دوستان عزیزم در وبلاگ سه راه جمهوری، مقاله ایی نوشته بود به نام افتراق و اتحاد، در اینجا به نقد نکاتی از آن نوشته می پردازم. (نکات قرمز رنگ، از وبلاگ فوق نقل قول گردیده است) "اگرچه موسوی به عنوان رهبر یا سخنگوی جنبش، با اصرار بر هدایت آن به سمت شبکههای اجتماعی و سازماندهی مسطح، خود را در کنار آن قرار داد تا سمت و سوی آن متناسب با قوای اجتماعی موجود شکل بگیرد،"
مگر کسی که نامزد ریاست جمهوری است، اخلاقا و عرفا می تواند خود را در کنار و مسطح با شبکه های اجتماعی قرار دهد؟!
وقتی کسی نامزد ریاست جمهوری می گردد، نامزد سمتی شده که اولین خصوصیت آن رهبری جامعه است! وقتی اعتراض و تظاهراتی در اعتراض به تقلب انتخباتی که برنده اش اوست، شکل می گیرد، آیا او می توان خود را کناری بکشد؟!
هیچ شکی نیست که رهبری ناقص و عدم اعتقاد او به سرنگونی رژیم، باعث شد که جنبش سبز به محاق برود و نابود گردد. در این نوشته، به این موضوع پرداخته ام و گفته ام که اصلاح طلبان، در صدد سرنگونی و تغییر رژیم نبوده و نیستند. "بستر این افتراق، خواستههای گوناگونی بود که در مواردی حتا، در تضاد با هم قرار داشتند؛ و بهانهی آن، نگرانی از تکرار نتیجهی حمایت عمومی مردم از آقای خمینی در سال ۵۷ بود. اگرچه موقعیت جنبش سبز قابل انطباق با رویدادهای منتهی به انقلاب ۵۷ نبود و بخش قابل توجهی از جمعیت معترضان را کسانی تشکیل میدادند که با حاکمیت تنها خُردهحسابی داشتند، نه حیال تسویه حساب."
یا باید قبول کنیم که جنبش سبز، جنبشی همه گیر و عظیم بوده و یا بگوییم این جنبش با حضور درصد ناچیزی از مردم تشکیل شده است.
اگر بر این باور هستیم که این جنبش با حضور گسترده مردم شکل گرفت ( و تظاهرات سه و نیم میلیون نفری مردم تهران، تاییدی بر این مدعا است)، خیلی راحت می توان نتیجه گرفت که بخش عمده این جمعیت معترض، تنها خرده حساب با حاکمیت نداشته اند. شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه در خیابان های تهران، مثال خوبی است!
اکثریت مردم ایران، این نظام را غیر مشروع می دانند، حتی سران اصلاح طلب نیز در انتخاباتش شرکت نمی کنند، آنگاه چطور می خواهید مدعی شوید که بخش کوچکی از جمعیت، تنها خرده حسابی با این رژیم دارند؟!
"اما به نظر میرسد که کوشندگان سیاسی در تبعید، هنوز هم به راههای میانبُر دستیابی به قدرت میاندیشند. شاید اگر منابع عظیم نفت و گاز و فرصتهای اقتصادی پیرامون آن در کار نبود، این گروه از مخالفان به جای تکرار بینتیجهی تجربههای شکست خوردهای هم چون انقلاب ۵۷، از تبعیدیهای دوران مشروطیت می آموختند که در استانبول، قفقاز و برخی نقاط دیگر، گروهبهگروه، با شناخت دقیقی که از اوضاع اجتماعی و اقتصادی مردم داشتند، دست به کار بنیادگذاری نخستین حزبهای تاریخ جدید ایران شدند، و با انتشار مرامنامهها و جزوههای سیاسیحزبی، به تشریح و تبلیغ اهداف و برنامههای خود پرداخته و قلمرو اجتماعی خود را معین میکردند. سیاسیون یک قرن پیش ایران میدانستند که در غیاب احزاب به عنوان نهادهای واسطه، حکمیت صندوقهای انتخابات، یک تعارف ریاکارانه بیش نیست. از این رو حتا شاهزادگان واشرافزادگان قاجاری نیز که سهم ویژه در مجلس داشتند، به عضویت بزرگترین حزب محافظهکار آن دوران در آمدند."
بدون هیچ شکی یکی از مشکلات جامعه سیاسی و اپوزسیون ایرانی، عدم فعالیت سازمان یافته سیاسی است. چه در بیست سال آخر حکومت محمد رضا شاه پهلوی و نه در این سی و چهار سال، ما هیچ حزبی نداشته ایم.
ایرانیان در کانادا، آمریکا و آلمان و بریتانیا، حضور بسیار گسترده ای دارند، بسیاری از آنها به شهروندی کشورهای یاد شده رسیده اند، اما شاید ما در پارلمان کشورهای یادشده، به تعداد انگشت های دست هم نماینده مجلس نداشته باشیم! این تنها نشان از این می دهد که جامعه ایرانی تا جه حد از فعالیت سیاسی سازمان یافته به دور است.
"«اتحاد»ی که اینروزها به عنوان یگانه راه نجات، از سوی بخشی از اپوزیسیون مطرح میشود و رضاپهلوی اهتمام به آنرا همچون رسالتی ناگزیر بر دوش خود عنوان میکند، تنها در چهارچوب موارد مشابه در افغانستان، عراق و لیبی قابل تعریف است. و از آنجا که موجودیت این سنخ از اتحادها، قائم به مواضع کشورهاییست که در خط مقدم پروژهی «مداخلات بشردوستانه» قرار دارند، و این مداخلات نیز تابعیست از هزار و یک عامل پیدا و پنهان، گفتوگو بر سر رابطهی انداموار این اتحاد احتمالی و عناصر تشکیل دهندهاش با جغرافیای سیاسی ایران، بیهوده به نظر میرسد.
به عبارت دیگر نمیتوان شخصیتها و یا احزاب احتمالی شرکت کننده در این اتئلاف را، مخاطب قرار داد و پرسید که: «به عنوان یک حزب سیاسی نظرتان دربارهی حکمیت صندوقهای رای در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ چیست؟» نمیتوان به آنها گفت: «به هرحال درست یا غلط، ولو با درصد قابل توجهی از تقلب، اکثریت مردم ایران به حذف نظام پادشاهی رای دادهاند، و شما به عنوان یک شخصیت حقوقی و نماینده یک حزب سیاسی، در صورت ائتلاف با مدعی بازگشت به نظام پیشین، به دلیل نادیدهانگاری حکمیت صندوقهای رای، (در عین پذیرش رسمیت آن از سوی سازمان ملل)، فاقد اهلیت لازم برای سپردن تعهد ِ تمکین به رای مردم در آینده هستید.»"
چند نکته وجود دارد که توجه به آن، اصولا بنیان جملات یادشده فوق را به هم می ریزد، مانند:
یک- این اتحاد یاد شده، مخالفت با حمله نظامی کشورهای خارجی را یکی از اصول خود می داند، لذا تشبیه این اتحاد به عراق و لیبی و افغانستان (که شاهد حمله خارجی بودند) ، تشبیهی بیجا و بی اساس است.
دو- همانطوری که نویسنده گرامی ، در جریان هستند، این اتحاد متشکل از احزاب و گروه های مختلف است، بسیاری از این احزاب با یکدیگر اختلافات عمیقی دارند، تنها چیزی که آنها بر آن تکیه دارند، برگزاری یک رفراندم در ایران است که مردم خود پای صندوق های رای، آینده خود را رقم بزنند
از چنین تشکلی نمی توان پرسید که نظرت درباره مثلا فلان اتفاق تاریخی چیست، چون هر کدام از اعضا، نظری خاص خود را دارند.
سه- رضا پهلوی مدعی بازگشت به نظام پیشین نیست، او نیز مانند دیگران می گوید باید مردم انتخاب کنند که چه نظامی را می خواهند. او می گوید اگر مردم خواستار جمهوری باشند، او گردن می نهد. اصولا این اتحاد قرار نیست برای بازگردادن کشور به نظام سابق، تلاشی صورت دهد
سوال فوق مانند این است که کسی از من سازمان نظام پزشکی بپرسد نظر آنها در رابطه با استاندارد های زلزله چیست؟! صد البته که هر کدام از پزشکان فوق می توانند نظر خود را داشته باشند، اما سازمان فوق برای اظهار نظر و تصمیم گیری درباره زلزله تشکیل نشده است
"احزاب فاقد دنبالهی اجتماعی و شخصیتهای سیاسی منفرد گمنام و کمنام، طمعههای خوبی برای امکانات نامتعارف رضاپهلوی هستند، این گروه در هر صورت خود به تنهایی راه به جایی نداشته و ندارند. اما احزاب سیاسی دارای پشتوانهی اجتماعی، اگر به جای گسترش فعالیتهای حزبی و تقویت بدنهی اجتماعی خود، بخواهند با تکیه بر این امکانات نامتعارف، دست به قمار دیگری زده و به امید حکمیت صندوقهای رای، چشم بر تجربههای پیشین ببندند، در واقع از یک سوراخ دوبار گزیده شدهاند. "
هنوز این اتحاد، رسما اعلام موجودیت نکرده است، لذا نمی توان اعلام کرد چه گروهی مشارکت می کنند و چه گروهی مشارکت نخواهند کرد، اما نکته مهم اینجاست:
تنها پاشنه آشیل مخالفین رژیم و اپوزسیون، نداشتن اتحادی موثر است. سی سال حکومت بی چون و چرای رژیم، نشان داده که تا چه حد احزاب سیاسی خارج از کشور، در مقابل رژیم ناتوان هستند و اگر دست به دست هم ندهند، هیچ کاری صورت نخواهد یافت.
بسیار عجیب است که نویسنده گرامی وبلاگ معتبر سه راه جمهوری، حکمیت صندوق رای را اینچنین بی ارزش جلوه می دهد، و صندوق رای و نظر مردم را صرفا یک امید می داند! مگر چه تجربه پیشینی وجود دارد؟ قبلا کدام اتحاد بین گروه های سیاسی صورت گرفته که اکنون نویسنده عزیز، ما را به تجربه پیشین ارجاع می دهند؟
اگر منظور از تجربه پیشین، دیکتاتوری محمد رضا پهلوی است، باید به اطلاع ایشان رسانید که محمد رضا شاه، مدت زیادی است که در قید حیات نیست و به خاک سپرده شده است، خصلت دیکتاتوری نیز، توسط ژن ها به کسی منتقل نمی شود که اکنون از رضا پهلوی وحشت داشته باشید! بماند که رضا پهلوی شخصیت بسیار دمکراتی دارد
از آن گذشته، مگر این اتحاد برای بازگردادن رژیم سابق است؟ این اتحاد برای برگزاری انتخاباتی آزاد در ایران است، کجای این ایراد دارد؟
"شک نیست که توازن قوای اجتماعی در ایران، هرگز به رضاپهلوی فرصت اعادهی قدرت را نخواهد داد، بنابراین او اگر بیاید، سوار بر بالهای عقاب خواهد آمد. و به اتکای همان امکانات نامتعارف، صندوقهای رای را به میان تودههای بیشکل مردم خواهد برد."
این کلام نویسنده محترم، مرا بشدت به تعجب واداشته است، مخالفت با مداخله نظامی، یکی از اصول این اتحاد است، اینکه نویسنده محترم، می فرمایند رضا پهلوی سوار بر بال های عقاب خواهد آمد، کلامی نادرست و مغایر با حقیقت است.
اصرار می کنم که نویسنده فوق و دیگر خوانندگان گرامی، حتما به این نوشته دکتر نوری زاده مراجعه کنند و ملاحظه بفرمایند که یکی از اصلی ترین مطالب مطروحه در این اتحاد، تمامیت ارضی و مخالفت با حمله خارجی است.
قبلا نیز نگاشته بودم که:
باز تاکید می کنم که اتحادی که در شرف شکل گیری است، تفاوت بسیاری دارد با وحدت کلمه خمینی، چه آنکه این وحدت کلمه خمینی (بخوانش دیکتاتوری)، تفاوت بسیار دارد با اتحاد اپوزسیون که تنها بر اصول ساده و اساسی مانند دمکراسی و حقوق بشر و آزادی بیان پیمان اتحاد می بندند.
زمانی که امام نقی در سامرا بر مصدر قدرت بود، به اسم «وحدت کلمه» با تمامی اهالی سامرا جماع کلبی و زوری کردند. زمانی که یکی از صحابه از ایشان پرسید چرا با اهالی سامرا چنین می کنی، پاسخ داد:
پاسخحذف«من از پس تک تک اینها بر می آیم، اما اگر متحد شوند، دهن مرا سرویس می کنند، لذا بلایی سر اینها می آورم که همیشه از اتحاد وحشت داشته باشند...!
ضمن عرض شاد باش به مناسبت رحلت ربوبي جانگوز امام خميني كه از سلاله ناپاك اَن بيا بود..براي درك اين رحلت جان گوز نظر شما را به كتاب "وارثان ملك كيان" كه توضيحي مختصر بر رزالت خباثت و فضاحت خميني خوونخوار يعني پدربزرگ عزيزم ، ارائه ميكند را جلب مينمايم!
پاسخحذفكتاب مزبور در پيوند زير قابل دانبود ميباشد .. بخوانيدو بر حماقت ايرانيان بخنديد...
http://mamnoe.wordpress.com/2009/02/07/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AB-%D9%85%D9%84%DA%A9-%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86/
جناب گمنامیان عزیز
پاسخحذفبا اغلب جوابهای شما به سه راه جمهوری موافقم، به جز یکی
اینکه اعتقاد دارید که مرامنامه یا دست نوشته اپوزیسیون متحد شده ( تحت لوای رضا پهلوی یا هر کس دیگر)، در اینکه با حمله به ایران مخالف است، ضمانت اجرائی برای قدرت گیری اپوزیسیون در ایران بدون وقوع جنگ خواهد بود. چنین باوری به نظر من میتواند ساده انگارانه یا فریبکارانه باشد به چند دلیل که خودتان خیلی بهتر میدانید؛
اول اینکه؛ حمله به ایران برآیند نیروهای مختلفی است من جمله توازن قوا در منطقه، بهای نفت، سرنوشت سوریه، انتخابات مصر و و و، بنابرین نیروهای متحد غربی و اسرائیل ضرورتاً منتظر اجازهٔ رضا پهلوی و یا سران اپوزیسیون برای نبودی مرکز هستهای ایران نخواهند بود. بنابر این وقوع جنگ و رفتن متعاقب صندوق رای به میان تودههای بیشکل به راحتی میتواند صورت بگیرد، حتّی اگر که نمایندگان اپوزیسیون به صورت سوری و یا واقعی مخالفت خود را نشان داده باشند. مطمئناً نحوه انتقال قدرت از رضا شاه به محمد رضا بعد از اشغال ایران توسط متفقین، خواست قلبی محمد رضا نبود، ولی مخالفی با نشستن بّر جای پدر و تبعید اجباری پدر نکرد، که اگر میکرد عجیب بود.
دوم، با در نظر گرفتن ساختار کنونی اجتماعی و سیاسی ایران، مشارکت بخشها یی از اپوزیسیون که شامل گروه کاملا سکولار و یا طرفدار پادشاهی در شکل گیری نظام حکومتی ایران میشود، لااقل نیاز به تحقق عملی یکی از چند فاکتور زیر دارد؛
- از طریق رشد تدریجی آگاهی و دانش سیاسی عموم مردم از طریق شبکههای اجتماعی که به نظر بنده حتّی اگر میزان خفقان و تفتیش عقاید در جامعه ایران در همین سطح کنونی بماند (که بدتر خواهد شد)، به ۲۰-۵۰ سال دیگر نیاز دارد مگر اینکه رهبر جم زهر واقعی را بنوشد و یا جماعت ایرانی بخوابد و جور دیگری بیدار شود... نگاهی به کامنتهای بالا نشان میدهد که چقدر طول خواهد کشید
- از طریق جان به لب رسیدن مردم از فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم و جوانها از فشارهای اجتماعی و شورش سراسری که به احتمال زیاد مسلحانه خواهد بود و توام با پرداخت هزینه، به نظر بنده با تعریف انقلاب فرقی نمیکند.
- با زدن تریگری به نام نابودی مراکز هسته ائی ایران از طریق اسرائیل به دنبال نابودی اسد، و به دنبال آن همراهی نیروهای غربی و آمریکا با رضایت پنهان روسیه و چین، که سوراخهای لازم را در سد ایجاد کرده زمینه را برای شورش سراسری مردم ناراضی و فروپاشی هدفمند ولایت اسلامی ایجاد کند.
فکر کنم عقابی که طبق پیشبینی سه راه جمهوری حامل رضا پهلوی به عنوان یکی از انتخابهای دلچسب توده بیشکل ولی گرسته خواهد بود، در صورت تحقق فاکتورهای دوم و سوم به راحتی پرواز در میاید، و مطمئناً رضا پهلوی و یا اپوزیسیون متحد هیچ فرصتی را برای پرواز عقاب یا عقابها از دست نخواهند داد، حتی اگر ظاهراً یا قلبا مخالف جنگ خارجی و یا داخلی بوده باشند.
leila
لیلای عزیزم
حذفسپاس از کامنت شما
از نظر من حمله نظامی گسترده و زمینی خیلی خیلی بعید است، چون آمریکا و غرب، از نظر مالی توان آنرا ندارد و هزنیه اش کمر شکن است.
تنها حمله هوایی محدود باقی می ماند که رژیم به بهانه آن کشور را تبدیل به وضعیتی شبیه کره شمالی خواهد کرد!
گمنامیان عزیز
حذفمن نگفتم که کسی حمله زمینی خواهد کرد، این گزینه در مورد عراق و افغانستان به دلیل از هم فروپاشی حاکمیت و شهریت آنها (مخصوصا افغانستان) پس از دههها جنگ داخلی و خارجی، عملی بود، آنهم در زمان بوش و به اشتباه رخ داد. هنوز هم هدف واقعی آن بر بسیاری آشکار نیست
همچنین کسی آرزوی حمله به ایران را ندارد. ولی بحث بر سر آرزوها نیست، بحث بر سر واقعیتها است. به نظر من، حمله نظامی (هوایی) به مرکز هسته ائی ایران رخ خواهد داد، در صورتیکه که مذاکرات به شکست بیانجامد که میانجامد مگر اینکه رهبر جام زهر بنوشد و رفسنجانی و طایفه مجددا بّر قدرت نظاره کرده و با اوباما به توافق برسند. در این صورت مشارکت اقشاری از اپوزیسیون در تبعید که سکولار کامل هستند و یا خواهان مشارکت رضا پهلوی در قدرت و یا مجاهدان لااقل در کوتاه مدت بسیار غیر محتمل خواهد بود، مگر اینکه روند اصلاحطلبی (نان به نرخ روز خوری طایفه جناب رفسنجانی) به مرور زمان چنان جا بیفتد که بتوان این حق مشارکت اپوزیسیون موافق فعلی براندازی را پس از سالها، را از سوی غرب به آنها تحمیل یا دیکته نمود.
در صورت شکست مذاکرات، ایران به کره شمالی تبدیل میشود، چه اسرائیل حمله کند و چه نکند. بحث سر این است که کی این بالانس بین دو آپشن غرب به هم بخورد. اوباما و غرب دو راه دارند که جلوی تبدیل ایران به کره شمالی را بگیرند؛
اول- فشار تحریمها که یا منجر به نوشیدن جام زهر و قدرت گیری رفسنجانی و گرمی مجدد رابطه ایران با غرب شود. یا در صورتیکه رهبر جام زهر را ننوشید، با فشار تحریمها أین منجر به برخواستن مردم ایران شود و اتحاد اپوزیسیونی که این قیام را هدایت کند یا لااقل تههیج نماید (این نظر شماست) کاملا هم مطلوب است، ولی به نظر من یک نقطه ضعف اساسی دارد؛ شدیدا تابع فاکتور زمان است، مخصوصا اگر حکومت ایران واقعا در حال ساختن بمب باشد و اینها همه سیاهبازی نباشد. هر گونه قیامی هزینه خواهد داشت، چون ایران توسط سپاه اداره میشود و جماعت خاکستری ایران با صوت و کفهای مغزهای متفکر اپوزیسیون کنونی حتّی در صورت این اتحاد فرضی هزینه جانی نخواهند داد. البته این نظر من است.
دوما
حذفحمله به مراکز هسته ائی که به نظر من اصلا بلوف نیست، چرا؟ چون
- اولا اسرائیل تجربه زدن مراکز هستهی عربها مثل سوریه را دارد، بدون اینکه آب از آب تکان بخورد.
- اسرائیل برای حقوق بشر در ایران تره هم خورد نمیکند، بنابراین اگر بتواند زدن سر این اژدها برایش کافی است حتّی اگر زندانیان اژدها هم در آن آتش بسوزند. از نظر بسیاری در اسرائیل و آمریکا، ایرانیها خود باید لیاقت دمکراسی را داشته و برای آن تلاش کنند و پول آمریکایی تکس دهنده نباید صرف ایجاد زورکی دمکراسی برای مردمی شود که الفبای آن را نمیدانند (مسلش برخورد مذهبیهای دمکرات نما با یک خواننده)
- اگر غرب به این نتیجه برسد که جماعت خاکستری ایران با یک حمله هوایی و تضعیف یا تفرقه در سپاه، رژیم را بدون هزینه زیاد برخواهند انداخت
بنابر این به نظر من اگر واقعا ایران در حال سخت سلاح هسته ایی باشد، فقط برآیند این چند نیرو تعیین میکند که به ایران حمله شود یا خیر.
در هر صورت آنکه من گفتم این بود که حرف سه راه جمهوری در اینکه لازمه حق مشارکت آقای پهلوی، نوری علاا، یا کلا اپوزیسیون بر انداز در ایران سوار شدن بر عقاب جنگ است پر بیراه نیست، کسی هم نگفت که اپوزیسیون بر انداز از جنگ استقبال میکند، فقط گفتم که دلیلی ندارد که از پیامد جنگ احتمالی استقبال نکنند.
لیلا تو به گور پدرت میخندی که درباره کامنت چند نفر که یکیش هم جناب گمنامیان به طنز نوشته اینطوری نظر میدی تو خیلی روشنفکری ولی به قول شاهین از نوع زنان مدافع حقوق مرد
پاسخحذفگمنامیان تو رو خدا نگاه کن جرمنی جطور خودشو واسه موسوی جر داده هر روز عکس این مردک رو به بالاترین لینک میکنه
پاسخحذفhttps://balatarin.com/permlink/2012/6/2/3044639
ابولاشی نقل میکند : روزی در خیابان به گمنامیان برخوردم به خاطر آشنایی و خویشاوندی گمنامیان مرا به خانه اش دعوت کرد وقتی به درب خانه رسیدیم گمنامیان کلید همراه نداشت و هر چقدر زنگ زد کسی در را باز نکرد به ناچار من قلاب گرفتم و گمنامیان از روی دیوار به خانه رفت و در را باز کرد داخل خانه که شدیم از یکی از اتاقها صداهای عجیبی به گوش میرسید در را که باز کردیم با منظره عجیبی مواجه شدم دو جوان تنومند و قدبلند زن گمنامیان رو در میان گرفته بودند و مشغول به 3some بودند ناگهان گمنامیان به سرعت داخل اتاق رفت پیش خود گفتم که الان به آمار قتلهای ناموسی اضافه میشود ولی گمنامیان به سر کیف همسرش رفت و یک تراول پنجاهی برداشت و درحالی که به دو جوان لبخند میزد از اتاق خارج شد. روی مبل نشستیم گمنامیان گفت که مدتهاست از مردی افتاده و چاره بهتری پیدا نکرده ولی صاحب درآمد هنگفتی شده است
پاسخحذفتا اونجائي كه ميدونيم ابولاشي نبيره بلال حشري ميباشد ! هرچند خود بلال شاهد زناي با محارم علي و محمد بود كه هر دوي فاطمه ميخوابيدند ..بنابر اين حكايت فوق جعلي است چراكه ابولاشي خود درزمان امام نقي (ع) )مرجع تفريح عالم( ميزيستند نه الان !!، و صد البته باهم كون كونك بازي همم ميكردند!
پاسخحذفدوست عزیز در این بخش خو به بیراهه رفتید :
پاسخحذف"بستر این افتراق، خواستههای گوناگونی بود که در مواردی حتا، در تضاد با هم قرار داشتند؛ و بهانهی آن، نگرانی از تکرار نتیجهی حمایت عمومی مردم از آقای خمینی در سال ۵۷ بود. اگرچه موقعیت جنبش سبز قابل انطباق با رویدادهای منتهی به انقلاب ۵۷ نبود و بخش قابل توجهی از جمعیت معترضان را کسانی تشکیل میدادند که با حاکمیت تنها خُردهحسابی داشتند، نه حیال تسویه حساب."
یا باید قبول کنیم که جنبش سبز، جنبشی همه گیر و عظیم بوده و یا بگوییم این جنبش با حضور درصد ناچیزی از مردم تشکیل شده است.
اگر بر این باور هستیم که این جنبش با حضور گسترده مردم شکل گرفت ( و تظاهرات سه و نیم میلیون نفری مردم تهران، تاییدی بر این مدعا است)، خیلی راحت می توان نتیجه گرفت که بخش عمده این جمعیت معترض، تنها خرده حساب با حاکمیت نداشته اند. شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه در خیابان های تهران، مثال خوبی است!
اکثریت مردم ایران، این نظام را غیر مشروع می دانند، حتی سران اصلاح طلب نیز در انتخاباتش شرکت نمی کنند، آنگاه چطور می خواهید مدعی شوید که بخش کوچکی از جمعیت، تنها خرده حسابی با این رژیم دارند؟!
ایشان در این نوشته گفته اند که بخش قابل توجهی از جنبش سبز خرده حسابی با حاکمیت داشتند (که تظاهرات سکوت بهترین نمونه ی آن است و با خشن شدن تظاهرات و زیاد شدن هزینه کم کم جمعیت تظاهرات کاسته شد) اما شما برداشت کرده اید که نویسنده گفته «جمعیت کمی که خرده حسابی با حاکمیت داشتند» که متاسفانه باید عرض کنم اشتباه برداشت کردید.