ماهتما گاندی را به خوبی می شناسیم ، مردی بزرگ که با دست نبردن به خشونت و اعتقاد به هدفش، آینده دنیا را عوض کرد و به کشوری بزرگ مانند هند ، سامان و نظام داد. اگر اکنون هند بزرگترین دموکراسی دنیا است، بی شک مرهون تلاش پدر ملت، ماهتما گاندی است. او هیچگاه دست به خشونت نزد، اما ساکت نیز ننشست.
میرحسین موسوی را نیز خوب می شناسیم، نخست وزیر خمینی در دوران جنگ و مشاور ارشد محمد خاتمی در دواران ریاست جمهوریش. کاندیدای پیروز در انتخابات خرداد دو سال پیش که با تقلب احمدی نژاد روبرو شد.
یادمان نمی رود که در بیست و پنجم خرداد دو سال قبل، طبقه گفته شهردار تهران و آمار رسمی رژیم ، بیش از سه و نیم میلیون نفر در میدان آزادی و خیابان های اطراف آن تجمع کرده بودند.
اگر میرحسین موسوی به جای خیانت به مردم، مدیریت صحیحی اعمال می کرد، می توانست به راحتی همان روز نظام را عوض کند، ولی افسوس که هدف میرحسین موسوی، تغییر نظام جمهوری اسلامی نیست. او می داند در صورت تغییر رژیم ، اصلاح طلبان در نظامی دموکراتیک آینده در ساختار قدرت جایی ندارند و باید بابت مشارکتشان در بسیاری از جنایات رژیم ، پاسخگو نیز باشند.
در واقع موسوی به ولایت فقیه و دوران طلایی خمینی اعتقاد داشت و دارد و به همین دلیل، تمایلی به تغییر رژیم ندارد.
سی سال طول کشیده بود تا این پتانسیل در مردم به وجود آمده بود و مردم ترس از حکومت را کناری گذاشته و برای راهپیمایی به خیابان آمدند و میرحسین موسوی، آن پتانسیل را نابود کرد. شاید مدتها طول بکشد تا مجددا شاهد تشکیل پتانسیل این چنینی باشیم و چند میلیون نفر را در خیابان تهران ببینیم.
مساله اصلی اینجاست که بعد از آن راهپیمایی ها و خشونت های رژیم، بسیاری از مردم شوق خود را برای شرکت در راهپیمایی های آینده از دست داده اند، چه آنکه می بیینند با خطر فروان ، به خیابان می روند و میرحسین موسوی با مانند یک سوپاپ اطمینان با یک بیانیه آبکی ، دلاوری و ریسک آنها را بر باد می دهد.
براستی اگر ماهتما گاندی، نلسون ماندلا و یا آنگ سان سوچی در روز بیست و پنجم خرداد دو سال پیش ، در میدان آزادی حضور داشتند ، اجازه می دادند که چنین پتانسیل عظیمی بر باد فنا برود ؟!