نقدی بر مقاله رضا پرچی زاده با عنوان: «پادشاهی، بالذات ناقض حقوق بشر است»
دوست دانشمندم، رضا پرچی زاده مقاله ای قلمی کرده بودند و در آن به نقد فرمایشات استاد فرهیخته آقای دکتر نوری علا پرداخته بودند.
ابتدا نکات مایلم نکات ذیل را به عنوان پیش درآمد، مطرح کنم:
- در این نوشته، من به عنوان یک جمهوری خواه مطلب می نویسم و اعتقاد راسخی به نظام جمهوری دارم. موضوع این نوشته هم خوبی یا بدی جمهوری یا پادشاهی پارلمانی نیست، موضوع این نوشته این است که می توان نظام پادشاهی پارلمانی را به رای مردم گذاشت.
- ماحصل کلام این است که هم پادشاهی پارلمانی می تواند دمکراسی باشد و هم جمهوی، لذا دعوا بر سر این مطلب را باید به بعد واگذار کرد، کشور در حال نابودی است، باید برای مبارزه با رژیم متحد شد و برای رسیدن به انتخاباتی آزاد تلاش کرد.
- اشتباه بنیادی آقای پرچی زاده در مقاله یاد شده، داشتن پیش فرضی غلط است. بر اساس نوشته آقای پرچی زاده، نظام جمهوری الزاما دمکراسی است و نظام مشروطه الزاما دیکتاتوری!
- ماحصل کلام این است که هم پادشاهی پارلمانی می تواند دمکراسی باشد و هم جمهوی، لذا دعوا بر سر این مطلب را باید به بعد واگذار کرد، کشور در حال نابودی است، باید برای مبارزه با رژیم متحد شد و برای رسیدن به انتخاباتی آزاد تلاش کرد.
- اشتباه بنیادی آقای پرچی زاده در مقاله یاد شده، داشتن پیش فرضی غلط است. بر اساس نوشته آقای پرچی زاده، نظام جمهوری الزاما دمکراسی است و نظام مشروطه الزاما دیکتاتوری!
در صورتی که می بینم رژیم دیکتاتور کنونی یک جمهوری است و نظام بسیار دمکراتیک بریتانیا یا سوئد، مشروطه.
به دیگر عبارت، می توان هم جمهوری دمکراتیک (مانند فرانسه) داشت و هم پادشاهی پارلمانی دمکراتیک مانند بریتانیا و یا سوئد. از طرف دیگر می توان هم نظام دیکتاتوری جمهوری داشت (ایران) و هم نظام دیکتاتوری پادشاهی مانند عربستان.
لذا باید قبول کنیم که هم می توان پادشاهی پارلمانی دمکراتیک داشت و هم جمهوری دمکراتیک.
- هدف همه آزادی خواهان ایرانی، رسیدن به یک نظام دمکراتیک است، نظامی که در آن، امکان رشد دیکتاتوری و خودکامگی به حداقل برسد.
به هر حال این رژیم به زودی سرنگون می شود، چند سال اول بغد از تغییر این رژیم، بسیار مهم و حیاتی است و در صورت اداره درست جامعه، زمینه ایجاد دیکتاتوری برای همیشه از بین خواهد رفت. در این میان، جمهوری خواهان، دو نکته مهم را در نظر نمی گیرند:
الف) رضا پهلوی شخصیت بسیار دمکراتی دارد (به اعتراف مخالفین او از جمله خود من!)؛ تا آنجا که مایل هستند او کاندیدای ریاست جمهوری شود. شخصیت دمکراتیک این مرد در چند سال اول بعد از فروپاشی رژیم، اگر او شخص اول ممکلت باشد، می تواند کمک بسیاری باشد برای قوام یافتن دمکراسی در کشور.
ب) نظام جمهوری اگر در فرانسه و یا دیگر کشورهای دمکراتیک قوام یافت، به دلیل رشد فرهنگی بسیار بالای مردم آن کشور بوده است. نمی توان از مردم جامعه ایران، توقع رفتار مشابه فرانسه را داشت. وجود شخص دمکراتیکی چون رضا پهلوی کمک بسیاری می تواند باشد به حل این مشکل.
ج)همیشه مثالی زده ام و گفته ام اگر رژیم ولایت فقیه را به فرانسه حاکم شود، مردم فرانسه ظرف دو روز آنرا سرنگون می کنند. اما اگر نظام جمهوری و دمکراسی کامل را برای مردم ایران به همراه بیاوریم، باز نیز ممکن است مردم قدرش را ندانند و آنرا سرنگون کنند (مانند کاری که با بختیار کردند!).
اصولا در هر جامعه ای، مهمترین پارامتر برای حضور و ادامه حیات دمکراسی، مردم جامعه هستند.
ج)همیشه مثالی زده ام و گفته ام اگر رژیم ولایت فقیه را به فرانسه حاکم شود، مردم فرانسه ظرف دو روز آنرا سرنگون می کنند. اما اگر نظام جمهوری و دمکراسی کامل را برای مردم ایران به همراه بیاوریم، باز نیز ممکن است مردم قدرش را ندانند و آنرا سرنگون کنند (مانند کاری که با بختیار کردند!).
اصولا در هر جامعه ای، مهمترین پارامتر برای حضور و ادامه حیات دمکراسی، مردم جامعه هستند.
- قبلا نیز به صراحت، نوشته بودم که برنامه های تحسین برانگیز اقتصادی شاه فقید، در مقابل سرکوب دمکراسی در ایران، چندان قابل توجه نیست(اینجا). همچنان نیز به آن نوشته معتقدم. اما نمی توان منکر شد که درصد قابل توجهی از مردم غیر سیاسی، این عملکرد مثبت را پیش چشم دارند و این نکته، به رضا پهلوی مشروعیت بیشتری می بخشد و می تواند در خدمت سرنگون کردن رژیم و برقراری دمکراسی قرار گیرد.
- نهادهای شخصی، الزاما به دیکتاتوری نمی انجامد و اگر آن شخص خود یک فرد دمکراتیک باشد، گاهی می تواند به تقویت دمکراسی نیز بیانجامد
- جمهوری بدون پشتوانه اکثریت آزادی خواه در جامعه، به دیکتاتوری خواهد انجامید. سرنگونی مصدق و بخیتار و عدم حمایت جامعه از آنها، نمونه خوبی از این امکان خطرناک است.
در اینجا نکات اساسی نوشته آقای پرچی زاده ذکر می کنم و به آنها پاسخ می دهم:
"حقیقت این است که از این منظر، اتفاقا تفاوت زیادی میان پادشاهی-خواهان با نژادپرستانی که چندگاهی است علم تجزیه طلبی برافراشته اند نیست؛ چرا که هر دو گروه در درجه اول بر مبنای اصول بعضا بی اساس «ژنتیکی»، خود و کاندیداهای شان را با نخوت تمام مُحق و بلکه موظف به دخل و تصرف در ایران و امور آن می دانند، و بدین ترتیب بذر نفاق می کارند و بار نفرت برمی دارند."
این قیاس مع الفارقی است، چه آنکه در سیستم مشروطه، قرار نیست پادشاه در امور کشور دخل و تصرف کند. مگر در بریتانیا یا سوئد، پادشاه یا ملکه در امور کشور دخل و تصرفی دارد؟! مقام آنها صرفا مقام تشریفاتی است.
جدایی طلبان در پی نابودی ایران و تکه تکه کردن آن هستند، مقایسه آنها با رضا پهلوی، بی انصافی است.
"این اندیشه و رفتار خود پادشاهی-خواهان است که تا حدود زیادی مانع شکل گیری اتحاد میان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی می شود... آقای قاسمی می گویند: «تنها همراهی شفاف آقای رضا پهلوی با جمهوری خواهان و دفاع او از جمهوریت می تواند یکی از شکاف های موجود بین آپوزیسیون را از بین ببرد و به پیروزی مردم ایران کمک کند»."
بدون هیچ شکی، تنها مشکل آزادی خواهان ایرانی در آوردن دمکراسی در ایران، نبود اتحاد بین اپوزسیون است. هر گروهی که منافع گروهی خود را بر منافع جمعی مقدم بداند و حاضر به اتحاد با دیگر گروه های سیاسی تن در دهد، در حق مردم ایران ظلم کرده است.
این مردم ایران هستند که باید در پای صندوق رای، نوع حکومت را انتخاب کنند. اکنون رضا پهلوی و طرفداران نظام پادشاهی-پارلمانی، حاضر هستند این انتخاب در پای صندوق رای و توسط مردم صورت گیرد، و به صراحت اعلام می کنند اگر مردم ایران نظام پادشاهی را نپسندند، آنرا به کناری خواهند نهاد. رضا پهلوی و بسیاری دیگر از آزادی خواهان ایران، گرد هم جمع شده اند و خواستار ائتلاف با جمهوری خواهان برای سرنگونی رژیم هستند تا چنین انتخاباتی برگزار گردد.
افسوس که در این میان، برخی از جمهوری خواهان حاضر نیستند تن به حاکمیت مردم دهند و این انتخاب را به مردم و در پای صندوق رای واگذار کنند...!
براستی چه کسی هست که از مسولیت خود برای حضور در این اتحاد برای مبارزه، شانه خالی می کند و از حضور سرباز می زند و شروط حذفی و سخت برای اتحاد می گذارد؟! مگر نه اینکه مردم پای صندوق رای نوع حکومت را انتخاب کنند؟! چرا باید برخی از جمهوری خواهان شرط بگذارند و حضور خود را منوط به حذف گزینه پادشاهی کنند!؟
به هر حال صاحب ملک، مردم ایران هستند و آنها باید در نهایت نوع حکومت را انتخاب کنند، بگذارید اتحادی شکل گیرد، برای رسیدن به رفرداندم مبارزه شود، بعد مردم حرفشان را پای صندوق رای بزنند. تا آن زمان جمهوری خواهان می توانند در مذمت حکومت پادشاهی تبلیغ کنند تا مردم نظرشان عوض شود، نه اینکه با عدم حضور خود، اتحاد برای رفراندم را تضعیف کنند.
براستی چه کسی هست که از مسولیت خود برای حضور در این اتحاد برای مبارزه، شانه خالی می کند و از حضور سرباز می زند و شروط حذفی و سخت برای اتحاد می گذارد؟! مگر نه اینکه مردم پای صندوق رای نوع حکومت را انتخاب کنند؟! چرا باید برخی از جمهوری خواهان شرط بگذارند و حضور خود را منوط به حذف گزینه پادشاهی کنند!؟
به هر حال صاحب ملک، مردم ایران هستند و آنها باید در نهایت نوع حکومت را انتخاب کنند، بگذارید اتحادی شکل گیرد، برای رسیدن به رفرداندم مبارزه شود، بعد مردم حرفشان را پای صندوق رای بزنند. تا آن زمان جمهوری خواهان می توانند در مذمت حکومت پادشاهی تبلیغ کنند تا مردم نظرشان عوض شود، نه اینکه با عدم حضور خود، اتحاد برای رفراندم را تضعیف کنند.
"مخالفت جمهوری خواهان با پادشاهی در درجه اول مخالفتی اصولی است که اتفاقا بر مبنای رعایت مفاد برابری-طلبانه و ضد-تبعیض-خواهانه اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار گرفته است. پس اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر را معیار عمل قرار دهیم – چنانکه آقای نوری علا می دهند، به رفراندوم گذاشتن پادشاهی، که خود منشاء تبعیض است، از اساس باطل است، و در حقیقت دکان بازاری است که سلطنت طلبان علم کرده اند تا بدین وسیله خود را دموکرات جلوه دهند."
در اینجا دوست فرهیخته و دانشمندم، نکته خیلی ساده ای را فراموش کرده اند. بدون هیچ شکی، یکی از پیشرو ترین دمکراسی های دنیا، دمکراسی بریتانیا است. آیا وجود این نظام پادشاهی در بریتانیا، مغایر حقوق بشر است؟! کافیست یادآوری کنم در بریتانیا، دادگاه حقوق بشر اتحادیه اروپا بالاتر از تمامی قوانین کشور است و می تواند حتی قوانین جاری کشور بریتانیا را نیز تغییر دهد!
صد البته که در اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صراحت ذکر شده که تمام انسان ها با هم برابر هستند و تولد یک انسان با عنوان شاهزاده، خود نقض این بیانیه است. به صراحت نیز در بند پایانی اعلامیه حقوق بشر گفته شده که نباید هیچ یک از این بندها به شکلی ترجمه شود که در تناقض با دیگر بندها قرار گیرد. ما در ماده بیست و یکم می خوانیم که "اراده مردم اساس حاکمیت دولت است"، لذا به استناد به این بند است که اگر مردم ایران، خود خواستار پادشاهی پارلمانی شوند، این حق آنها است و باید این اجازه را به آنها داد. به دیگر عبارت نمی توان از بند اول اعلامیه جهانی حقوق بشر، برای تضعیف بند بیست و یکم استفاده کرد.
صد البته که در اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صراحت ذکر شده که تمام انسان ها با هم برابر هستند و تولد یک انسان با عنوان شاهزاده، خود نقض این بیانیه است. به صراحت نیز در بند پایانی اعلامیه حقوق بشر گفته شده که نباید هیچ یک از این بندها به شکلی ترجمه شود که در تناقض با دیگر بندها قرار گیرد. ما در ماده بیست و یکم می خوانیم که "اراده مردم اساس حاکمیت دولت است"، لذا به استناد به این بند است که اگر مردم ایران، خود خواستار پادشاهی پارلمانی شوند، این حق آنها است و باید این اجازه را به آنها داد. به دیگر عبارت نمی توان از بند اول اعلامیه جهانی حقوق بشر، برای تضعیف بند بیست و یکم استفاده کرد.
"در مقابل، نظر آقای قاسمی – که توسط آقای نوری علا به «دیکتاتورمآبی» تعبیر شده – مبنی بر اینکه «در اثر روی کار آمدن رژیم پادشاهی یکی از ستونهای حاکمیت ملت یعنی حق آزادی مردم در انتخاب رهبری از بین خواهد رفت»[14] کاملا بر اعلامیه جهانی حقوق بشر منطبق است. مطابق بند 1 و 3 اصل 21 اعلامیه جهانی حقوق بشر «(1) هر کسی حق دارد در اداره کشورش، چه به طور مستقیم چه از طریق نمایندگان منتخب برگزیده شده در انتخابات آزاد، شرکت کند. "