیز به شدت به منتقدین وی تاخته و حتی رسانه ها را تهدید به برخورد کرده بود، در یک پمپ بنزین حاشیه اصفهان دست به سلاح شد و پس از شلیک گلوله سوار خودروی خارجی خود از صحنه خارج شد."

در تمام کشورهای متمدن دنیا، قاضی ها حرمت دارند، خیلی خیلی اتفاق نادری است که مثلا خبر دستگیری یک قاضی به دلیل اقدام مجرمانه و یا خلاف را بشنوید. اما در ایران، اینکه بشنویم یک قاقضی، انسان باشرفی است و حاضر نیست به جنایت دست بزند، اتفاقی نادر است...!

دلیل آن نیز ساده است، در ایران فیلترهای عجیب و غریبی بر نظام قضایی ایران حاکم است تا تنها افراد سرسپرده رژیم و افرادی که حاضر به دست زدن به هر جنایتی هستند، به سمت قضاوت برسند. اصولا انسانی که حاضر باشد قوانین احمقانه اسلامی را اجرا کند (مانند دست بریدن و کور کردن انسان ها)، انسان معقول و با شرفی نیست.

در این رژیم اسلامی، آنچنان حرمت مسند قضاوت و  اسم قاضی شکسته شده است که و آنچنان این کلمات(مانند قاضی) به ننگ آلوده شده است که بعد از سرنگونی این رژیم، باید به دنبال کلمات دیگری گشت و دیگر از اسم قاضی نباید استفاده کرد. 

پی نوشت: 
تا جایی که حافظه ام یاری می کند، ابتدای کار قاضی مرتضوی معروف، از آنجا بوده که در یزد، او یک بسیجی بوده  و در طی تجاوز به یک زن شوهر دار دستگیر می شود، اما به دلیل ارتباط خانوادگی نزدیک با آیت الله یزدی، نه تنها مجازات نمی شود، بلکه نردبان ترقی را نیز به سرعت طی می کند! صد البته که در این نظام سفله پرور، تنها افراد جنایتکار به این سرعت رشد می کنند.

تصویری از این قاضی(!) هفت تیر کش و جنایتکار