هموطنم، بله، در ایران زندگی سخت شده! اما پناهندگی حق فعالان سیاسی است که جانش را به خطر انداخته، لطفا با دروغ های خود کار آنها را سخت نکن!
خون جوان پناهنده ایرانی، بر گردن چهکسی است؟ رژیم خامنه ای، دولت میزبان یا پناهندگان دروغگوی قبلی؟!
براستی چه شده که جوانان ایرانی باید آواره کشورهای غربی شوند و جوانی خود را پشت درب های اداره مهاجرت سر کنند؟
بنا به گزارش ها، یک جوان ایرانی خواستار پناهندگی در آلمان خود را حلق آویز کرده است، (منبع)، این خبر چون پتکی بر مغز کوبیده می شود. بدون هیچ شکی، این جوان بیچاره در ایران مشکل داشته است، وگرنه اگر خیلی فشار به او وارد می شود، راهش را می کشید و بر می گشت به ایران.
براستی چه شده که جوانان ایرانی باید آواره کشورهای غربی شوند و جوانی خود را پشت درب های اداره مهاجرت سر کنند؟
بنا به گزارش ها، یک جوان ایرانی خواستار پناهندگی در آلمان خود را حلق آویز کرده است، (منبع)، این خبر چون پتکی بر مغز کوبیده می شود. بدون هیچ شکی، این جوان بیچاره در ایران مشکل داشته است، وگرنه اگر خیلی فشار به او وارد می شود، راهش را می کشید و بر می گشت به ایران.
دو حالت بیشتر وجود ندارد، یا این جوان واقعا یک فعال سیاسی بوده و یا اینکه صرفا برای استفاده از مزایای پناهندگی به آلمان رفته است.
دلیل هر چه که باشد، بدون هیچ شکی مقصر اصلی رژیم خونخوار اسلامی است، رژیمی که جوانان وطن را اینگونه از کشور فراری می دهد. بدون هیچ شکی مسولیت اصلی این واقعه فجیع بر گردن رژیم خامنه ای است.
اما در این میان، باید نقش به نقش کسانی پرداخت که از اسم پناهنده سو استفاده می کنند.
برتراند راسل، اندیشمند بزرگ انگلیسی می گوید:
"مرزها خطوطی فرضی و خیالی هستند، این خطوط در آینده برداشته خواهند شد و چیزی به نام مرز معنا نخواهد داشت."
چند دهه بعد از مرگ برتراند راسل، ما شاهد این هستیم که این رویا در اروپا به واقعیت پیوسته و بین کشورهای اروپایی عملا دیگر مرزی وجود ندارد، اما شاید ده ها سال دیگر طول بکشد تا انسان ها آنقدر متمدن (!) بشوند که تمامی مرزها برداشته شود.
اینکه هر انسانی حق داشته باشد به کشورهای دیگر مسافرت کند و در آنجا زندگی کند، صد البته که حق اساسی او و جزوی از اعلامیه جهانی حقوق بشر است، اما مهاجرت به یک کشور دیگر با سو استفاده از امکانات کشور میزبان، تفاوت بسیار دارد.
چند نکته در این میان وجود دارد:
چند نکته در این میان وجود دارد:
- کشورهای اروپایی مانند آلمان یا بریتانیا، به پناهندگان امکانات بسیار ارایه می کنند، از خدمات پزشکی گرفته تا هزینه تحصیل و یا اجاره خانه و یا حقوق بیکاری. واضح و مشخص است که پول از آسمان نمی آید و آنها نیز مانند عربستان نفت نمی فروشند، این پول از مالیات دیگر اعضا جامعه تامین می شود. یعنی این بودجه محدودی است و اگر قرار باشد مثلا آلمان به همه پناهندگی بدهد، باید هر سال جمعیتش دو برابر شود(!) و از یک کشور ثروتمند به کشوری فقیر تبدیل خواهد شد.
- معمولا یک پناهنده بیشتر از اعضا معمولی جامعه، برای دولت هزینه دارد، چرا که نمی تواند کار کند، زبان بلد نیست و دولت میزبان باید هزینه تحصیل و آموزش زبان را به بیاموزد.
- در گزارش اداره اقامت بریتانیا به سازمان ملل، گفته شده بود که بیش از نود درصد از پناهندگان ایرانی، بعد از اخذ اقامت، به صورت توریستی به کشور خود می روند(!) و به دیگر عبارت، هیچ مشکل سیاسی در ایران ندارند! (درصد را مطمین نیستم، اما فکر می کنم نود و دو درصد بود). یعنی بیشتر هموطنان پناهنده ما (با عرض پوزش) دروغ گفته اند که جانشان در ایران در خطر است، چون به ایران بازگشته اند!
- معمولا هزینه آمدن به اروپا نیز زیاد است و معمولا کسانی می توانند خود را به آنجا برسانند که دستشان به دهنشان می رسد، یعنی در ایران چندان هم مشکل گذران زندگی ندارند!
با توجه به این نکات، اگر خود را جای مسول امور مهاجرت کشورهای میزبان بگذاریم، خواهیم دید که آنها باید تصمیم سختی را بگیرند، از طرفی بودجه ای که برای پناهندگان دارند، محدود است و از طرف دیگر جان برخی از این پناهندگان واقعا در خطر است.
به دیگر عبارت، مسولین اداره مهاجرت باید منصفانه عمل کنند و با دقت، کسانی را که جانشان واقعا در خطر است، به عنوان پناهنده بپذیرند.
به دیگر عبارت، مسولین اداره مهاجرت باید منصفانه عمل کنند و با دقت، کسانی را که جانشان واقعا در خطر است، به عنوان پناهنده بپذیرند.
لذا آنها مجبور می شوند با مصاحبه و بررسی شرایط فرد، تنها به درصدی از پناهندگان، پناهندگی بدهند. که متاسفانه قسمت عمده ای از همین درصد اندک نیز، افراد دروغ گویی هستند که بعد از گرفتن پناهندگی برای مسافرت به ایران می روند.
باید قبول کرد که نمی توان از مثلا دولت آلمان توقع داشت به هر کسی که از در وارد می شود، اقامت بدهند، چون در اینصورت باید تمام بودجه کشور را به امور پناهندگی اختصاص دهند.
در این میان، افرادی که تنها برای زندگی بهتر، مدعی می شوند که جانشان در خطر است، کار بسیار زشتی را مرتکب می شوند. چون با دروغ های خود، کار را به کسانی را که برای آزادی ایران، جان خود را به خطر انداخته اند، مشکل می کنند.
نکته آزار دهنده این است که چنین اشخاصی، چون برای تعطیلات به ایران می روند، حاضر نیستند به خود زحمت بدهند و مثلا در تظاهرات جلوی سفارت خانه های ایران شرکت کنند! به دیگر عبارت، طرف مدعی بوده که در ایران (با وجود خطر) در تظاهرات شرکت کرده است، اما حاضر نیست در اروپا و در امنیت، در تظاهرات شرکت کند! چرا که می داند اگر در تظاهرات شرکت کند، زمان بازگشت به ایران به مشکل برخورد خواهد کرد!
نکته آزار دهنده این است که چنین اشخاصی، چون برای تعطیلات به ایران می روند، حاضر نیستند به خود زحمت بدهند و مثلا در تظاهرات جلوی سفارت خانه های ایران شرکت کنند! به دیگر عبارت، طرف مدعی بوده که در ایران (با وجود خطر) در تظاهرات شرکت کرده است، اما حاضر نیست در اروپا و در امنیت، در تظاهرات شرکت کند! چرا که می داند اگر در تظاهرات شرکت کند، زمان بازگشت به ایران به مشکل برخورد خواهد کرد!
در اینجا داستان دو پناهنده ایران را نقل می کنم، تا بببیند چگونه با دروغ های خود، پناهنده های ایرانی را بدنام می کنند و کار آنها را سخت می کنند:
- خانمی مدعی شده بود که در ایران شوهر داشته و چون به شوهرش خیانت کرده، دادگاه برای او حکم سنگسار صادر کرده و شوهرش نیز به دنبال او می گردد تا او را بکشد! او حقوق بیکاری می گرفت، همزمان به صورت سیاه (بدون پرداخت مالیات) کار هم می کرد و هر ماه مبلغ کلانی را برای همسر خود در ایران می فرستاد تا خانه بخرند! (یعنی هم از پول مالیات دهنده ها، حقوق بیکاری می گرفت، هم یک شغل را غیر قانونی در اختیار گرفت بود، و هم مالیات نمی داد!)
- زن و شوهری مدعی شده بودند که مسیحی هستند، پناهندگی هم گرفته بودند، اما من در جریان بودم که هر سال به ایران می روند، خانم مذکور نیز همیشه مراسم روضه و سفره اش(!) به راه بود و بعد از مدتی و با پولی که از قبل پناهندگی جمع کرده بود، به ایران رفته بود و بعد ب پاسورت ایرانی، به مکه نیز رفته بود!
براستی، اگر این جوانی که خودکشی کرده، واقعا به دلیل فعالیت سیاسی جانش در خطر می بوده و از ترس شکنجه در صورت بازگشت خود کشی کرده باشد، آیا چنین اشخاصی در قتل و کشته شدن این جوان، مسول نبوده اند؟!
مجددا تاکید می کنم که حق هر انسانی است که هر جای این کره خاکی که بخواهد زندگی کند، بسیار احمقانه است که یک انسان چون در امریکا به دنیا آمده، از همه امکاناتی بهره مند شود ولی یک انسان دیگر در آفریقا از گرسنگی بمیرد.
اما، نکته اینجاست: با توجه به محدود بودن بودجه دولت ها برای پناهنده ها، آیا بهتر نیست کسانی که واقعا جانشان در خطر است، پناهندگی بگیرند؟ آیا این حق، متعلق به انسان های آزاده ای است که جان خود را برای آزادی و دمکراسی به خطر انداخته اند یا متعلق به کسی که به دروغ می گوید حکم سنگسار علیه او داده شده است؟!
مجددا تاکید می کنم که حق هر انسانی است که هر جای این کره خاکی که بخواهد زندگی کند، بسیار احمقانه است که یک انسان چون در امریکا به دنیا آمده، از همه امکاناتی بهره مند شود ولی یک انسان دیگر در آفریقا از گرسنگی بمیرد.
اما، نکته اینجاست: با توجه به محدود بودن بودجه دولت ها برای پناهنده ها، آیا بهتر نیست کسانی که واقعا جانشان در خطر است، پناهندگی بگیرند؟ آیا این حق، متعلق به انسان های آزاده ای است که جان خود را برای آزادی و دمکراسی به خطر انداخته اند یا متعلق به کسی که به دروغ می گوید حکم سنگسار علیه او داده شده است؟!
نوشته دیگر امروز من:
/-----------/آوخ که در کشورم، رسما اندیشیدن و نوشتن، محاربه و مبارزه با الله مدینه شده و مجازاتش اعدام است...! / بازی وبلاگی مرا نیز اعدام کنید
/-----------/بخش دوم مناظره گمنامیان و آخوند با موضوع وجود و یا عدم وجود خدا.
/-----------/آوخ که در کشورم، رسما اندیشیدن و نوشتن، محاربه و مبارزه با الله مدینه شده و مجازاتش اعدام است...! / بازی وبلاگی مرا نیز اعدام کنید
/-----------/بخش دوم مناظره گمنامیان و آخوند با موضوع وجود و یا عدم وجود خدا.
/------------/آقای خامنه ای، ما زسر بریده و اعدام وبلاگ نویسان نمی ترسیم، این جنایت تنها بنیان لرزان حکومتت را بیشتر سست می کند!
/-----------/تابو شکنی گلشیفته، شجاعتی ستودنی است، به مانند دلاوری شیرزنانی که در خیابان های تهران فریاد آزادی خواهی سر می دهند.