سه‌شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۹

آقای مهاجرانی من می توانم مدعی جنبش سبز باشم، اما تویی که بر اصل ولایت فقیه تاکید می کنی ، نمی توای!

مهاجرانی دراین ویدیو دقیقه ۶:۳۴ این ویدویو می گوید که:

 "بالاخره از آغاز پیروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند"


یک- بسیاری از روشنفکران(از جمله انسان بزرگی چون بختیار) با انقلاب مخالف بود، چه آنکه می گفت این آخوندها می خواهند ایران را به ماقبل از تاریخ ببرند و دیدیم که بردند.بعد از بدست گرفتن قدرت، تصمیم به بهبود اوضاع داشت که مراد جنایت کار مهاجرانی(خمینی ) مانع ان شد و اجازه نداد که بختیار برنامه اش را عملی کند.

دو -جایگاه کنونی ما چیست و هدف ما کجاست؟ بیشک جایگاه کنونی ما ، یک کشوری است که دارای نظانی خودکامه و بنا شده بر دین است.بی شک کسی که این انقلاب را استارت زد و از همه مهمتر آنرا تبدیل به یک انقلاب دینی کرد و از دل آن با کلک و دروغ ، یک نظام خودکامه مذهبی به وجود آورد، شخص آیت الله خمینی و نهاد روحانیت بوده است.مشخص است که از خمینی متنفر هستم.

سه-آقای مهاجرانی، بی شک خمینی یک جنایت کار بود، به دلیل خودکامه گی او جنگی فرسایشی و بدون هیچ منطق نظامی و عقلی و سیاسی ادامه یافت که میلیونها انسان کشته شدند، آیا این دلیل کافی برای جنایتکار بودن او نیست ؟ آیا من روشنفکر و روزنامه نگار حق ندارم از او متنفر باشم و با او مخالفت کنم؟

چهار- چرا آقای مهاجرانی و امثالهم ، علم رغم اینکه بهتر از من و شما این جنایات را دیده اند، اما همچنان عاشق خمینی و انقلاب اسلامی هستند ؟!دلیلش خیلی مشخص است.

در یک نظام مردم سالار، افرادی چون مهاجرانی به هیچ پیشرفت سیاسی نمی رسیدند ، اما به برکت آن امام جنایتکار، به وزارت و وکالت و ... رسیده اند.آقای مهاجرانی ، آیا اگر شما در فرانسه رشد کرده بودید، می توانسید به وزارت و وکلالت رسید؟ آیا می توانستید به با تشکیل گروه کارگزاران و زیر زعامت گروه کارگزان سازندگی به غارت بپردازید ؟

چرا مهاجرانی و امثالهم، از تبدیل نظان کنونی ایران به نظامی دموکراتیک وحشت دارند ؟

دلیلش بسیار مشخص است، چون در آن صورت دادگاه های منصفانه تشکیل خواهد شد و شما و بسیاری چون شما باید پاسخگوی بسیار از جرم های خود باشید.

آقای مهاجرانی ، شما بگو چه کسی می تواند مدعی جنبش سبز باشد؟

نمی توانید بگویید چون فقط در آن انتخابات ، آقای موسوی و کروبی شرکت کرده اند، فقط آنها می توانند مدعی جنبش سبز باشند

به آن انتخابات نه می توانی و نه حق داری استناد کنی، آن انتخابات فرمایشی بوده است ؟آقای خامنه ای ، رییس و هم پیاله پیشین تو، جمعی را که مورد اعتماد خودش بوده اند، در یک لیست قرار داده بود، و می گفت ملت می توانند از این لیست استفاده کنند. اگر آن انتخابات منصفانه برگزار شده بود، آنوقت شما حق داشتی بگویید موسوی به دلیل رای اکثریتش، نماینده اکثریت است.

باز درود به شرف میرحسین موسوی که می گوید همراه جنبش سبز است و سخنگوی آن نیست.

چه کسی هستی که به خودت حق این را می دهی که چه کسانی حق اظهار نظر دارند و چه کسی ندارند ؟

حق مشارکت در فعالیت سیاسی، حق ارزشمندی مانند تنفس یا غذا خوردن است، از کجا این قدرت را بدست آورده ای که این حق را می خواهی از این و آن بگیری ؟

فرموده اید که:
"..با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند،)"

بله ، روشفکران و عمده مردم سی سال با خمینی و این شیوه اداره کشور حکومت کردند ، اما پاسخ اسلاف شما چه بود ؟ آنها را شکنجه کردید، کشتید و الی آخر.

بله ، آقای مهاجرانی ، ما در گذشته و در آینده با شما مشکلات عمده و اساسی داریم.آقای مهاجرانی، اتفاقا کسی که جای زیادی در جنبش سبز ندارد، خود شما هستید.

الف- شیوه و منش خمینی در این سی ساله به شکل بسیار جامعی در این کشور اجرا شده است، پس دلیلی ندارد مردم برای برگرداندن آن شیوه وحشیانه ، بخواهند به خیابان بیایند.

دوم- شما تا کنون بر سر کار بوده اید، چه گلی بر سر مردم زده اید، در کدام انتخابات واقعی برنده شده اید که فکر می کنید مردم برای روی کار آمدن شما و اینکه شما سخنگوی آنها باشید، حاضرند جانشان را به خطر بیاندازند؟

سوم- مردم برای برکناری شما و امثال شما جانشان را به خطر انداخته اند، طنز روزگار است که شما ادعای سخنگویی آنها را دارید.

از همه اینها گذشته،

آغوش جنبش سبز بر همه باز است، اما این نکته را باید بدانی که تو تا زمانی که جنایت خمینی را محکوم نکنی، جایی در جنبش سبز نداری.

در پایان سخن اینکه آقای مهاجرانی،

من مخالف انقلاب بوده ام، من مخالف خمینی بوده ام، من مخالف قشر مفتخوری به نام روحانیت بوده و هستم، برای آزادی کشورم نیز از همه چیز گذشته و می گذرم، شما نیز حق نداری سر جای خودت بنشینی و بگویی که من حق ندارم در جنبش سبز حضور داشته باشم، اگر حضور کسی برای جنبش سبز مضر باشد، مطمین باش ، آن من نیستم. آن حضور کسی است که اصل ولایت فقیه را قبول دارد.

جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

نوشته ای بی پروا /چرا معتقدم که اصلاح طلب ها گزینه مناسبی برای رهبری جنبش سبز نیستند؟

یک -اهداف جنبش سبزبا اصلاح طلب ها متفاوت است

اول باید مشخص کنیم که خواسته های جنبش سبز چیست. آیا جنبش سبز فقط در پی تغییر ریاست جمهوری از احمدی نژاد به میرحسین موسوی است؟! البته که هدف جنبش ،بسیار فراتر از این است.، چه آنکه می دانیم تقسیم قدرت در ج.ا. به شکلی است که پست ریاست جمهوری در حد ریس دفتر رییس جمهور در یک کشور دموکراتیک است و اکثریت قدرت در اختیار خود رهبر است. اینکه فقط پست ریاست جمهوری به موسوی داده شود، تغییر زیادی در جامعه ما به وجود نمی آورد

هدف جنبش سبز رسیدن به ساختاری دموکراتیک اجرای مفاد حقوق بشر در ایران است

شاهد آن نیز شعارهایی است که در راهپیمایی ها در داخل ایران و در خارج ایران علیه رژیم و شخص خامنه ای سر داده شده است. حال با توجه به این نکته، باید دید که آیا اصلاح طلب ها ، تا چه اندازه پایبند به این هدف هستند و اصولا هدف غایی اصلاح طلب ها چیست؟

صحبت های اخیر مهاجرانی و خاتمی را دیده ایم، هر دو دم از اعتقاد و التزام به ولایت فقیه می زنند.آیا براستی نیل به مفاد حقوق بشر ، در سایه ولایت فقیه ممکن است؟قطعا نمی توان هدفی چون رسیدن به نظامی دموکراتیک داشت، یا دغدغه حقوق بشر داشته باشی و در همان زمان دم از پایبندی به ولایت فقیه بزنی

دو- اطلاح طلب ها نمی خواهند به اهداف جنبش سبز دست پیدا کنند

چرا اصلاح طلب ها نمی خواهند جنبش سبز به پیروزی برسد؟

الف-بسیاری از سران اصلاح طلب کنونی، در دهه شصت ، مرتکب بسیاری از جنایات شده اند ، چه به صورت مستقیم و جه به صورت غیر مستقیم. همه می دانیم که خمینی عنایت ویژه ای به گروه چپ داشت، همان گروهی که اکنون عمده اصلاح طلب ها از دل آن بیرون آمده اند. لذا با روی کار آمدن یک رژیم دموکراتیک،آنها باید پاسخگوی بسیاری از اتفاقات مانند کشتار 67 باشند ،نمونه اش، موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی، محتشمی، والی آخر

ب- نباید منکر این شد که برخی از مدیران اصلاح طلب دارای پرونده ای فساد مالی در طی مدت مدیریتشان هستند.نمونه اش اصغر زاده در شورای شهر تهران، یا مدیرانی که از دل گروه کارگزاران بیرون آمده اند. اصولا این یک اصل شناخته شده در سیستم و نظام مدیریتی جمهوری اسلامی است که تا کسی فساد مالی نداشته باشد، اجازه حضور او را در مناصب دولتی نمی دهند.با پیروزی جنبش سبز و روی کار آمدن نظامی دموکراتیک بسیاری از اصلاح طلب ها باید پاسخگوی اعمال خود در زمان مدیریتشان باشند و طبیعی است که آنها ترجیح می دهند یک تغییر بنیادی در ساختار جمهوری اسلامی به وجود نیاید. ،

به صرف اینکه کسی از احمدی نژاد انتقاد می کند ،ما نمی توانیم از انها بت بسازین و آنها را لیدر جنبش سبز بدانیم. اگر قرار به انتقاد باشد، مجاهدین خلق هم انتقاد می کنند، اگر قرار به انتخاب لیدر است، باید که سوابق و عملکرد گذشته فرد و همینطور عقاید کنونی فرد را کاملا بررسی کرده و با اهداف خویش انطباق دهیم

برخی می گویند چون اصلاح طلب ها در داخل ایران هستند، اینگونه با احتیاط سخن می گویند تا دستگیر نشوند. مساله این نیست که انها احتیاط می کنند، بلکه باید آنها مواضع خویش را در مورد مسایل مهمی چون پیمان حقوق بشر، به صورت شفاف اعلام کنند.

مگر انسان بزرگی چون آن سان سوچی، در دل حکومت نظامی وحشب برمه دم از حقوق بشر نمی زند؟

نمی توان دم از مردم سالاری زد و همزمان پایبند به ولایت فقیه بود، دم از دوران طلایی امام زد،و گفت که قصدی برای تغییر قانون اساسی ندارم

برای موسوی احترام قایلم، چرا که بر روی رای مردم معامله نکرد،اما این معامله نکردن ، با اینکه اهداف او با اهداف جنبش سبز یکی باشد و مغایرت نداشته باشد، دو موضوع کاملا جدا است.می شود که موسوی روی رای مردم معامله نکند، اما هدفش رسیدن به نظامی دموکراتیک بر مبنای حقوق بشر نیز نباشد.


فکر می کنم شاید موسوی به علت اینکه می دید شعارهای مردم در خیابان با اهدافش تفاوت اساسی دارد، شرافتمندانه گفته بود که او رهبر جنبش سبز نیست

سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹

چرا ما خواستار تغییر به نظامی دموکراتیک هستی?تفاوت برخورد احمدی نژادی با یک نظام دموکراتیک در چیست؟

در سیستم احمدی نژادی ، احمدی نژاد هر ماه به یک شهر سرکشی می کند، تعداد زیادی از محافظین، وزیران و نماینده های مجلس نیز او را همراهی می کنند، به شیوه شاهان قاجار مردم دنبال ماشین او باید بدوند، زن و مرد، باید خودشان را حقیر کنند ، تا بلکه بتوانند نامه ای به دست یکی از محافظانش بدهند و تقاضایی کنند.

چرا ؟ چون از نظر سیستم احمدی نژادی، مردم فاقد شعور هستند، لذا باید که احمدی نژاد از پایتخت به شهر فلان برود و برای مردم تصمیم بگیرد.در سیستم احمدی نژادی، احمدی نژاد مالک همه چیز است و در ازا نامه التماس آمیز مردم، وام یا کمک مالی در اختیار آنها قرار می دهد.

در این سیستم ابلهانه ، شرط موفقیت ، داشتن شانس برای حضور احمدی نژاد در آن شهر شهروندان است و نهایت چیزی که بدست مردم می رسد، یک وام صد یا دویست هزار تومانی است. به شهروندان احترامی گذاشته نمی شود و آنها باید دنبال ماشین احمدی نژاد بدوند. چرا؟ چون احمدی نژاد با تقلب بر سر کار آمده و خودش و حزب متبوعش ، برای ادامه حیات سیاسی نیازمند رای مردم نیستند.

و اما در سیستم دموکراتیک:

اصولا برای تصمیم گیری های محلی ، نیازی به حضور رییس جمهور نیست، قدرت در ادارات محلی تفویض شده است، چرا که اصل بر این است که مردم شعور دارند و خود توان تصمیم گیری درست را دارند.

در یک حکومت دموکراتیک، با دویدن دنبال اتومبیل احمدی نژاد، چیزی عاید کسی نمی شود، چه آنکه اگر محتاج باشد، باید مستقیما به اداره مربوطه رجوع کند و اگر محق باشد، طبق قانون به او رسیدگی می شود و حتی داشتن توصیه نامه از مثلا رییس جمهور نیز کمکی به او نخواهد کرد.

در این شیوه حکومت ، اگر رییس جمهور به مردم بی احترامی کند، دور بعد خودش و حزب متبوعش رای نخواهد آورد، لذا این رییس جمهور است که محتاج مردم است، نه اینکه مردم محتاج رییس جمهور باشند.

از همه مهمتر، در یک سیستم دموکراتیک، چون مردم و نمایندگان مردم بر ریسس جمهور و دولت اشراف داشته و او را تحت نظارت دارند، اولا همه تصمیم ها به بهترین وجه گرفته خواهد شد و دوما فساد به کمترین میزان خواهد رسید. لذا می بینم که در یک سیستم دموکراتیک مانند فرانسه، مردم در رفاه هستند و ولی در ایران با داشتن ثروتی مانند نفت و گاز و مردمی بسیار زحمتکش، باید شاهد فقر شدید باشیم.

در فرانسه یک کشاورز می تواند به رییس جمهور جلوی همه توهین کند و اتفاقی نیز برایش نیافتد، اما در ایران یک دانشجو به دلیل فاشیست خواندن احمدی نژاد ، به اعدام محکوم می شود.

این تفاوت دموکراسی و دیکتاتوری است.