وقتی رییس جمهور برزیل، به دلیل نقض حقوق بشر و برنامه اتمی، از دیدار با احمدی نژاد سرباز می زند، ما را به نقطه مقابل این اتفاق می برد...! زمانی که خامنه ای با عمر البشیر، جنایتکار جنگی و آدم کشی که رییس جمهور سودان است، دیدار می کند و عکس این دو، در خبرگزاری ها منتشر می شود.
چه بر سر ما آمده که بلند پایه ترین مقام کشور، میزبان یکی از جنایتکار ترین انسان های روی زمین می شود.
یادم نمی رود روزی که دادگاه بی المللی دستور دستگیری عمر البشیر را (به جرم جنایات در دارفور و کشتار سیصد هزار انسان) صادر کرده بود، رییس مجلس ایران، برای حمایت از او به سودان سفر کرد. (منبع)
و اکنون بپردازیم به اقدام اخیر خانم دیلما روسف، رییس جمهور کنونی برزیل:
خانم دیلما روسف، رییس جمهور آزاده و با شرف برزیل، درخواست دیدار احمدی نژاد را رد کرد تا باز به یادمان بیاورد برای آزادی چقدر هزینه داده است.
" منابع خبری برزیل روز سهشنبه خبر دادند که دیلما روسف، رییسجمهوری برزیل، درخواست همتای ایرانی خود، محمود احمدینژاد، برای دیداری دو جانبه در حاشیه کنفرانس «ریو +۲۰» را رد کرده است.
روزنامه برزیلی «اُگلوبو» روز سهشنبه با درج این خبر نوشت: هیات ایرانی که برای شرکت در این کنفرانس بزرگ جهانی به شهر ریو دوژانیروی برزیل وارد شده «به شدت از این امر ناراحت است"
مگر می شود کسی برای آزادی جنگیده باشد، اما حاضر به دیدار با احمدی نژاد شود؟! مگر می شود زن بزرگی چون دیلما روسف، جوانی خود را تاوان مبارزه برای آزادی کند، اما این ننگ را بر خود بخرد که با احمدی نژاد بر سر یک میز بنشیند؟!
بسیاری از آزادی خواهان دنیا، از انتخاب خانم دیلما به سمت ریاست جمهوری برزیل، شاد شدند، چرا که سابقه شفاف او در راه مبارزه برای آزادی، احترام برانگیز است.
چند وقت پیش خبری می خواندم که او مشکل بسیار برای بلغ غذا دارد، چرا که در هنگام مبارزات سیاسی، زندانی شده و در اثر شکنجه های طولانی، فک او آسیب جدی دیده است.
اسم دیلما، برای بسیاری یادآور این عکس است. عکس زیر، در دادگاهی برداشته شده بود که او را در جوانی، به جرم تروریسم، محاکمه می کردند. قضات این دادگاه، از شرم چهره خود را پوشانده اند...!
پی نوشت:
حتما یک روز خوب می آید، روز خوبی که رییس جمهوری ایران نیز از میزبانی تروریست ها و آدم کش ها، سر باز زند.
مي توانم در خواست دعوتنامه بالاترين بكنم؟
پاسخحذفمتشكرم
گرامی،
حذفمن مدتها است که دربالاترین دیگر فعالیت ندارم
اگر مطالب مرا آنجا می بیند، به این علت است که برخی از دوستان لطف دارند و آنجا به اشتراکش می گذارند.
با پوزش
گمنام جان
پاسخحذفاین لینک بالاترینش است
http://balatarin.com/permlink/2012/6/20/3062987
n
پاسخحذفگمنامیان عزیر
هیچ جوابی به کامنت من ندادی
میدانی دشمنی من با تو از کجا شروع شد
زمانی که چند پست در وبلاگت منتشر کردی که به نوعی تهمت به من و تفکر من بود
منم کامنتهایی برای تو گذاشتم این مسئله را به تو گفتم ولی وقتی دیدم که تو هیچ تغییری در رویه ندادی تصمیم گرفتم کاری کنم که دیگه دست از تهمت تمسخر برداری
تا آنجا که به یاد دارم شما در زمان 18 تیر 78 فعال بودید
پس لاجرم از من ده پانزده سالی باید بزرگتر باشید
من به اندازه تو سواد آکادمیک ندارم ولی توی یک مسئله مطمئنم که نسبت به تو برتری داشتم
و اونشناخت نقاط ضعفت بود
نقطه ضعف تو را زمانی فهمیدم که توی وبلاگت علیه مقاله ای که ابراهیم نبوی در سایت روز آنلاین بر ضد تو نوشته بود تهدید به پیگیری قضایی از طریق دادگاه هلند را داده بودی
پس فهمیدم که توی برچسب خوردن نقطه ضعفی داری باید از همان طریق شکستت بدم
تقریبا یکی دو سالی هست که گاها توی وبلاگ تو میام یک چیزی که همیشه به چشم میاد نام آقای پور شجری وبلاگ نویس زندانی کنار صفحه وبلاگت هست
پس این توی ذهن چسبندگی نام تو و آقای پور شجری را هم از لحاظ روانشناسی و ضمیر ناخودآگاه تداعی میکنه
برای همین تصمصم گرفتم یک کاری علیه تو به راه بندازم تا به زعم خودم نیست نابودت کنم
برای همین اتهاماتی را به صورت کامنت برای تو گذاشتم، اتفاقا طبق همان شناختی که من نسبت به نقاط ضعف تو داشتم حدسم درست بود سریعا موجب واکنش تو شد و البته خوشحالی من
برای همین طبق همین سناریو یک اتهامات دیگر هم اضافه کردم به علاوه اتهامات دیگر باز به صورت کامنت گذاشتم
اینبار واکنشت خشم الود تر بود تا جایی که کامنتها را پاک کردی لاجرم خوشحالی من بیشتر
اما وقتی میبینم که ما چطور به جان هم افتادیم داریم همدیگر را به نفع یک دشمن مشترک نیست نابود میکنیم پشیمان شدم
وقتی میبنم که چطور به عنوان دو هم میهن و دو انسانی که قرار است در یک اجتماع و در یک کشور شاید در اینده ای نه چندان دور کنار هم دیگر زندگی کنیم جای احترام به حقوق متقابل یکدیگر و به رسمیت شناختن حق ازادی بیان و اندیشه برای یکدیگر به جان هم میفتیم انواع اقسام اتهامات را به یکدیگر میبنیدیم تا خودمان را مثلا در فضای مجازی پیروز جلوه بدیم در حالی که پیروز واقعی دشمن مشترک ماست که سالها بر میهن ما تسلط یافته من تو را از حقوق مسلم مان که همان ازادی بیان اندیشه و عقیده است محروم ساخته احساس میکنم بازنده اینکارها قبل از شما خود من خواهم بود
چوان همان رژیمی که تو را به این روز انداخته که در وبلاگت بنویسی
((به امید زنده ام، امید به بازگشت به ایران، ایرانی که مردم سالاری بر آن حکمفرما باشد و هوای ایران، طعم دمکراسی و آزاد بدهد، آن زمان زندگی در ایران لذت بخش خواهد بود.
سالهاست که در غربتم ، و این غربت چون بختک بر سینه من نشسته است، و ای کاش چون بختک فقط در خواب مرا اسیر خود می کرد، چراکه این غربت هم در بیداری و هم در خواب بر سینه من سنگینی می کند.))
من را هم به همین درد دچار کرده
منم مثل تو احساس میکنم بختکی بر سینه ام شب روز در خواب بیداری سنگینی میکند تمام امیدم به آینده است آینده ای که نه چشم اندازش مشخص است و نه چگونگیش
هر چند از لحاظ تفکر از زمین تا آسمان با تو فرق دارم
ولی من جای اینکه بیام کنار تو باشم تا حداقل کمی از این سنگینی کم کنم مثل بختکی دیگر بر سینه تو می افتم آنچه بر سرم آمده را بر سر تو تلافی میکنم و برای اینکه تو را بی اعتبار کنم کمر همت میبندم
غافل از اینکه دردی که تو در سینه داری همان دردی است که من نیز در سینه دارم
نه تنها منو و تو بلکه ملیونها جوان ایرانی همین درد را دارن
این داستان من تو نیست داستان خیلی از جوانان پر شوریست است که به امید اندکی آزادی بیان برای اینکه بتوانن انچه که در دل دارن را آزادانه بدور از خطر شکنجه زندان بیان کنن یا دارای وبلاگ هستن یا در بالاترین عضو میشن
آنهم آزادی بیانی که همگی باید برای مخفی ماندن شناسایی نشدن هر کدام یک نقاب به صورت بزنیم وارد این فضای مجازی شویم
در کشوری بزرگ شدم که خودم از دانشگاهش به دلیل اعتقاداتی مغایر با رژیم حذف شدم هیچ کس ازمن نپرسید چرا و به چه علت حق تحصیل ندارم جرمم چیست
هیچ کس از من نپرسید چرا حق سوال کردن، اندیشیدن،نقد کردن که هیچ
حق تفریح کردن و قدم زدن آزادانه در یک پارک را هم نداریم
برای همین حذفی نگر شدیم
n
پاسخحذفبرای همین این تفکر درون خودمان هم رشد پیدا کرده همیشه اولین راه را حذف طرف مقابل میپنداریم
پایمان که به اینترنت میرسد یقه همدیگر را سفت میچسبیم ول کن یکدیگر نیستیم
جای اینکه در حداقل ترین حالت ممکن در به رسمیت شناختن حقوق انسانی و اساسی خود، پشتیبان یکدیگر در مقابل دشمن مشترکمان که همان غارتگران رژیم اسلامی هستند که تمام هستی من تو را به باد دادن باشیم، هر کدام برای نابودی طرف دیگر تلاش میکنیم بعضا هورا میکشیم
حداقل این برای من یک تجربه شد که دیگر برای از میدان به در کردن یک عقیده مخالف تهمت نزنم عقیده مخالف را دشمن ندانم
من از اینکه دروغهایی را نسبت به تو گفتم ازتو عذر خواهی میکنم امیدوارم که تو هم کینه ای را که اگر از من در دل داری از دلت پاک کنی
ضمنا کامنتهایی هم که حاوی تهمت بود توی وبلاگهایی که در وبلاگت فرند بودن هم گذاشتم که از اون بابت هم عذر میخوام
n
پاسخحذفدر اخر هم اینو اضافه کنم که اون دوستانی که دیشب بنده را مورد لطف قرار داده بودن فحش میدادن که چرا گمنامیان را افشا نمیکنم
باید بگم که واقعا یعنی شما ها اگر یکی بیاد توی فضای مجازی آنهم بدون هیچ دلیل مدرک و بدون اینکه با شخصیت حقیقی نظرش را بیان کنه بیاد صرفا اتهاماتی را به شخصی ببنده باور میکنید؟؟
اگر اینطوره که باید بگم خیلی خیلی احمق هستید و هستیم چون جنایتکارانی مثل خامنه ای بر همین حماقت ما سوار هستن و تا زمانی که اینقدر احمق باشیم لیاقی بیشتر از جنایتکارانی مثل خامنه ای خمینی نصیبمان نخواهد شود
ضمن اینکه این منو یاد بچگیم انداخت زمانی که میرفتم شهرستان یکی از اقوام ما بود که گله گوسفندی داشت
زمانی که این گوسفندها میرفتن چرا باید از یک رودخانه عبور میکردن
این رودخانه هم یک پل باریک داشت که تنها یک گوسفند میتوانست در یک زمان از روی آن عبور کنه
زمانی که گوسفندها باید از این رودخانه رد میشدن همگی پشت این پل ایست میکردن از رفتن سر باز میزدن
به محض اینکه یکی از کوسفندها به زور چوپان از پل عبور داده میشد مابقی هم گوسفند وار به دنبال ان نفر اولی راه می افتادن تا جایی که برای عبور کردن از پل توی سر کله هم میزدن
حالا اینم شما حکایت شما من به محض اینکه من یک اتهام زدم ومابقی هم خیلی عذر میخوام گوسفندوار عقلشان را دادن دست احساساتشان
امدی این همه ملت را انداختی به جان گمنامیان که خوراک تهیه کنی برای مغز نداشته ات و برای ماموران حکومت کثیف اسلامی، حالا به گه خوری افتادی؟ آخه الاغ اگر که اولش به این نتیجه که نوشتی فکر میکردی این گه را نمیخوردی . به هدفت که خراب کردن جو علیه گمنامیان بود نرسیدی حالا از در دوستی وارد شدی که سناریو جدیدت را بعد ها و با بهانه دیگری شروع کنی؟ عجب بچه پر رویی هستی تو دیگه!!!
حذفn
پاسخحذفآقای سیاوش تقصیر گمنامیان نبوده
تقصیر من بود که به دلیل خصومت شخصی با گمنامیان آنقدر توی این وبلاگ به گمنامیان تهمیت زدم که در نهایت ایشون کامنتها را حذف کرد
هر چند معتقدم اگر کامنتها را حذف نمیکرد من احساس کاذب پیروزی بهم دست نمیداد او در این یک مورد اشتباه کرد
اما
در واقع من از آزادی بیان و انتشار مستقیم کامنتها که در وبلاگ او وجود داره سوء استفاده کردم
اگر شما هم بودی شاید که خوشبینانه است حتما همین کار را میکردی
اگر جانب انصا ف را در نظر بگیری وبلاگی مثل ایشون نیست که حتی فحشهای رکیک را به صاحب وبلاگ هم تحمل کنن
ولی دیگه توهین تهمت حدی داره که من از آن حد گذرانده بودم
گمنامیان خواهشا اون کد امنیتی را هم بردارید تا مثل سابق بشه
n
پاسخحذفآقای گمنامیان خواهشا کامنتها را پاک نکنید چون من احساس میکنم این تقصیر منه
محض اطلاع هم حروف n را در قسمت سابجکت ایمیلم میزدم برای اینکه مطمئن بشید من خودم هستم
پس دیگه خواهشا کامنتی را پاک نکنید
نظر آقای سیاوش را حذف کردید
خواهشا اینکار را نکنید
باور کنید اگر نظرات منو هم پاک نمیکردید اصلا کار به اینجا نمکشید
مردی شنیده بود که مطرب ها ( با نوازندگان) اشتباه نشود ، درامد خوبی دارند ، پس به نزد یک مطرب بزرگ رفت و گفت :فرزندم را به شاگردی بپذیر ، آن مرد گفت فرزندت خجالتی هست پس وی را به قهوه خانه میان جاده ای ببر که رانندگان تریلی که از زن دور هستند به مدت یک هفته وی را بگایند تا پر رو شود ، مرد چنان کرد و برای پر رو تر شدن پسر وی را یک ماه در قهوه خانه گذاشت به نحوی که از پر روگی گذشت و کون دریده شد ، پس مرد شادمان برگشت و گفت حالا فرزندم آماده است ؟مطرب بزرگ گفت عزیزم دوره یک هفته ای برای مطرب شدن است ولی یک ماه کون دادن دوره کارآموزی حوزه های علمیه آخوندی هست به آنجا برو ، مرد چنان کرد و پسرش تا رهبری پیش رفت.
پاسخحذف