‏نمایش پست‌ها با برچسب اعلامیه جهانی حقوق بشر. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب اعلامیه جهانی حقوق بشر. نمایش همه پست‌ها

پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۲

آقای اصلاح طلب! این سو استفاده از اعلامیه حقوق بشر است، اگر موسوی را از این حقوق بهره مند بدانید، اما پیمان عارفی را نه!

این سو استفاده از حقوق بشر است اگر بخواهیم از این اعلامیه، تنها درباره گروهی خاص استفاده کنیم و بقیه را از آن محروم بدانیم!


پیش درآمد:
حقوق بشر دامان پر مهری را دارد، دامانی که همه می توانند از آن بهره بگیرند، و حتی ناقضیان حقوق بشر نیز می توانند از این دامان پر مهر،  بهره مند شوند. اصولا هیچ جرم و یا گناهی، باعث  نمی شود که یک انسان، از انسانیت خود ساقط شود، و دیگر نتواند از حقوق بشر بهره مند شود.
یادمان باشد، حتی جنایتکاری مانند صدام حسین نیز از اعلامیه جهانی حقوق بشر بهره مند است، و باید حقوق انسانی او محفوظ بماند. 
خبر دردناک:
شنیدن  خبر درگذشت همسر و مادر پیمان عارفی، دل هر انسانی را به درد می آورد. فارغ از اینکه عقیده و گرایش فکری و سیاسی او چه بوده است، اما جنایت عظیمی صورت گرفته است، که روزگار سیاه ایرانیان را نشان می دهد.
نکته اول: یک انسان صرفا به دلیل اینکه یک نظر مخالف نظر ولی فقیه و رژیم دیکتاتوری داشته است، باید به زندانی طولانی مدت  و تبعید محکوم شود. این نقض آشکار حقوق بشر است، آز آنجا که او هیچ جرمی مرتکب نشده است.
نکته دوم: به دلیل وجود مدیریت احمقانه در این نظام دیکتاتوری، جاده های ایران، نا امن ترین جاده های کشور است. و به همین دلیل مادر و همسر این زندانی سیاسی، هنگام مسافرت برای دیدن این زندانی، در تصادفی دردناک، کشته می شوند.
همه اعضای جامعه و حکومت ها، طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر، موظف به حراست از حق حیات و حفاظت از حق زندگی انسان ها هستند. وجود جاده های خطرناک که سالیانه سی هزار ایرانی را به دام مرگ می کشاند، نقض آشکار حقوق بشر است.
بعد از این اتفاق وحشتناک،  واکنش برخی از رسانه های نزدیک به اصلاح طلبان، شرم آور است. به عنوان مثال، سایت کلمه، از پیمان عارفی، به عنوان «زندانی امنیتی» یاد می کند!
یعنی این سایت، حاضر نشده پیمان عارفی را زندانی سیاسی بداند، و از او به عنوان زندانی امنیتی یاد می کند! زندانی امنیتی در تمامی کشورها، به افرادی گفته می شود که خطر زیادی را برای جامعه ایجاد می کنند. مثلا یک قاتل زنجیره ای را زندانی امنیتی می دانند.
این در صورتی است که می بینیم پیمان عارفی، تنها یک شهروند بوده که نظر خود را بیان داشته است، و حتی قانون اساسی ناقص ایران نیز حق فعالیت سیاسی را برای همگان محفوظ می دارد.
این در حالی است که سایت فوق، بارها از حقوق بشر درباره زندانیان اصلاح طلب، استفاده کرده است(نمونه)
یعنی از نظر سایت فوق، اعلامیه جهای حقوق بشر شامل موسوی و کروبی می شود، اما پیمان عارفی لایق بهره مندی از این اعلامیه نیست...!
یا برخی دیگر از اصلاح طلبان، به پیمان  عارفی حمله کرده اند، و ضمن تکرار ادعای فرار زندانی، مطالب زننده ای چون ایجاد اشکال برای دیگر زندانیان را مطرح کرده اند! این رفتار، در حالی که زندانی سیاسی فوق، در خون خویش غلطه می زند و عزیزترین کسان خود را از دست داده است، شرم آور و زشت و چندش آور است...!
حقوق بشر فقط برای گروه خاصی نیست...!
آقای اصلاح طلب حکومتی! اعلامیه جهانی حقوق بشر تنها برای اصلاح طلبان وابسته به رژیم نیست! شامل  همه می شود...!
یادمان باشد، که حتی رژیم اسلامی نیز گهگاه، از اعلامیه حقوق بشر سو استفاده می کند، و مثلا درباره اعمال اسراییل علیه فلسطینیان، به این اعلامیه متوسل می شود، اما در همان حال، نقض حقوق بشر در زندان های رژیم را ندیده می گیرد...!
رفتار اصلاح طلبانی که اینچنین به این  زندانی تاخته اند، یادآور رفتارهای زننده رژیم اسلامی است!


البته این اولین بار نیست که استفاده گزینشی از حقوق بشر، باعث اعتراض فعالان سیاسی یا مدنی می شود، چندی قبل، رضا پهلوی نیز نوشته بود:  مگر دفاع از حقوق بشر گزینشی است؟!

نوشته دیگر امروز:
نقدی بر مقاله فاضل میبدی، با عنوان «اسلام، حقوق بشر و حق شهروندی»/ گره زدن حزب نازی به فعالان صلح! 

خواندن این نوشته را نیز توصیه می کنم:
 پژوهشی بر عملیات کربلای پنج/ هموطنم، این تصویر روباه بنفش است، هنگام صدور دستور قتل عام شصت و پنج هزار نفر ایرانی! 

نوشته های چند روز اخیر این وبلاگ: 
/---------آهای ملتی که برای سخنرانی و تصویب نظر روحانی در سازمان ملل، بندری می رقصید...! بعدا نگویید کاش دستم شکسته بود...!
/-----------/
هشدار!/ هموطن جداشده از اسلام! آتئیست عزیز! مراقب باش که مانند سران رژیم اسلامی رفتار نکنی...!

/----------/رژیم، موفق به صدور انقلاب اسلامی نشده، لذا فساد اسلامی را به کشورهای منطقه صادر می کند...!

/-------چگونه می توان برای لغو اعدام تلاش کرد، وقتی که قصاص و آدم کشی، جزو جداناشدنی اسلام است و هنوز برای تکریم اسلام تلاش می کنند؟!


/-----------/در ستایش فعالان سیاسی پناهنده: هموطنان آزاده ای که تن عزیز خود را شمع آجین کرده اند برای آینده ایران!

/-------/نقش ماندلا در جهانی شدن ubuntu/من هستم به خاطر تو/ انسانیت، وظیفه و بدهی هر کسی به دیگری است / ویدیو و توضیح
/---/داستان کوتاه: معجزه امامزاده اکبر، و تخلیه بار کمپرسی..!




دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۲

اندرباب خودبزرگ بینی سیاسیون!/ قبل از رژیم جنایتکار، این ایرانیان هستند که حقوق انسانی هم میهنان خود را لگد مال می کنند..!

یک/
حق مشارکت سیاسی و نامزدی برای انتخابات، جزو جداناشدنی حقوق بشر  است. طبق ماده بیست و یکم اعلامیه جهانی حقوق بشر، هر شهروندی این حق را دارد که در اداره سیاسی کشورش دخالت کند و به روشی دمکراتیک، در ساختار قدرت حضور یابد. 
ماده ی ۲۱،  هر شخصی حق دارد که در مدیریت دولت کشور خود، مستقیماً یا به واسطه انتخاب آزادانه نمایندگانی شرکت جوید.
دو/
این رژیم جنایتکار، صرفا به این دلیل بر مسند قدرت باقی مانده و دوام آورده است که فعالان سیاسی ایرانی با نگرش های مختلف، حاضر به اتحاد، یا همکاری سیاسی با یکدیگر نیستند. 

مثلا آقای ایکس، چون طرفدار نظام جمهوریت است، طرفداران نظام پادشاهی پارلمانی را از خود رانده و آنها را «دیکتاتور طلب» یا سلطنت طلب لقب می دهد، یا بالعکس. (طرفداران نظام پادشاهی پارلمانی و جمهوری خواهی را به این دلیل مثال زدم که بی حرمتی از هر دو طرف به یکدیگر، به شکل یک روند درآمده است!)

بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر، همه شهروندان، حق مشارکت در ساختار قدرت را دارند، یعنی دوری جستن از یکدیگر  تنها گروهی که اصول دمکراتیک را زیر پا می گذارند، و به دمکراسی معتقد نیستند، باید با احتیاط برخورد شود.

سه/
تحقیر دیگر گروه های سیاسی که به اصولی چون دمکراسی و حقوق بشر معتقد هستند، و یا دوری جستن از آنها باعث می شود که بین ایرانیان اتحادی شکل نگیرد و این به تداوم این نظام جنایتکار می انجامد.

از آن مهمتر، دوری جستن از دیگران، به معنای به رسمیت نشاختن حقوق انسانی آنها برای مشارکت در قدرت و فغالیت سیاسی است. 

چهار/ 
همانطوری که جمهوری خواهان می توانند به دمکراسی باور داشته باشند، کسانی که طرفدار پارلمانی پادشاهی هستند نیز می توانند معتقد به دمکراسی باشند. 

اصولا دمکراسی بودن یا نبودن، هیچ ربطی به نوع نظام ندارد، هم جمهوری می تواند دمکراسی باشد (مثل فرانسه)، هم نظام پادشاهی پارلمانی (مانند بریتانیا).

همانطوری که یک نظام جمهوری می تواند دیکتاتوری باشد (مثل ایران)، نظام پادشاهی نیز می تواند دیکتاتوری باشد (مثل عربستان). 

پنج/
 نقض حقوق بشر، فقط از طرف دولت نیست، از طرف مردم عادی نیز شکل می گیرد. مگر نه آنکه ماده یکم  اعلامیه جهانی حقوق بشر، شهروندان را به رفتار برادرانه به یکدیگر توصیه می کند. 
ماده ی ۱:تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند.
مثالی می زنم: فرض می کنم که یک نفر سیاه پوست به یک مغازه وارد می شود، اگر جاضرین مغازه را ترک کنند، آیا بی احترامی و نقض حقوق بشر نیست؟!

حذف دیگران، و سرباز زدن از مشارکت با آنها، به مانند آن کسی است که سعی در تحقیر دیگران دارد.  به یاد داشته باشیم که خود بزرگ بینی و خود برتر بینی، به شکلی نقض حقوف بشر است. 

شش/

سوال اینجاست: 
مگر همه به دمکراسی اعتقاد ندارند؟! 
چرا باید دیگران را به جرم علاقه به یک نوع  نظام دیگر، تیغ به دست بگیرند و دیگران را حذف کنند؟! 

چنین رفتاری، نقض آشکار حقوق بشر است، هم زمینه ساز ادامه دیکتاتوری در ایران است. 

به یاد داشته باشید، تا زمانی که ایرانیان معتقد به دمکراسی از هر نگرش سیاسی، دست به دست هم دهند، باید هر گروهی از هر نظری به دیگران اعتماد کنند، دست به دست یکدیگر بدهند تا این رژیم را سرنگون کرد و در ایران انتخابات آزاد برگزار کرد. 

تا زمانی که این مخالفان این رژیم، به جای اتحاد، انگشت اتهام به سمت یکدیگر گرفته اند و با یکدیگر اختلاف دارند، این رژیم بر سر کار باقی می ماند و ما به جایی نمی رسیم. 
نوشته های دیگر  امروز این وبلاگ: 

چهارشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۲

پاسخی به خانم شادی صدر:/ حق تعیین سرنوشت، به معنای تجزیه کشور و واگذاری آن به گروه های نژادپرست و یا وابسته به کشورهای همسایه نیست!

خانم شادی صدر اخیر مطلبی در وبلاگ خود نوشته اند که عنوان آن چنین است: «دموکراسی با تمامتبعات آن/ در نقد مخالفان حق تعیین سرنوشت»
صد البته که نوشتن چنین مطالبی، شجاعت می طلبد و به ایشان بابت این بی پروایی، تبریک می گویم، اما در  نقد نوشته ایشان، باید نکاتی را یادآور شد:
حق رای اقلیت ها و حق تعیین سرنوشت آنها توسط خودشان، به معنای برگزاری یک انتخابات است. یعنی باید از  خود آنها پرسید مثلا قصد جدا شدن را دارند یا نه!؟
این انتخابات زمانی معنا می یابد که در  فضایی  منصفانه برگزار شود.  اکنون ده ها سال است که برخی از اقلیت ها، بیشتر از دیگران مورد آزار رژیم ج.ا. بوده اند، و به طرفداران یکپارچگی ایران، این مهلت داده نشده است که گزینه ایرانی یک پارچه ولی دمکراتیک و  با حقی برابر برای تک تک شهروندان را به اقلیت ها نشان دهند.
نمی توان همین امروز به نزد کردها رفت و بساط رای گیری برقرار کرد، صد البته که آنها مدت ها است که زیر جور و ظلم رژیم هستند، و نظر آنها، از روی آگاهی و انصاف نیست.
مساله اینجاست، برای تعییت حق سرنوشت، باید انتخابات باید آزادانه و از روی آگاهی باشد.
انتخابات زمانی معنا می یابد که گروه های مختلف، چه منتقد و چه موافق، بتوانند در فضایی آزاد، به نقد و یا دفاع از یک نظر بپردازند. معنای کلمه انتخاب آزادنه نیز زمانی معنا می یابد که امنیت در جامعه فراهم شده باشد و مثلا فلان فعال کرد یا لر یا بلوچ را صرفا به دلیل داشتن نظری مخالف با نظر حکومت مرکزی، آزار ندهند.
به دیگر عبارت، در یک  بستر دمکراتیک است که انتخابات معنا می یابد، باید مولفه هایی چون برابری بین اقوام ایرانی، امنیت آنها، گردش آزاد اطلاعات و ... فراهم شده باشد، آنگاه می توان نتیجه گرفت که نتیجه آن انتخابات در ایران، با ارزش است.
اینکه فلان گروه کرد که پیشینه خونریزی و یا حتی آزاد خود کردها (!) را دارند، بیایند و یک بیانیه بدهند، انها را نماینده اکثریت کرد نخواهد کرد، چه آنکه اصولا آنها مشروعیتی ندارند و انتخاباتی در میان کردها صورت نپذیرفته است.
دو نکته: 
یک- انتخابات کور چیست؟ انتخابات کور، انتخاباتی است که مردم بدون آگاهی از عواقب آن و بدون وجود فضای آزاد قبل از انتخابات، رای بدهند. نتیجه رای گیری های اینچنینی، گاهی کشنده است! مثلا رای گیری سال 58، به روی کار آمدن ولایت فقیه انجامید...!  
دو- گروه های تجزیه طلب کنونی، گروه هایی خشونت طلب هستد که عموما پیشینه نقض حقوق بشر دارند.
نتیجه گیری: حق تعیین سرنوشت هر جامعه ای را می توان به رای گذاشت، اما این رای گیری، به معنای این نیست که کشور را تجزیه کنند و در انتخاباتی کور، عاقبت بخشی از کشور را به دست گروهی تجزیه طلب بدهند! 
اگر در ایرانی آزاد و دمکراتیک، چنین انتخاباتی برگزار شود، هیچ گاه ساکنین آذربایجان خواستار جدایی نخواهند شد، چه آنکه جدایی آنها از یک کشور دمکراتیک، باعث می شود آنها زیر سلطه کشورهایی چون آذربایجان و یا ترکیه بروند که خود سابقه ای قابل توجه در نقض حقوق بشر و نژادپرستی دارند. 
شایان یادآوری است که:
1-             برتراند راسل، جمله بسیار زیبایی دارد که در آن می گوید: «مرزها خطوط فرضی هستند که زمانی برداشته می شوند». (نقل به مضمون)
این یک واقعیت است که مرزهای تشکیل دهنده ایران، بارها جایشان عوض شده  است و اصولا واقعا بر روی زمین، چیزی به نام مرز وجود ندارد.
2-             ای کاش روزی فرا رسد که در هیچ کجای دنیا، مرزی نباشد.
بنا به گزارش بانک جهانی، بیش از دوازده درصد از تولید ناخالص ملی کل دنیا، تبدیل به بودجه نظامی کشورها می شود. اگر انسان های این پول را خرج تحقیقات پزشکی کرده بودند، الان سرطان و ایدز در دنیا نداشتیم...! بماند که همین اسلحه، باعث جنگ و جدال شده و رشد اقتصادی دنیا را مختل می کنند و رفاه انسان ها را کاهش داده اند. 
3-      خانم صدر نگاشته اند: 
((مفاهیمی مانند «ایران»، «ایرانی»، «فارسی»، «ملت ایران»، «تمدن ایران» و…که ممکن است در خیلی از ما، احساس تعلق ایجاد کند، در تعداد زیادی از ساکنان ایران، تداعی گر رنج، تبعیض، محرومیت و حتی تنفر هستند »))
 این گزاره کاملا غلط و غیر واقعی است! تعداد زیاد از ساکنین ایران، عدد خیلی بزرگی را به ذهن می اورد! 
صد البته که حق آموزش زبان مادری، از بسیاری از شهروندان گرفته شده است، اما این به معنای تنفر این اقلیت ها از زبان فارسی نیست.
خانم صدر کمی تند روی می کنند! قطعا اگر گردش آزاد اطلاعات باشد و بستری دمکراتیک وجود داشته باشد، هموطنان آذربایجان ما می بیینند که این بی مهری، از طرف رژیمی خونخوار به آنها اعمال شده و ربطی به مردم ایران و ایرانیان ندارد.
 4-      این یک واقعیت غیر قابل انکار است که در  طبقاتی از جامعه ایرانی، نژاد پرستی ریشه دوانده است، ایرانیان خود را برتر از دیگران می دانند (عبارت خون پاک آریایی بهترین مثال است!) و حتی در میان خود ایرانیان، دیده ایم که بسیاری با زبان تحقیر با یکدیگر برخورد می کنند.
اما این نژاد پرستی از کجا می آید!؟ این نژاد پرستی حاصل نبود آزادی بیان و اندیشه در ایران است. اگر اندیشمندان ایرانی اجازه می یافتند که آزادانه سخن بگویند، آیا این نژاد پرستی محو نمی شد؟!
اما آیا چاره کار، دفاع از تفکر اقلیت های جدایی طلب است؟!
آیا پاره پاره کردن این کشور، این مشکلات را حل می کند؟! صد البته که خیر!
به یاد داشته باشیم که بسیاری از این اقلیت های جدایی طلب، افرادی تندرو و خشونت طلب هستند، وای به روزی که قدرت به دست آنها بیافتد، و آن روز، حمام خونی است که در ایران جاری خواهد شد...!

5-             خانم صدر تلاش می کند مسولیت  اعمال زشت و غیر انسانی رژیم را متوجه مردم ایران کند!! در صورتی که این نگرش، کاملا غلط است! نه رضا شاه و نه خمینی و نه خامنه ای، هیچگاه نماینده مردم ایران نبوده اند و در انتخاباتی آزاد، مشروعیت خود را کسب نکرده اند، طبیعی است که مسولیت  اعمال زشت آنها، متوجه اکثریت مردم ایران نمی شود.
ارتش صدام نیز هنگام حمله به ایران، جنایات بسیاری انجام داد، اما ایا مسولیت این جنایات را باید متوجه مردم مصیبت زده عراق دانست یا دیوانه ای به نام صدام حسین؟! فراموش نکنیم، خود مردم عراق، قربانی جنایات صدام بوده اند.
در اینجا نیز، تمامی مردم ایران، قربانی جنایات رژیم خامنه ای هستند...!
6-             ایشان نوشته اند: « واقعیت این است که سیطره گفتار پهلوی، درباره «دولت- ملت» و «تمامیت ارضی» نه فقط در سیاستهای جمهوری اسلامی که در سیاست ورزی های مخالفان آن هم به روشنی دیده می شود. هر دو گفتار، از یک آبشخور سرچشمه می گیرند: مرزهای قراردادی باید به هر قیمتی حفظ شود حتی اگر ساکنان بخشی از آن، نه احساس تعلق و نه احساس خوشبختی در چارچوب آن مرزها داشته باشند.»
خوشبختی؟! خانم صدر، اگر ایران تجزیه شود، بلوچستان به پاکستام می رسد، خوزستانش نیز به عربستان و بخش شمالی آن نیز به آذربایجان جنوبی! کدام یک از این کشورها، از نظر حقوق بشر، پیشینه بهتری از چمهوری اسلامی دارند؟!
کدام یک از اینها، می توانند خوشبختی را برای مردم آن کشورها فراهم کنند؟!
اصولا دمیدن بر آتش تجزیه طلبی، تنها باعث می شود که در آینده، آتش خشونت شعله ور گردد.
روش رسیدن به خوشبختی برای اقلیت ها،  ایجاد بستری دمکراتیک در کل کشور است، در آن بستر دمکراتیک است که اگر آنها قصد جدا شدن داشته باشند، حق آنها محفوظ است.
در دنیای مدرن و در حالی که مفاهیم حقوق بشر، زیر ساخت تمامی تصمیم گیری آزادی خواهان
است، مقوله استقلال بخشی از یک کشور، به رای عموم گذاشته می شود. اما این رای گیری و مشروعیت انتخابات، زمانی محقق می شود که آزادی بیان و اندیشه، امنیت و برابری در کل کشور وجود داشته باشد! بدون وجود موارد یاد شده، اصولا انتخابات، فاقد ارزش است.
 اصولا در جامعه ای که دمکراسی شکل گیرد، تمامی اقوام، به شکلی یکسان از امکانات کشور برخوردار می شوند، در چنین حالتی است که دیگر بحث استقلال و تجزیه طلبی، دیگر خریداری نخواهد داشت.

 به عنوان مثال، سالها پیش برخی از ساکنین کبک در کاندا، خواستار جدایی شدند. انتخاباتی آزاد برگزار شد و اکثریت، رای دادند که جزو کشور کانادا باقی بمانند. 
به یاد داشته باشیم که اقلیت کبک، در حالی چنین رای دادند که کشور کانادا جدیدالتاسیسی است، و چندان گره و ارتباطی بین ساکنین وجود ندارد. بر خلاف کشور چند هزار ساله ایران! 
از طرفی، ساکنین کبک، نگران کشورهای غیردمکراتیک همسایه خود نبودند، چون همسایه ای چون آمریکا داشتند، اما در ایران، همسایه هایی وجود دارند که سرآمد نقض حقوق بشر محسوب می شوند...!! 
اگر در ایران دمکراسی برقرار شود، خیلی خیلی بعید است که مثلا کردها، به عنوان یکی از قدیمی ترین اقوام ایرانی، خواستار جدا شدن از ایران شوند...! 

نوشته های دیگر دیروز و امروز نگارنده: 


یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۱

یاد بگیریم که هر که نظرش با ما متفاوت بود، جاسوس و مزدور رژیم جمهوری اسلامی نیست/تهمت زدن، قباحت خود را از دست داده است!

این یک واقعیت است، سرنگون کردن رژیم اسلامی، بخش ساده کار است...! سخترین قسمت کار، از بین بردن میراث این رژیم است، بدون هیچ تعارفی، از ایران خرابه ساخته اند. در همه ابعاد، کشور را به سوی نابودی سوق داده اند، از تخریب و قاچاق میراث فرهنگی توسط سران رژیم گرفته، تا از بین بردن محیط زیست، نابودی زیربنای اقتصادی و یا بد نام کردن نام ایرانیان در سرتا سر دنیا...!!

اما شاید وحشتناک ترین قسمت ماجرا، بلایی است که این رژیم بر سر فرهنگ متدوال جامعه آورده است. و زمانی عمق این فاجعه نمایان می شود که به دو نکته زیر بر می خوریم:

          یک- برای ایجاد تغییرات فرهنگی، نیاز به سالها کار مداوم است،
          دو- خراب کردن، خیلی راحت تر از درست کردن است..!

یکی از رفتارهای زشت و زننده سران رژیم، انگ چسباندن به مخالفین رژیم است. سران این رژیم دیکتاتوری، مثل آب خوردن، به هر کسی که کوچکتری انتقادی از جنایات آنها بکند، انگ می چسبانند و تهمت می زنند.

اوج این رفتار زشت زمانی بود که آیت الله مصباح یزدی، به عنوان یکی از متفکرین (!) این جماعت، اصلاح طلبان را به دریافت پول از آمریکا متهم کرد. یعنی سران این رژیم، به راحتی و بی هیچ شرمی، حتی به نزدیک ترین افراد و هم پیمانان خود نیز انگ می زنند.

این رفتار قبیح و زننده، در میان جامعه ایران، خصوصا مخالفین رژیم و آزادی خوانان ریشه دوانده است.
به مثال های زیر توجه فرمایید:

-          تو بی دین هستی؟ نجس هستی و از اسراییل خط می گیری...! یا اینکه مزدور رژیم هستی و برای بدبین کردن دینداران فعالیت می کنی!
-          تو دیندار هستی؟! نوکر ملاها هستی..!
-          از تقسیم عادلانه ثروت در جامعه طرفداری می کنی؟! تو کمونیسم هستی!؟
-          دم از حقوق اقلیت ها می زنی!؟ تو تجزیه طلب هستی!
-          از شورای ملی حمایت می کنی؟! تو سلطنت طلب هستی و از آنها پول گرفته ای!
-          تو جمهوری خواه هستی؟! مزدور رژیم و ملا ها هستی، تو و امثال تو انقلاب کردند و کشور را خراب کردند!
آیا این اتهامات برای شما آشنا نیست؟! این اتهامات که در قریب به اتفاق مواقع، بدون هیچ مدرک و سندی بیان می شود، دیگر قباحت خود را از دست داده است...!

گویا جامعه فراموش کرده که این رفتار، زشت و زننده است، کسی حق ندارد به دیگران انگ بچسباند و بدون مدرک و سند، دیگران را به چیزی متهم کند.

این رفتار، در تناقض آشکار با اعلامیه جهانی حقوق بشر است، چرا که ماده دوازدهم، به صراحت گفته شده است که: "آبرو و شرافت اشخاص، باید مصون از تعرض بماند".





نوشته های پیشین این وبلاگ: 





یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۰

آیا حقوق بشر، رویایی دست نیافتنی برای ایرانیان است؟! /اعلامیه حقوق بشر، بنیان دمکراسی در هر کشوری است.

اعلامیه جهانی حقوق بشر، شاید مهمترین پیشرفت بشریت باشد، چه آنکه بر اساس این اعلامیه و برای اولین بار، سیاستمداران برابری و آزادی را برای تک تک انسان ها به رسمیت شناختند.در شصت  و سه سال پیش، دولتمردان اکثر کشورها، نه تنها این حقوق ذاتی را برای خود، بلکه برای شهروندان دیگر کشورها نیز این حقوق را به رسمیت شناختند.

این سند را می توان مهمترین پیشرفت نوع بشر دانست، چه آنکه بعد از هزاران سال جنگ و خونریزی، برای اولین بار ساده ترین حقوق انسانی چون آزادی و عدالت و برابری انسان ها به رسمیت شناخته شد و اولین قدم مهم برای رسیدن به صلح جهانی برداشته شد.

ایران در زمان شاه نیز جزو اولین امضا کنندگان این اعلامیه بوده، اما در رژیم شاه این اعلامیه هیچگاه به اجرا در نیامد. افسوس که وضع حقوق بشر در ایران، با روی کار آمدن آخوندها، به وحامت گرایید.

فراموش نکنیم که مهمترین سدی که در ایران بر سر راه به رسمیت شناختن اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار دارد، دین اسلام است، کتاب قران، به شکلی آشکارا در تناقض با اعلامیه جهانی حقوق بشر است.

-         اعلامیه جهانی حقوق بشر حرف از برابری انسان ها می زند، اما در قران حرف از برده داری و یا برتر بودن مرد بر زن و یا حتی کتک زدن زن است.
-         اعلامیه حقوق بشر حرف از آزادی بیان و اندیشه می زند، اما در اسلام مجازات تغییر دین مرگ است! مخالفین اسلام نیز باید کشته شوند(29 توبه)
-         در اعلامیه حقوق بشر، شکنجه و آزار انسان ها ممنوع است، اما در قران به صراحت دستور به شکنجه و یا قطع دست می دهد.
این چند تفاوت آشکارا، نشان می دهد که اصولا نمی توان با تکریم قران و محترم و مقدس شمردن این کتاب، به اجرای اعلامیه جهانی حقوق امید داشت.

برای اینکه درک کنیم چگونه اسلامگرایان از اعلامیه جهانی حقوق بشر وحشت دارند، کافیست به یاد بیاوریم که محمد جعفر پوینده توسط وزارت اطلاعات رژیم، به وحشیانه ترین شکلی ترور شد و کافیست باز به یاد بیاوریم که مهمترین گناه این مرد آزاده و بزرگ، ترجمه اعلامیه حقوق بشر بوده است...!

اجرا و تکریم اعلامیه جهانی حقوق بشر، در ایران دور از دسترس نیست، با توجه به سی سال ظلم و جور رژیم اسلامی، و به یمن حضور اینترنت و ماهواره، نسل جوان ایرانیان با اصل اسلام به خوبی آشنا شده اند و خیلی راحت می توانند نظر دهند که کدام یک باید تکریم شوند، اعلامیه جهانی حقوق بشر و یا کتاب قران که در آن حرف از برده داری زده شده است؟! 

به صورت خلاصه، چرا اسلامگرایان با اعلامیه جهانی حقوق بشر، مخالف هستند؟!


یک: /  اجرای اعلامیه جلو اجرای قوانین اسلامی را می گیرد. 

در اسلام قوانین وحشیانه ای وجود دارد چون برده داری، قطع دست و پا ، سنگسار، شکنجه ، تجاوز یا کشتن بدلیل اینکه قربانی عقیده ای جز عقیده مسلمین دارد !

این قوانین ابلهانه ، با اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر در تناقض کامل است، اعلامیه جهانی حقوق بشر به صراحت بر ممنوعیت برده داری ، ممنویت شکنجه، و آزادی بیان تاکید می کند. لذا اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر به منزله اجرا نشدن قوانین اسلامی است. 


دو:/ اجرای مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر در دراز مدت به حذف اسلام خواهد انجامید. 

اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر، به منزله وجود آزادی بیان و اندیشه است و در یک محیط آزاد، اسلام دیگر مصون از نقد نیست. در آن محیط آزاد اسلام به صراحت و در امنیت توسط روشنفکران جامعه نقد می شود و طبیعتا مسلمانان نیز شعور دارند و در یک فضای آزاد ، به ساختگی بودن این دین پی خواهند برد و خصوصا در نسل های جوان ، شاهد ناپدید شدن اسلام خواهیم بود.


چند نوشته دیگر مرتبط با مبحث حقوق بشر: