My First article after
release from prison:
In Practice, We Have Not Recognized Equal
Rights for Members of Society Without Secularism
(این مقاله به دو
زبان فارسی و انگلیسی نگاشته شده است).
Dear Readers,
As you may know, the Iranian government tried to
arrange for my arrest and extradition to Iran through Interpol. The Italian police arrested me, but the
efforts of the Italian government were unsuccessful thanks to protests of Iranians
around the world, the direct and immediate intervention of Prince Reza Pahlavi,
the United Nations, Amnesty International and diplomatic support from several
countries. I am currently on the plane
at the altitude of tens of thousands kilometers on my way to London, where I
currently reside. To say that I am
currently flying on clouds would not be far fledged. I am indebted to you for all your
support. I have received thousands of
email; I will try to reply to each of them individually.
I dedicate this article to lawyers, human rights
advocates and all of those who contributed to the cause of my freedom.
Now with the danger being over, I resume my work
and discuss why we need secularism to have justice.
According to John Rawls, one of the great thinkers
of the 20th century, humans come together to form a society based on
their demand for a just society. (I
discussed this subject in my last article).
The subject that preoccupies my mind pertains to
the way humans have feelings towards each other just by the virtue of being
human or supports injustice. It may be
appropriate to explore the answer in the process of human evolution.
Humans demand justice in society based on the
premise that in the absence justice he or she will likely be sooner or later a
victim. This may be just a theory but it
is not far from reality. Everyone tries
to choose a way of life that inflicts the least amount of danger; this person
undoubtedly demands justice based on his/her calculated decision.
Hence, John Rawls’ theory is understandable in its
simplest form. Humans are creatures in
need and in search of justice.
Now, the question remains whether it is possible to
seek justice and witness the formation of a just society within the framework
of a theocratic regime.
To answer the question, one must explore and
discuss following examples:
a) Today all government posts, civilian and
military alike, are only allocated on the basis of individuals’ beliefs. In other words, the right and opportunity for
advancement under this regime is only available to those who support the
political system. Thus, one must question whether the system is just.
b) The right to choose one’s religion and beliefs
or even change one’s religion is reserved for a select few. For example a Shia Muslim has the right to
choose his or her religion, but anyone else born to a Muslim mother or father
does not have this right and is faced with execution. Once again, we can see how justice is
severely distorted.
c) The right to worship of followers of certain
religions are violated in a non-secular society. The Baha’is and Jews have no visible presence
in society and are denied equal opportunity for success in sport, science,
etc. Here we see that justice is denied
above and beyond the individual scale.
One can infer that in principle theocratic regimes
are inherently unjust. As humans are by
nature creatures in quest for justice, one can conclude that citizens in
theocratic society will eventually rise and revolt because theocracy limits
citizens’ access to justice and creates an unjust society.
Therefore, citizens in Iran will have to strive for
change and transition from theocracy to secularism, as there can be no justice
in society without the formation secular regime. This is the foundational desire and request
by society.
اولین مقاله ام
پس از آزادی از بند/ از نظر عملی، بدون وجود سکولاریسم، ما برابری اعضای
جامعه را به رسمیت نشناخته ایم!
(این
مقاله به دو زبان فارسی و انگلیسی نگاشته شده است).
خوانندگان عزیز
حتما می دانند که دولت ایران تلاش کرد از طریق اینترپل، مرا دستگیر کند و به ایران
بازگرداند! پلیس ایتالیا مرا بازداشت کرد، و ولی با اعتراض ایرانیان در سرتا سر
دنیا، همچنین دخالت مستقیم و فوری شاهزاده رضا پهلوی، سازمان ملل و سازمان
عفو بین الملل، حمایت دیپلماتیک چند کشور آزاد، تلاش دولت ایتالیا ناکام گشت.
اکنون من در هواپیما و در ارتفاع چند ده هزار متری هستم، و به سمت لندن، شهر محل
سکونتم، پرواز می کنم. در نتیجه پر بیراه نیست اگر بگویم من اکنون روی ابرها در
حال پروازم! من مدیون حمایت شما عزیزان هستم. بیش از چند هزار ایمیل دریافت کرده
ام، که تلاش می کنم به تک تک آنها پاسخ دهم.
من این مقاله را
به وکلای بین المللی مدافع حقوق بشر تقدیم می کنم، آنانی که آزادی مرا رقم زدند...
اکنون که خطر از
سرم رفع شده، بر می گردم بر سر کار اصلیم، و می پردازیم به اینکه چرا ما برای
استقرار عدالت، نیاز به سکولاریسم داریم؟
آنگونه که جان
رایلز، بزرگترین اندیشمند قرن بیستم باور دارد، انسان ها گرد هم می آینده و جامعه
را شکل می دهند، چه آنکه آنها خواستار تشکیل جامعه ای عادلانه هستند، و این عدالت
نیز بر اساس انصاف تعریف می شود. (در مقاله های قبلی این موضوع را توضیح داده ام).
یکی از نکاتی که
ذهن مرا به خود مشغول کرده این است که یک انسان، به صرف انسان بودنش، چه احساسی به
دیگران دارد؟ آیا خواستار عدالت برای آنها است؟ یا اینکه از بی عدالتی طرفداری می
کند؟ شاید پاسخ به این سوال را در نحوه تکامل انسان ها باید جستجو کرد.
یک انسان، به صورت
پیش فرض، خواستار اجرای عدالت در جامعه است، چون می داند که در صورت نبود عدالت،
خود او نیز دیر و یا زود، ممکن است قربانی شود. این یک نظریه خام است، اما چندان نیز پر بیراه نیست، هر انسانی
تلاش می کند تا شیوه برای زندگی خود بر گزیند که کمتر در معرض خطر واقع شود، و
چنین انسان محاسبه گری، قطعا خواستار عدالت خواهد بود.
لذا، نظریه جان
رایلز، این اندیشمند فرزانه حتی در ساده ترین شکل ممکن نیز، قابل درک و قابل لمس
است. انسان ها، موجوداتی «عدالت جو» هستند.
حال پرسش
اینجاست، آیا می توان در قالب یک نظام حکومتی مذهبی، شاهد شکلی گیری جامعه ای
عادلانه، و اجرای عدالت در جامعه باشیم؟
برای پرسش به این
پاسخ، ابتدا نمونه های زیر را مطرح می کنم:
یک) در ایران
کنونی، پست ها و مقامات کشوری و لشگری، تنها بر اساس عقیده افراد تقسیم می شود. به
دیگر عبارت، حق و فرصت پیشرفت کاری در این حکومت، تنها به عده محدودی تعلق می گیرد که طرفدار حکومت هستند، لذا
عدالت به زیر سوال می رود.
دو) حق انتخاب
مذهب و باور خود، و یا حتی حق تعویض دین، تنها برای پیروان یک عقیده خاص محفوظ
است. یعنی یک مسلمان شیعه، حق دارد دین خود را انتخاب کند، ولی یک انسان دیگر که
از پدر و مادر مسلمان زاده شده، حق تغییر دین را ندارد، و در صورت تغییر دین، با
مجازات اعدام روبرو می شود. در اینجا نیز شاهد این هستیم که عنصر عدالت در جامعه،
به شکل کلانی مخدوش می گردد.
سه) حق حضور
اجتماعی برای پیروان یک دین خاص، در یک جامعه ای با حکومت غیر سکولار، به شکل
کاملا بنیادینی نقض می گردد. بهاییان یا یهودیان ایران را ببینید، علی رغم سخت
کوشی این بخش جامعه، در هیچ عرصه از جامعه اجازه حضور شایسته را نمی یابند، نه در
مسابقات ورزشی از درخشش آنها خبری است، و نه برای رسیدن به موفقیت های علمی، شانس مساوی
با دیگران را پیدا می کنند. در اینجا می بینیم که عدالت در ابعاد «فرا-فردی» نقض
می گردد.
در اینجا می
توانیم ببینم که اصولا هیچ حکومت دینی، به صورت ساختاری عادلانه نیست. حال این را
به یاد بیاوریم که انسان ها، موجوداتی «عدالت-جو» هستند. با یک محاسبه سر انگشتی،
می توانیم نتیجه بگیریم که خواه نا خواه، شهروندان یک جامعه در مقابل یک حکومت
مذهبی قد علم می کنند، چون دسترسی آنها را به عدالت محدود کرده است، و جامعه ای
ناعادلانه را ایجاد نموده است.
از این رو است که شهروندان ایران، می
بایست برای تغییر حکومت دینی ایران، به یک حکومت سکولار، تلاش نمایند، چه آنکه
بدون شکل گیری یک حکومت سکولار، عدالت در جامعه ایجاد نمی شود و این خواسته ی
بنیادین تمامی اعضای جامعه است.