دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۴

دستور آشپزی: چگونه «سوپاپ اطمینان» بپزیم؟! / مواد لازم: یک حزب فرمایشی، دستبند، چند راس اصلاح طلب...!


مواد لازم:
          چند راس اصلاح طلب (لطفا چک کنید که حتما معتقد به ولایت فقیه باشند!)
          تعداد دست بند، و یک عدد بازداشتگاه،
          چند سایت خبری وابسته به اصلاح طلبان،
          تعدادی دوربین و عکاس متخصص گرفتن تصاویر مظلوم نمایی،
          یک عدد مهدی هاشمی رفسنجانی،
         
پخت این غذا زمانی خوب کاربرد دارد که رژیم دیکتاتوری در معرض خطر است، و ممکن است با بحران های اجتماعی و اقتصادی روبرو شده، و سرنگون شود. خصوصا زمانی که رژیم جفتک چهارگوش مفصل (در سطح بین الملی) انداخته و با تحریم روبرو است، پخت سوپاپ توصیه می شود.

مرحله اول:

برای تولید سوپاپ، ابتدا چند راس اصلاح طلب را یافته، و آنها را خوب بررسی می کنید. بهترین کار این است که از فساد مالی آنها اطمینان حاصل نمایید، تا اگر زمانی خواستند جفتک بیاندازند، گوش آنها را بتوانید بکشید. باید از اینکه این افراد به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد دارند، اطمینان حاصل نمایید

مرحله دوم:

به این اصلاح طلبان، مجوز ثبت یک حزب را می دهید. لطفا در این مرحله دقت لازم را به خرج دهید. قبل از اینکه مجوز تاسیس حزب را برای این چند راس اصلاح طلب صادر کنید، لطفا اطمینان حاصل نمایید که تمامی فعالان سیاسی آزادی خواه، یا ترور شده باشند، یا در گوشه زندان باشند، یا از ایران فرار کرده باشند!

مرحله سوم:

بعد از صدرو مجوز، از روزنامه کیهان می خواهید تا علیه این حزب مطلب بنویسد. از طرف دیگر، توپخانه اصلاح طلبان را به کار می اندازید، در این مرحله از مهدی هاشمی می توانید به خوبی استفاده کنید. با توجه به اینکه او الان در گوشه زندان است، رسانه های اصلاح طلب به راحتی از او بت خواهند ساخت.

مرحله چهارم:

در این مرحله، شما به شکل نمایشی، دبیرکل حزب را دستگیر می کنید!
شما قبلا تمامی رسانه ها را خفه کرده اید، و کسی نمی تواند از این حزب انتقاد کند، لذا باید تلاش کنید که افراد ناآگاه، عکس دبیرکل این حزب را در ماه ببیند!
با دستگیر شدن دبیرکل حزب، مردم به راحتی گول می خورند و فکر می کنند لابد این آدم خوبی بوده است. از توپخانه اصلاح طلبان بهره بگیرید، و تلاش کنید از او آزادی خواه بسازید!
مواظب باشید کسی این سوال را مطرح نکند که موقع قتل عام چند هزار زندانی سیاسی در سال شصت و هفت، این آقای دبیرکل گوساله حزب کدام قبری بوده است!! یا یک وقتی یک نفر دیگر بپرسد که آیا این دبیرکل، به ولایت فقیه اعتقاد دارد یا خیر؟! طرح چنین سوالاتی، باعث مسمومیت شدید غذایی می گردد!

مرحله پنجم:
این حزب را در دبه ترشی انداخته و برای روز مبادا نگه داری می کنید.
اگر کشور شلوغ شد و رژیم در آستانه فروپاشی بود، شما این حزب را از دبه خارج نموده و به عنوان اپوزسیون و مخالفین خود جا خواهید زد.
شما فکرتان راحت است که دبیرکل این حزب و دیگر گوساله های اعضای حزب، هیچوقت جفتک چهارگوش نخواهند انداخت، چون شما  از فساد مالی آنها پرونده قطوری دارید، و از همه مهمتر، آنها به ولایت فقیه و حفظ نظام، اعتقاد کامل دارند...! 

پی نوشت: 
آهای ملتی که عکس این دبیرکل گوساله را در ماه می بینید، یادتان باشد که این هم بخشی از همین رژیم سفاک و جنایتکار است. 

یکشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۴

ویدیو / نزدیک ترین انسان به من، فضانوردانی بودند که ایستگاه فضایی حضور داشتند!

نزدیک ترین انسان به من، فضانوردانی بودند که ایستگاه فضایی حضور داشتند!
_______________
دور شدن از همه چیز و همه کس، احساس اینکه خودت تنها کسی هستی که وجود دارد، سکوت کامل، ترس، هیجان و...، برای رسیدن به این احساس های عجیب، آن هم به صورت تواما، می بایست آدمی ریسک کند، و مثلا برای فتح یک قله برود.
---------
ترن هوایی نمونه خوبی است، آدمی را پای مرگ می برد. همه از خود می پرسند چرا باید چنین چیزی را سوار شوم؟! جواب ساده است، وقتی پایت را بر روی زمین می گذاری و در هوا معلق نیستی، احساس خیلی خوبی داری!
---------
این بانوی زیباروی، دور دنیا را قایقی فسقلی، به تنهایی چرخیده است...اما آن احساس خوب بعد از چالش، تنها دستاورد او بوده است؟ خیر!
این سفر باعث شده نگاه او به دنیا عوض شود، و به شکل عمیقی به اقتصاد نگاه کند. این ویدیو را ببینید و لذت ببرید


نزدیک ترین انسان به من، فضانوردانی بودند که ایستگاه فضایی حضور داشتند! _______________ دور شدن از همه چیز و همه کس، احسا...

Posted by Yashar Parsa on Sunday, 30 August 2015

شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۴

انتخابات فرمایشی رژیم در زیر تیغ فیلتر و نظارت استصوابی / ویدیو با حضور تعدادی گوسپند در نقش مقامات رژیم...!

انتخابات فرمایشی با فیلتر نظارت استصوابی در نظام مقدس جمهوری اسلامی...! در حقیقت، این گوسپندان همان چند هزار نفری هستند که در این رژیم حضور دارند( چه اصلاح طلب و چه طرفدار خامنه ای!)، و در حقیقت، جای اصلاح طلب ها و طرفداران خامنه ای در مجلس و کابینه عوض می شود...، اما گوسپندان عوض نمی شوند...!



بس خرفاااان ..
Posted by AjyaL Radio Network-ARN on Saturday, 7 March 2015

پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۴

آقای علی مطهری، سوراخ دعا گم کرده ای!مشکل انتخابات ایران تنها دخالت سپاه نیست، بلکه وجود شورای نگهبان و فیلتر نامزدها است..


رادیو فردا گزارش داده است که یکی از نمایندگان مجلس فرمایشی رژیم، علی مطهری نسبت به دخالت سپاه در انتخابات اعتراض کرده است.

رادیو فردا گزارش داده است که: « علی مطهری، نماینده تهران در مجلس، گفته‌های فرمانده سپاه پاسداران در اعتراض به سخنان حسن روحانی را قرار دادن شورای نگهبان «در مقابل مردم» دانست و تأکید کرد که ورود این نهاد نظامی به عرصه سیاست و انتخابات «به صلاح کشور نیست.»

باید به آقای علی مطهری یادآوری کرد که او خود در طی یک انتخابات فرمایشی و دروغین رای آورده و به نمایندگی برگزیده شده است، چه آنکه نمایندگان واقعی مردم توسط شورای نگهبان فیلتر شده بودند، لذا صحنه برای کوتوله سیاسی چون علی مطهری خالی شده بود و او در این انتخابات تقلبی و دروغین، به نمایندگی مجلس رژیم برگزیده شده است.

او باید بداند که مشکل انتخابات در ایران، تنها دخالت سپاه نیست. تنها در طی یک انتخابت آزاد است که نماینده واقعی مردم انتخاب می شود، زمانی که آزادی بیان، آزادی رسانه و امنیت باشد و هیچ نامزدی نیز حذف نشود.


آقای مطهری خود یک کلاش دروغ گو است که با کلاه برداری بر صندلی نمایندگی مجلس تکیه زده است، او نماینده مردم ایران نیست، بلکه بخشی از دار و دسته دزدان است...! 

صفحه فیسبوکی جدید مرا در اینجا لایک کنید: 


آقای علی مطهری، سوراخ دعا گم کرده ای!مشکل انتخابات ایران تنها دخالت سپاه نیست، بلکه وجود شورای نگهبان و فیلتر نامزدها اس...
Posted by Yashar Parsa on Thursday, 27 August 2015
آقای علی مطهری، سوراخ دعا گم کرده ای!مشکل انتخابات ایران تنها دخالت سپاه نیست، بلکه وجود شورای نگهبان و فیلتر نامزدها اس...
Posted by Yashar Parsa on Thursday, 27 August 2015

زمانی که یک رژیم دیکتاتوری برای سرکوب، اصول و خطوط قرمز خود را زیر پا می گذارد، در لبه سرنگونی قرار دارد!


زمانی که یک رژیم دیکتاتوری برای سرکوب، اصول و خطوط قرمز خود را زیر پا می گذارد، در لبه سرنگونی قرار دارد!
دوازده تن از طرفداران آقای طاهری (حلقه عرفان) که به قم رفته بودند و در آرامگاه معصومه (خواهر یکی از امامان شیعه) که مکان مقدسی برای شیعیان  وخصوصا رژیم جمهوری اسلامی تحصن کرده بودند، به شیوه ای غیر انسانی و وحشیانه ای بازداشته شده اند.
هرانا نام برخی از افراد بازداشت شده را به شرح ذیل عنوان کرده است: نعیمه تقوی، مهناز فرهاد، عظیمه سپهری، آرزو مقدم سپهر، ثریا عهدی، نعیمه عهدی، آرزو عهدی، هایده درخشانی، محمود امین، آخوندی، بهارین عسگریه و مریم امیری.
به گزارش هرانا، ده ها نفر از طرفداران آقای طاهری که به اعدام محکوم شده، به قم رفته بودند و خواستار دیدار با آیت الله نوری و مکارم شیرازی شده بودند. گفته می شود که بر اساس فتوای قتل این دو مرجع تقلید، دادگاه آقای طاهری را به اعدام محکوم کرده است.
جدای از اینکه این حکم اعدام یک آدم کشی تمام عیار است، و آقای نوری و مکارم شیرازی یک قاتل محسوب می شوند، ولی نکته عجیب، دستگیری طرفداران آقای طاهری در آرامگاه معصومه است.
این مکان برای شیعیان مقدس تلقی می شود و صدها سال است که اگر کسی به این مکان برود، در امان محسوب می شود.
زمانی که یک رژیم دیکتاتوری خطوط قرمز خود را اینچنین رد می کند، در آستانه سرنگونی است...

برای خواندن مطالب دیگر این وبلاگ، صفحه فیسبوکی جدید مرا لایک نمایید. 

زمانی که یک رژیم دیکتاتوری برای سرکوب، اصول و خطوط قرمز خود را زیر پا می گذارد، در لبه سرنگونی قرار دارد! __________ دوا...
Posted by Yashar Parsa on Thursday, 27 August 2015


شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۴

همانقدری که انتخابات رژیم یک خیمه شب بازی است، فعالیت حزبی اصلاح طلبان نیز کلاه بردارانه و فاسد است!

فعالیت حزبی اصلاح طلبان برای من یادآور فعالیت حزبی صدام حسین و حزب بعث او است...!

همانطوری که می دانید، جماعتی از اطلاح طلبان، با راه انداری عروسک خیمه شب بازی دیگری، به تاسیس حزب اتحاد ملت اقدام کرده اند. 

 یکی از افرادی که با اصلاح طلبان نزدیکی فکری دارد، در سایت بالاترین نوشته بود:

«اتفاقا کیهان هم بدجوری از شروع به فعالیت دوباره اصلاح طلبان آتیش گرفته، باید گفت کیهان، خودنویس تسلیت تسلیت ;)»

نظر ایشان باعث شد تا این نوشته را قلمی نمایم:

کسانی که با ساختار دمکراسی آشنا هستند، خوب می دانند که حزب مهمترین ابزار لازم برای استقرار سامانه دمکراسی در یک کشور است. بدون وجود حزب، شهروندان به تنهایی نمی توانند نظرات خود را در جمع مطرح کنند و در حقیقت، صدای آنها گم می شود.

با توسل به حزب است که شهروندان این فرصت را می یابند تا دست به دست هم داده، و صدایی رسا داشته باشند.

یک کلام، بدون وجود احزاب، امکان دست یابی به دمکراسی ممکن نیست. حال سوال اینجاست، از منظر یک خواستار دمکراسی و آزادی برای ایران، ایا باید از تشکیل حزب متعلق به اصلاح طلبان خوشحال باشیم یا اینکه آنرا نیز یک خیمه شب بازی دیگر رژیم قلمداد نماییم؟!

در پاسخ به این سوال، نکات ذیل به آگاهی می رسانم: من از فعالیت اصلاح طلبان متاسف و بیزارم، به چند دلیل:

الف) فعالیت سیاسی حق هر انسانی است. من جانم را می دهم تا طرف فعالیت سیاسی کند، این حق او است.

ب) اما اگر طرف، با پول دزدی بخواهد افکار عمومی را به بازی بگیرد، و از همین حزب (یعنی یک ابزار دمکراسی) برای استقرار دیکتاتوری استفاده کند، آنگاه باید این دغلبازان را افشا نمود.

ج) اصلاح طلبان چون سوپاپ رژیم عمل می کنند، هر گاه فشار بر روی این رژیم زیاد می شود و این رژیم در معرض سرنگونی قرار می گیرد، آنگاه اصلاح طلبان پا به میدان می گذارند، و جلوی سرنگونی آنرا می گیرند.
نمونه آن کوی دانشگاه سال هفتاد و هشت یا جنبش سبز است.

د) همانقدری که انتخابات رژیم زیر نظر شورای نگهبان و با نظارت استصوابی بی ارزش و فاسد است، این فعالیت حزبی نیز فاسد و کلاه بردارانه است.

ر) وجود حزب به تنهایی به معنای دمکراسی نیست، حزب نیز می تواند یک بازیچه برای قوام بیشتر دیکتاتوری گردد، نمونه ساده آن حزب بعث در زمان صدام یا در سوریه کنونی.

ز) زمانی یک فعالیت حزبی شرافتنمدانه است، که افراد فعال به اصول دمکراسی معتقد باشند، به حقوق دیگر شهروندان برای فعالیت سیاسی نیز احترام بگذارند.

در خاتمه:
سران اصلاح طلب در پرونده خود، سرکوب فعالین سیاسی و ترور مخالفین سیاسی خود را دارند، یعنی در عمل نشان داده اند که به حقوق دیگر شهروندان برای فعالیت سیاسی اعتقاد ندارند. آنها رسما می گویند به ولایت فقیه معتقدند! کسی که به ولایت فقیه معتقد باشد، دیگر به دمکراسی معتقد نیست، و فعالیت حزبی برای او تنها یک خیمه شب بازی است!


آیا این اصلاح طلبان حتی اگر قدرت را به صورت صد در صد در اختیار داشته باشند، حاضر هستند به بهایی ها یا شهروندان دگر اندیش و یا غیر مسلمان اجازه دهند تا به فعالیت سیاسی اقدام کنند!؟ 




یک نمونه: بیست میلیون لیتر گازوویل! سپاه همچنان مشغول قاچاق است، این سود از جیب چه کسی خارج شده و خرج چه چیزی می شود؟!

پیش درآمد: 
بعد از غیبتی دو ساله در فضای مجازی، بازگشته ام! در بالاترین نیز فعالیت خواهم کرد، و از امروز هر روز در این وبلاگ  می نویسم. یک صفحه فیسبوکی جدید نیز باز کرده ام، لطفا آنرا لایک کنید. اینجا

نوشته امروز: 

در حالی که وظیفه حراست از مرزهای کشور بر گرده نیروهای نظامی و انتظامی است، سپاه پاسداران خود به قاچاق کالا مشغول است. بر اساس گزارش نمایندگان مجلس ششم رژیم، بیش از هفتاد اسکله و یک فرودگاه، به منظور قاچاق در اختیار سپاه پاسداران است!

باید پرسید، سود حاصل از این قاچاق، از جیب چه کسانی خارج، و به جیب چه کسانی وارد می شود؟

اکونومیست گزارش کرده بود که سپاه از قاچاق کالا، بیش از دوازده میلیارد دلار در سال سود به جیب می زند! باید پرسید، این سود از کجا تامین می شود؟

اگر یک حکومتم مردمی در ایران وجود داشت، جلوی قاچاق را می گرفت، و از محل واردات، و تعرفه گمرکی، هزینه های جاری کشور، و ساخت مدرسه و بیمارستان را تامین می کرد. پس پر بیراه نیست اگر گفته شود سپاه با قاچاق این کالاها، مشغول دزدیدن نان از سفره مردم است..!

سوال دوم این است که این پول ها، خرج چه کاری می شود؟!
پاسخ ساده است: بخشی از این پول به جیب سرداران سپاه و دیگر سران رژیم واریز می شود تا خرج عیاشی آنها گردد، و بخشی دیگر از این درآمد، خرج اعمال تروریستی رژیم می شود.

هزینه حزب الله و دیگر گروه های تروریستی از این طریق تامین می شود. یادمان باشد، به دلیل وجود این گروه های تروریستی است که کشور ما منزوی شده، و اقتصاد ایران در معرض نابودی قرار گرفته است.

یادمان باشد، سپاه پاسداران مشغول دزدیدن پول از جیب مردم ایران است، و ای کاش ماجرا به همین ختم می شد و فقط اموال مردم ایران به غارت می رفت! چه آنکه این پول خرج اعمال کثیفی چون کارهای تروریستی می شود، و باز مردم ایران باید تاوان کارهای سپاه را بدهند!

تابناک گزارش کرده است که همچنان روزانه بیست میلیون لیتر گازوییل از ایران به خارج قاچاق می شود! و این مقدار قاچاق، حدود سه میلیارد دلار پول از خزانه کشور دزدیده می شود.

ذکر دو نکته ضروری است:
الف) تنها سپاه است که امکان قاچاق این حجم عظیم کالا را دارد!
ب) در مدارس ایران، کودکان به دلیل نبود بخاری استاندارد می سوزند...




چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۴

در قیاس با اصلاح طلبان خارج از کشور، بسیجی با شرف است!/ زندگی در یک کشور آزاد برای شما مسوولیت به همراه می آورد!

آزادی و دمکراسی به معنای «بی قیدی» نیست، بلکه به معنای زندگی تحت شرایطی است که هر شهروند، با دیگری مساوی باشد، و قواعد به گونه ای تنظیم شود که هر کسی،  با وارد کردن حداقل آسیب به دیگران، بیشترین آزادی را داشته باشد.  

از این رو زندگی در سایه آزادی، به معنای «بی قیدی» نیست، بلکه به معنای  قبول قاعده جامعه، و پذیرش حرمت انسانی برای دیگران و خود است.

پر بیراه نیست اگر گفته شود که برخورداری از نعمت آزادی، بار مسوولیت نیز بر دوش فرد می گذارد. مثال ساده ای می زنم:

تصور کنید که یک نفر، در سایه زندگی در جامعه آزاد و دسترسی به اینترنت، با خبر می شود که شهروندان یک شهر دیگر در خطر یک حمله تروریستی قرار دارند، صد البته که این وظیفه او است تا جلوی وارد شدن آسیب به جان شهروندان آن شهر را بگیرد و اقدامی کند، مثلا پلیس را در جریان بگذارد.

حال این مثال را اندکی گسترش می دهیم، وقتی که یک نفر در یک فضای آزاد زندگی می کند، و به دلیل  دسترسی به اطلاعات (ناشی از وجود آزادی)، می فهمد که رژیم مشغول چپاول و غارت کشور است، جان شهروندان یک کشور و منطقه را در خطر قرار داده است، ولی چشم خود را بر این واقعیت ها می بندد، و تنها منافع خود را در نظر می گیرد، و در تظاهراتی که تنها رژیم از آن نفع می برد، شرکت می کند، آنگاه مانند آن کسی است که از وجود بمب در شهر دیگر با خبر بوده، و می توانسته جلوی فاجعه را بگیرد و چنین نکرده است!

حال اجازه بدهید اشخاصی را که در تظاهرات اخیر شرکت کرده اند، با بسیجی های داخل کشور مقایسه کنم. آن بسیجی به دلیل نبود آزادی و عدم دسترسی به اطلاعات آزاد، در اثر شستشوی مغزی رژیم، تبدیل به بسیجی شده است و چماق به دست می گیرد و مردم را سرکوب می کند و در خدمت رژیم است.

براستی، اگر قرار باشد بار مسوولیت بر شانه کسی بگذاریم، کار کدام شایسته نکوهش بیشتر است؟ کار آن بسیجی که از سر نادانی بسیجی شده؟ یا آن شخصی که در پاریس زندگی می کند و با آگاهی از جنایت رژیم، همچون عروسک خیمه شب بازی، در تظاهرات وابستگان به رژیم شرکت می کند؟!  




یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۴

تجمع صلح: زمانی که اصلاح طلب ها با بی شرفی هر چه تمام تر، این بار پشت کلمه «صلح» پنهان می شوند...!

اصلاح طلبان و حامیان آنها، تنها از صلح با ایران صحبت می کنند، ولی آیا خواستار دستیابی به دمکراسی برای ایران نیز هستند!؟ صد البته که خیر!

در نتیجه، هنگامی که تجمع برگزار می کنند، هیچ گاه حرفی از نقض حقوق بشر در ایران نمی زنند، هیچ حرفی از وجود دیکتاتوری نمی زنند، ولی از صلح با ایران حمایت می کنند.

یک خارجی وقتی این پلاکارد ها را می بیند، با خود می اندیشد که لابد همه مشکلات حل شده است، و در داخل ایران مشکل دیگری نیست، و تنها مشکل بمب اتمی بود که الان آن نیز حل شده است...!

کسی با تجمع و حمایت از صلح مخالف نیست، ولی چگونه است که در چندین شهر دنیا گرد هم جمع می شوند، حرف از صلح می زنند، اما یادی از زندانیان سیاسی نمی کنند؟!

من با تجمع برای جلوگیری از جنگ با ایران مخالف نیستند، ولی چطور این همه ایرانی گرد هم جمع می شوند، ولی یادی از زندانیان سیاسی و یا نقض حقوق بشر نمی زنند؟!

آیا بهتر نبود بگویند ما از توافق حمایت می کنیم، ولی در عین حال، با نقض حقوق بشر در ایران مشکل داریم..! آیا این اشخاص، از نقض حقوق بشر در ایران با خبر نیستند؟!

در حقیقت، در این تجمع، اصلاح طلبان و مزدوان رژیم با بی شرمی از کلمه صلح سو استفاده کرده اند، و پشت این کلمه زیبا قایم شده، و مشکل اصلی، یعنی نقض حقوق بشر، و وجود دیکتاتوری در ایران را پنهان کرده اند! در حقیقت، به شکل هوشمندانه ای مشکل اصلی مردم ایران، یعنی نقض حقوق بشر و نظام دیکتاتوری را پنهان کرده اند! 

بی شرمی به نهایت خود می رسد، وقتی عبدالفتاح سلطانی برای دفاع از حقوق بشر، چون کوه  در داخل کشور قد علم می کند و می ایستد، و خطر زندان را به جان می خرد، ولی افرادی دانسته یا نادانسته، در خارج از کشور، در قلب دمکراسی و در فضای آزاد، در پاریس و لندن و تورنتو، پشت دمکراسی رخ خود را پنهان می کنند، آنرا علم می کنند و وانمود می کنند که گویا تنها مشکل ایران بمب اتم بوده، و در نهایت نقض حقوق  بشر، زندانیان سیاسی و وجود رژیم دیکتاتوری را منکر می شوند...!

شرم بر آنها باد...!

بله نوشته ام بی شرفی! به نظرم بی شرفی است که آدم در کشور دمکراسی برود از توافق اتمی با رژیم حمایت کند، ولی از نقض حقوق بشر حرف نزند...! این بی شرفی است! 

آقا و خانم محترمی که آنجا رفته ای و حرف از نقض حقوق بشر نزده ای، تنها در جهت منافع رژیم قدم برداشته اید...! 

یادتان باشد، این کیهان شریعتمداری بود که نوشته بود «مذاکره کنندگان هسته ای تنها مجاز به صحبت درباره پرونده هسته ای هستند» و اینگونه نگاشته بود که مذاکره درباره دمکراسی و نقض حقوق بشر، خارج از میز مذاکره است. 

حال این تجمع، دقیقا در جهت منافع و خواسته های شریعتمداری است، آقا و خانمی که برای این تجمع رفته ای و حرفی از حقوق بشر و دمکراسی نزده ای، به کشورت خیانت کرده ای...

سو استفاده هوشمندانه شما از کلمه صلح، مرا یاد احمدی نژاد انداخت، زمانی که از او می پرسیدند چرا ندا آقا سلطان را کشته اید، فوری عکس یک زن مسلمان کشته شده در آلمان را رو می کرد! آن زن توسط یک آلمانی نژاد پرست کشته شده بود و احمدی نژاد می خواست وانمود کند که در آلمان هم آدم ها کشته می شوند و مرگ ندا را بی اهمیت جلوه دهد، هموطن عزیز شرکت کننده در این تظاهرات، کار شما به مانند کار احمدی نژاد زشت و کریه است...!









چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۴

سه پرده از خاندان رفسنجانی، دادگاه کرباسچی، دوچرخه سواری و کتک خوردن فائزه، و ویدیویی مهدی هاشمی در جلوی دادگاه!

زمانی که خاندان رفسنجانی به دروغ و تزویر، معنایی نوین می بخشند...!
کشورمان در آستانه نابودی است، و شاید گروهی که بیش از دیگران در  فقر، فلاکت و تیره روزی ایرانیان بیش از همه نقش بازی کرده، خاندان هاشمی رفسنجانی باشد.
قبل از انقلاب او با حزب موتلفه اسلامی و دیگر گروه های ترویستی ارتباط نزدیک داشت، و گفته می شود که تامین مالی بسیاری از این عملیات های تروریستی، توسط هاشمی رفسنجانی انجام شده است. همین عملیات ها بود که باعث پیروزی انقلاب و فلاکت سی و شش ساله مردم ایران شده است.
نیاز چندانی نیست تا به جنایات هاشمی و خاندان او در زمینه های مختلف پرداخته شود، از حمایت و نقش او در حمله به سفارت آمریکا گرفته، تا تثبیت رژیم، ایجاد کمیته های انقلاب، سرکوب مخالفین، موج اعدام ها، ترور مخالفین در داخل و خارج، ادامه جنگ به منظور دریافت کمیسیون های خرید اسلحه، غارت ایران تحت عنوان سازندگی و ...، و یک کلام، ایجاد منجلاب جمهوری اسلامی!
اما در اینجا، سه پرده از این خاندان نقل می کنم، تا مشخص شود که این جماعت، از چه جنسی هستند.
پرده اول) کرباسچی و دادگاه او:
غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران و از نزدیکان هاشمی رفسنجانی در کابینه او بود. توپخانه اصلاح طلبان و رسانه های وابسته به رژیم، تلاش می کنند او را انسان خدمتگذار و مدیر لایقی معرفی کنند، ولی در اینجا تنها چند خیانت اصلی کرباسچی را می نویسم:
زمانی که کرباسچی به شهرداری تهران منصوب شد، و در دوران پس از جنگ ایران و عراق،  متخصصین زلزله از ژاپن به ایران آمدند، و پس از بررسی، اعلام کردند که زلزله خطری است که در کمین شهر تهران است، و اینگونه بود که زمزمه انتقال پایتخت از تهران به شهر دیگری مطرح شد. اگر چنین طرحی عملی می شد، جمعیت تهران کاهش می یافت، و این امکان به وجود می آمد تا با یک مدیریت صحیح، به مقاوم سازی ساختمان ها اقدام شود. ولی این کرباسچی بود که جلوی این انتقال را گرفت. در زمان کرباسچی، برای کوچه های ده متری، مجوز برج های ده طبقه صادر شد، و تلاش شد تا با سیاست فروش تراکم، به درآمد زایی اقدام شود. در طی مدیریت کرباسچی بر شهرداری تهران او و دیگر طرفداران هاشمی، از طریق تغییر کاربری و فروش تراکم و دلالی، چه ثروت ها که به جیب خود نریختند.
زمانی که همین کارگزاران موفق شد با استفاده از همان پول ها، خرج تبلیغات خاتمی را بدهد و خاتمی را رییس جمهور کند، خامنه ای که اندک اندک در مقابل هاشمی رفسنجانی اظهار وجود می کرد، تلاش کرد با استفاده از قوه قضاییه، به کارگزاران گوشمالی دهد، کرباسچی دستگیر شد و پرونده ای بر علیه او در دادگاه به جریان افتاد.
اما خامنه ای خبر نداشت که توپخانه تبلیغاتی و سامانه جنگ روانی متعلق به خاندان هاشمی چه خوب و حرفه ای عمل می کند. همان دادگاه کرباسچی تبدیل شد به پیراهن عثمان اصلاح طلبان و با استفاده از ناتوانی و عدم عدالت قوه قضاییه، از کرباسچی و دیگر دزدان حاکم بر کارگزاران، آنچنان بت ی ساختند که بیا وببین! در حقیقت، بازی باخته را به بازی برده تبدیل کردند.
ویدیویی از این دادگاه را در اینجا می گذارم، اما یادتان باشد، چرا هیچ کسی از کرباسچی نپرسید بر طبق کدام کار کارشناسی، اجازه داد کلان شهر تهران، به عنوان قلب اقتصادی این کشور، به چنین وضع وخیمی در آید؟ و بر اساس کدام استاندارد، این همه مجوز ساخت و ساز صادر شد؟ در حقیقت، جرم اصلی کرباسچی گم شد:


پرده دوم) فائزه هاشمی رفسنجانی و کتک خوردن او از انصار حزب الله:
فائزه هاشمی رفسنجانی، بعد از اینکه پدرش صندلی ریاست جمهوری را به خاتمی واگذار کرد، رویای ریاست جمهوری را در سر می پروراند. در آن دوران، دوچرخه سواری بانوان یک «تابو» در ایران بود. به گفته اعضای انصار حزب الله که بعدا از این سازمان جدا شده بودند، زمانی که فائزه قصد داشت در انتخابات مجلس کاندید شود و حتی رویای رییس جمهور شدن را در سر می پروراند، مدتی را به دوچرخه سواری می پرداخت، و این خود فائزه بود که  به انصار حزب الله پول می داد تا او را کتک بزنند و او معروف شود!

پرده سوم) حکم زندان مهدی هاشمی:
مهدی هاشمی «عزیزکرده» خاندان هاشمی است، و به قول معروف، هاشمی رفسنجانی او را چون تخم چشم دوست دارد.
بعد از وقایع انتخابات ریاست جمهوری و جنبش سبز، او مدتی را در خارج از ایران به سر می برد، با پرداخت رشوه و پول، موفق شد تا به دانشگاه آکسفورد راه یابد، ولی روزگار بازی دیگری برایش رقم زد.
قریب پانزده سال قبل، او شخصی را به نام آقای دکتر هوشنگ بوذری هدف اخاذی قرار داده بود، مهدی هاشمی، دکتر بوذری را به زندان انداخته و شکنجه کرده بود. دکتر بوذری که اکنون از ایران خارج شد، از مهدی هاشمی به علت شکنجه شکایت کرد. مهدی هاشمی دو راه جلوی رویش بود، یا باید به ایران باز می گشت یا اینکه در کانادا یا انگلیس، در دادگاه حاضر می شد و به اتهامات دریافت رشوه و اخاذی، و شکنجه پاسخ می داد. و مهدی هاشمی به ایران بازگشت.
در ایران نیز او با پرونده دیگری روبرو شد، مدارک داخلی شرکت استات اویل عملا نشان می داد که مهدی هاشمی ده ها میلیون دلار رشوه دریافت کرده است! و حتی اسات اویل نیز این ماجرا را قبول کرده، و جریمه کلانی داد.
بیدادگاه رژیم، بر اساس یک جنگ سیاسی، این پرونده را آغاز کرد، ولی در رشوه گیری مهدی هاشمی که شکی وجود نداشت، او به دادگاه محکوم شده است.
مهدی هاشمی در هنگام ورود به زندان، به خواندن بیانیه اقدام کرده است که در زیر می بینید:





باید از خاندان هاشمی پرسید، ما قبول داریم که قوه قضاییه فاسد است، اما آیا دادگاه کانادا نیز فاسد است؟ چرا مهدی هاشمی حاضر نشد در دادگاه در کانادا حاضر شود و به اتهامات شکنجه کردن دیگران پاسخ دهد؟

ضمنا، زمانی که هاشمی رفسنجانی قدرت اول کشور محسوب می شد، چرا در مقابل بی عدالتی های این قوه سکوت کرده بود و هیچ غلطی نمی کرد؟

زندانی شدن مهدی هاشمی و تحقیر هاشمی رفسنجانی، باعث «دل خنکی» بسیاری شده است. به امید روزی که اکبر هاشمی رفسنجانی، در دادگاه ای عادلانه محاکمه شده و به زندان انداخته شود.