پناهندگان
ایرانی بر دو نوع هستند، دسته اول، گروهی هستند که هیچ فعالیت سیاسی نداشته و
ندارند، و تنها برای دست یابی به زندگی بهتر و رهایی از شرایط اقتصادی بسیار وخیم
داخل کشور، از ایران خارج می شوند.
با
توجه به اینکه فعالان سیاسی، شانس بسیار بیشتری برای دریافت پناهندگی دارند، این
افراد نیز خود را پناهنده سیاسی جا می زنند و مدعی فعالیت سیاسی می شوند.
به
نظر نگارنده، مرزها یک سری خطوط احمقانه و فرضی هستند، و باید هر انسانی بتواند هر
جا که خواست سکنی بگزیند. این کره خاکی متعلق به همه انسان ها است.
اما
در میان پناهنده های ایرانی، دسته دومی نیز هستند، آنها فعالان سیاسی هستند که
جانشان در ایران در خطر است.
این
انسان های بزرگ، برای آزادی و دمکراسی در ایران، و برای مبارزه با رژیم چنگیزی،
قدم علم کرده اند، جان خود را در داخل کشور به خطر انداخته اند و بعد، از سر
ناچاری، و برای زنده ماندن، ناچار به فرار از ایران شده اند.
بسیاری
از آنها، زندگی خوب و راحتی در داخل کشور داشته اند، اما همه زندگی خود را به خطر
انداخته اند، جان خود را در کف دست گرفته اند، با رژیم مبارزه کرده اند و در آخر
نیز، به ناچار، دست از همه چیز شسته اند و ناچار به آوارگی در دیار غربت شده اند.
کسانی
که فعالیت سیاسی داشته اند، خوب می دانند که اگر یک فعال سیاسی، به رژیم بگوید که
دیگر دست از فعالیت سیاسی شسته و توبه نامه بنویسد، رژیم با او کاری ندارد و می
تواند به ایران بازگردد، ولی این بزرگان آزادی خواه، چنین نمی کنند..! زندگی در
غربت، آوراگی، فقر و خطر را به جان خود می خرند، اما سر خود را در مقابل دیکتاتور
خم نمی کنند...!
هر
گاه با یکی از این بزرگان صحبت می کنم، احساس می کنم، بی اختیار به یاد سیمین
بهبهانی می افتم. دلیلش را برای شما می گویم:
سیمین
بهبهانی، نماد مبارزه و آزادگی است. نماد مقاومت و سر خم نکردن است. سیمین بهبهانی
و سعیدی سیرجانی و ...، در اوج خفقان رژیم در دوران خمینی، سکوت نکردند و چون شمع،
چراغ آزادی خواهی را در ایران روشن نگاه داشتند.
جنس
فعالان سیاسی پناهنده ما نیز، از جنس سیمین بهبهانی است...! براستی که آنان نیز،
دستپرورده فرهنگی هستند که سیمین، نماد آن است و بدرستی که چنین انسان های آزاده
ای، از دامان سیمین بهبهانی برخواسته اند.
فعالان
سیاسی پناهنده ما، چون سیمین بهبهانی، برای مبارزه قد علم کرده اند، چون سرو
ایستاده اند، سر خم نکرده اند و چراغ آزادی خواهی را در میان فعالان سیاسی ایرانی،
روشن نگاه داشته اند...!
شرم بادا:
ننگ
بر ایرانیان خارج نشین و ثروتمندی که در کشور غربی زندگی می کنند، از موهبت دمکراسی
برخوردارند، و ثروت آنها، ناشی از وجود دمکراسی در غرب است، اما حاضر نیستند به
فعالان سیاسی ایرانی، به کسانی که برای دمکراسی در ایران تلاش می کنند، کمک کنند.
ایرانیان
خارج نشین، طبق برآورد بانک جهانی حداقل هزار میلیارد دلار ثروت دارند (برخی دیگر
منابع، این رقم را بسیار بیشتر از این می دانند)، و حال، فعالان سیاسی آزاده ما،
در حالی که زندگی راحت خود را برای آزادی در ایران، به خطر انداخته اند، باید در
دیار غربت با مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم کنند...!
این
نوشته، به رویای عزیز، و ناهید گرامی تقدیم می شود. دو فعال سیاسی ایرانی، که برای رسیدن به آزادی در
ایران، جان خود را به خطر انداخته اند، و اکنون به دلیل در خطر بودن جانشان، در ترکیه به سر می برند.
در
مقابل ناهید و رویا و دیگر ایرانیان آزاده که درد آوارگی و غربت را تحمل می کنند، کلاه
از سر بر می دارم و به آنها یادآور می شوم که جنبش آزادی خواهی مردم ایران، وامدار
انسانیت و بزرگی آنها است، و ختم کلام اینکه: «اندکی صبر، سحر نزدیک است...!»
نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ:
/--------/نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح
لینک در بالاترین:
پاسخحذفhttps://www.balatarin.com/permlink/2013/12/13/3461115