یکشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۱

شاه یا خمینی؟ مسئول بود یا نبود دمکراسی در یک کشور تنها یک نفر نیست، کل جامعه در قبال وضع کشور مسئول هستند!/ویروس اسلام را فراموش نکنیم!

ویروس اسلام، دلیل بیماری وخیم جامعه ایران است و خوشبختانه اکنون جامعه دوران نقاهت را می گذراند!

اگر شاه در سال هزار و سیصد و پنجاه، قدرت را به مردم واگذار کرده بود، وضع کنونی جامعه ایران چه می بود؟!

یکی از دوستان، در فیسبوک نوشته بود قیاس شاه و خمینی، قیاس غیر منصفانه ای است، او نوشته بود:

"جواب به کسانی که می گویند خمینی و شاه دیکتاتور بودند، می گویم:
اگر هم فضای سیاسی در آن دوره بسته بود و هر چه که شما می گویید..
 
اما شرط نا انصافی، نا عدالتی و بی حرمتی به سه نسل سوخته است که شاه ایران را باخمینی که بهشت زهرا را آباد کرد، اعدام های گروهی، جنگ
۸ ساله، از دست دادن هویت ایرانی مان، به باد دادن سرمایه ها ی ملی، تبعید ۸ میلیون ایرانی به خارج از کشور، دلار ۱۹۶۰ تومانی و .... را برای ایرانمان آورد و ایرانمان را ویران کرد، غم و غصه را در پوستمان جا دادتد...مقایسه کنیم. این شرط بی انصافی و به تمسخر گرفتن نسل سوخته و بربادرفته است. تمام"

بدون هیچ شکی، مقایسه کردن خمینی و شاه، قیاس غیر قابل قبولی است، کسی که جوانی او در بعد از انقلاب از بین رفته باشد و از زندگی معقول مردم ایران در قبل از انقلاب شنیده باشد، این مقایسه را بی انصافی می داند.

چند واقعیت در اینجا وجود دارد:

-         قیاس خمینی و شاه، قیاسی درستی نیست! مهمترین مولفه برای قیاس خطای  دو حکومت، تلفات انسانی است.
حاصل حکومت خمینی، هم شروع جنگ و هم ادامه آن بود، جنگی که حاصل آن کشته و مجروح شدن یک میلیون انسان است(بیشتر بخوانید). در حالی که طبق گزارش های منصفانه، تنها سیصد زندانی سیاسی در زمان شاه، کشته شدند. آنهم در شرایطی که امثال مجاهدین خلق، اسلحه بدست گرفته بودند و اعتقاد به مبارزه مسلحانه داشتند. (ذکر این نکته ضروری است که کشته شدن یک انسان به تنهایی، جرم بزرگی است...)
-         شاه  آدم کش نبود. شاه نیز می توانست چون خامنه ای و بشار اسد، خونریزی کند و بر مصدر قدرت بماند، اما او چنین نکرد.
-         فساد مالی شاه نیز بسیار اندک بود، شاید فساد مالی او را بتوان به مخارج هنگفت دربار و شاهنشاهی محدود کرد که در شرایط فقر بسیاری از مردم، بی انصافی محض بوده است. شاه هیچ وقت فکر نمی کرد مجبور به خروج از کشور شود، به همین دلیل چون آخوندها، به فکر انباشتن پول در خارج از ایران نبود. البته نمی توان منکر شد که فساد مالی در کل کشور بسیار بود و اگر دمکراسی وجود می داشت، شاید این فساد خیلی خیلی کمتر می شد. 
-         اما باز نباید فراموش کرد که شاه به دمکراسی معتقد نبود. عملا نیز در چند مصاحبه خود، آنرا به صراحت بیان کرده بود. شاه بدون شک، حقوق بشر را نقض کرد و به آن اعتقاد نداشت. 
-         در یک بررسی منصفانه نمی توان این نکته را فراموش کرد که شاه، حکومت کشور را تک حزبی اعلام کرد و گفت هر کسی نمی خواهد عضو حزب رستاخیر شود، کشور را ترک کند.
اما سوالی سخت، ذهن مرا مشغول کرده است، اگر محمد رضا شاه پهلوی، در سال 1350 و در حالی که کشور در اوج پیشرفت بود  و هنوز طوفان انقلاب وزیدن نگرفته بود، قدرت را به امثال بختیار واگذار کرده بود، وضع ایران کنونی چه می بود؟!

واقعیت این است که دمکراسی، تعریف مشخص و مدونی دارد. لازمه استقرار دمکراسی و کارآمدی دمکراسی، چند چیز است:

-         وجود آزادی بیان و اندیشه در جامعه
-         انتخابات آزاد، رقابت آزاد
-         رشد و آگاهی نسبی جامعه از آینده کشور و مسایل جاری.
مثالی می زنم، در زمان صدام نیز انتخابات برگزار می شد، اما نود و نه درصد مردم به صدام رای می دادند. چرا؟ چون انتخابات آزاد نبود، هیچ کاندیدای رقیبی نبود، و کسی جرات نداشت به غیر از صدام رای دهد.


اما حتی اگر انتخابات هم آزاد بود، چون جامعه آگهی لازم را نداشت، ممکن بود صدام باز رای قابل توجهی بیاورد! چرا؟ چون آزادی اندیشه و آزادی بیانی وجود نداشت که مردم بدانند این صدام چه موجود پلیدی است! 


لازمه عملکرد مناسب دمکراسی، رشد و آگاهی جامعه است. چطور می توان در جامعه ای که در آن آخوند اینچنین نفوذ دارد، دمکراسی بنا نهاد؟ 

نکته این جا اسـت، اگر شاه قدرت را به مردم واگذار کرده بود، آیا ممکن نبود مردم کشور را اینبار از طریق صندوق رای، به دست ملاها بدهند؟!

حتی اگر شاه، یک دوره طولانی را برای آزادی بیان و آگاهی بخشی در نظر گرفته بود، باز ممکن بود مردم ایران، کشور را به دست ملایان بدهند، چه آنکه دین اسلام، چون یک بیماری مزمن، در تک تک سلول های ایرانیان، نفوذ کرده بوده است.

شاید این حکومت اسلامی، پیشانی نبشته مردم فلک زده ایران باشد، شاید این پیش نوشته چرخ تاریخ است که مردم ایران، برای بار آخر، یک بار دیگر کشور خود را به اسلام واگذار کنند تا آنرا در آستانه نابودی پیش ببرد.


بی ربط نیست بگوییم شاید این رژیم اسلامی بوده که تنها باعث شده ایرانیان، با واقعیت اسلام روبرو شوند.


براستی، چه مقدار از مسئولیت، بر دوش شاه است؟! اگر شاه دمکراسی را در کشور پیاده کرده بود همه چیز را به صندوق رای واگذار کرده بود، آیا ممکن نبود باز خمینی از آن صندون بیرون بیاید؟!


قضاوت در این مورد کار سختی است (خصوصا قضاوت منصفانه!)، شاید اگر شاه دمکراسی را بر سر کار آورده بود، حزب توده و ...، ایران را به کشوری کمونیستی تبدیل کرده بودند، شاید خمینی و دیگر آخوندها، قدرت را از طریق صندوق به دست می گرفتند...و هزار شاید دیگر! شاید هم آنقدر خوش شانس می بودیم که مردم، انسان های بزرگی چون بختیار را در مصدر قدرت بنشانند. 


صد البته که هیچ کدام از این اگر ها، عدم اعتقاد شاه به دمکراسی را توجیه نمی کند! 


شاید منصفانه باشد اگر بگوییم سرنوشت یک جامعه را اکثریت یک جامعه رقم می زنند. یک نفر به تنهایی نمی تواند آینده کشوری را خوب یا بد کند! 


ختم کلام اینکه نبود مسولیت نبود دمکراسی در یک کشور، تنها به عهده یک شخص نیست. چرا ملا جماعت در کشور فرانسه نتوانسته اند قدرت را به دست گیرند؟! چون در آن کشور، اکثریت مردم برای اسلام و نمایندگانش، ارزشی قایل نیستند (برعکس ایران)! 



مگر نه اینکه شاه قدرت را به طور کامل به بختیار واگذار کرد و از کشور خارج شد؟ مگر نه اینکه بختیار یک مردم وطن پرست و دمکرات بود و در همان سی و هفت روز حکومتش، تلاش کرد دمکراسی را برای مردم ایران به ارمغان بیاورد؟ چرا باز مردم ایران به خودکشی دسته جمعی دست زدند (به تعبیر نخست وزیر وقت فرانسه) و به دنبال خمینی دویدند؟! 


کوتاه سخن اینکه نه شاه و نه خمینی، مسئول روی کار امدن رژیم اسلامی و نابودی ایران نیستند، مسئولیت اصلی بر دوش خود مردم ایران است، بر دوش مردمی است که عکس خمینی را در ماه می دیدند، بر دوش مردمی است که هنوز استخوان های اعراب جنایتکاری که به کشور ما تجاوز کردند را می پرستند...!


واقعیت این است که دین اسلام، چون یک ویروس به اعماق جامعه نفوذ کرده است، جامعه را بیمار کرده است، شاید این حکومت اسلامی، درمانی باشد بر این تن مجروح، شاید جامعه اکنون بداند که باعث فلاکتش، همین اسلام است. 


شاید اکنون جامعه ایران، در دوران نقاهت باشد، شاید اکنون این را دریافته باشد و آماده باشد برای دمکراسی...! 


این ویدیو را ببینید:



-------------------------------دیگر دیروز من:

------------------------چند نوشته اخیر من:









۲۷ نظر:

  1. قبلا نوشته بودم:
    "بدون شک اگر امکان برگزاری انتخابات آزاد در کشور می بود، هیچگاه شیادی چون خمینی بر شانه های مردم سوار نمی شد. اگر مطبوعات آزادی در ایران می بود، هیچگاه شارلاتانی مانند خمینی با تخصص طهارات گرفتن و تخلی(!)، نمی توانست بر ایران حاکم شود."

    ==========================
    اما با کمی اندیشه بیشتر، نظرم این است که شاید این نظر خیلی خوشبینانه باشد...

    پاسخحذف
  2. https://balatarin.com/permlink/2012/7/29/3102179

    پاسخحذف
  3. برای "روشنفکران" خیلی‌ آسان است که بگویند: "همش تقصیر شاه بود"، یا "اگر شاه آزادی داده بود اینطور و آنطور نمی‌شد"، و..... به نظر من این احمقانه‌ترین تفسیری است که از فاجعه بهمن ۵۷ می‌توان داد. جامعه‌ای که پس از ۵۰ سال تازه از خواب سنگین ۱۰۰۰ ساله آن هم با اکراه فراوان برخاسته بود یک شبه نمی‌شد مانند سوئیس یا سوئد شود. شاه جوان‌ها را تشویق میکرد و همه جور امکانات می‌گذشت که بروند درس بخوانند تا آینده ایران را بسازند. ولی‌ آن سید هندی برای شرکت‌های اسلحه سازی و نفتی‌ خوش رقصی کرد و جوان‌های مردم را به کشتن داد. فقط جای شکرش باقیست که معنی‌ خائن روشن شد

    پاسخحذف
  4. با سپاس فراوان بابت این مقاله که به جرات می‌تونم بگم بهترین نوشته‌ای است که تا کنون از شما خوندم. ما به این ریشه یابی‌‌های روشنفکرانه شدیدا احتیاج داریم.

    پاسخحذف
  5. هم شاه هم خمینی و هم به اصطلاح روشنفکران دینی (علی‌ شریعتی‌ ها، ال احمد ها..) عامل بدبختی امروز ما ایرانیان هستند.

    پاسخحذف
  6. امکان اینکه با آگاهی و دمکراسی می شد مردم ایران رو از اسلام قبل از اتقلاب دور کرد خیلی بیهوده بیش نیست ! ما قبل از انقلاب شخصیت های دیت ستیزی زیادی داشتیم برای آگاه کردن مردم ولی چندان مورد استقبال مردم قرار نگرفتند مانند کسروی صادق هدایت شجاع الدین شفا... مادرم می گفت خیلی از مردم قبل از انقلاب تلویزیون نگاه نمیکردند توی خونه روزنامه هم نمی خوندند چون آخوندها گفته بودند گناه !!! اونوقت شما چطور می خواستید به مردم آگاهی بدید وقتی که چشم و گوششون کور کر بود هر ملتی برای اینکه از دین فاصله بگیره نیاز داره که حکومت دینی رو با گوشت و پوست و استخوان خود درک کنه مردم اروپا و فرانسه به آخوند جماعت رو تحویل نمی گیرند چون هزاران سال حکومت دینی رو با قرون وسطی تجربه کردند شاه آدم دمکراتی بود اما مخالفینش فرصت بهش ندادند برای پیاده سازی دمکراسی وقتی تروریست های مسلح امثال کمونیست ها مجاهدین گروهای اسلامی آونقدر تشنه قدرت بودند که مبارزه مسلحانه می کردند و در دهه 40 شاه رو ترور کردند هر کسی به جای شاه حکومت را در دست داشت با وضعیت اظطراری و جنگی حکومت می کرد !! کمی انصاف دهید هر انسان دیگری بود با همچین مخالفین خبیثی از قذافی و بشار اسد هم دیکتاتور تر و خونریزتر می شد در واقع این مخافین مسلح بودند که از شخصیت دمکرات شاه یک شخصیت نیمه دیکتاتور ساختند مطمئن باشید اگر شاپور بختیار در سال 50 هم حکومت می کرد این ملاها سرنگونش می کردند این مصدق بود که انتقاد کردن به مقدسات و مراجع رو در مطبوعات جرم اعلام کرده بود و اولین بار مصدق آخوند جماعت رو وارد سیاست کرد و به انها پست دولتی داد ملت به وسیله خمینی جادو شده بودند و کسی به جز خمینی رو نمی خواستند ظهور خمینی که به دلیل نبود دمکراسی نبود بلکه مخالفتش با اصلاحات ارضی و دادن حق رای به زنان آغاز شد !! شاه به ارتش دستور داده بود پشتیبان دولت بختیار باشند ولی فردوست خیانت کرد و با دشتگاه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی همکاری هم کرد و پشت بختیار رو خالی کرد و اعلام کرد ارتش بی طرفه در 22 بهمن اگر فردوست خیانت نمی کرد و ارتش پشتیبان بختیار می بود ملاها سر کار نمی آمدند در ضمن گمنام جان گریه های شاپور بختیار هنگام خروج شاه از ایران رو نگاه کن جالبه !! این نشان از میزان مظلومیت شاه بود که حتی اشک مخالفش هم در آورد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دوست عزیز ، شاه خودش رو آدمی مذهبی میدونست و حتی بالا تر از آن خود را نظر کرده ای میدانست که شبها امامان به خوابش میآیند!! (مصاحبه معروفش با فالاچی را برای نمونه یاداور میشوم) . اتفاقا مخالفتی هم با آخوند ها نداشت وآخوند ها هم تا پیش از خمینی مخالفتی با او نداشتند. حتی در مقابل کمونیست های بی دین آنها را در کنار خود احساس میکرد. اگر در دهه ۳۰ واقعا به مشروطه تن میداد و قبول میکرد اپوزیسونی مثل جبهه ملی اول به شکل قانونی به فعالیت ادامه دهد بهانه و زمینه ای برای شکل گیری مبارزین مسلح نبود...
      به هرحال اگر های زیادی مطرح هستند که با انجامشون ممکن بود تاریخ طور دیگری رقم بخورد .

      حذف
    2. همسر یکی از مخالفین معروف شاه فاطمی از اعضای جبه ملی در دیدار با احمدی نژاد !!:
      ذات مصدقیها رو بهتر بشناسیم :

      همسر دکتر فاطمی: در اولین دیدار مهر مشایی به دلم نشست، احمدی نژاد همان فاطمی است !!!
      http://www.rahesabz.net/story/36756/

      حذف
    3. با صحبت شما ناشناس 12:46:00 AM کاملا موافقم.

      حذف
  7. برای رسیدن به دمکراسی نیازی به شاپور بختیار که با صدام همکاری می کرد و جبهه ملی که رفتن تو بغل خمینی و یاسر عرفات نبود شاه مریض بود و به زودی می مرد کافی بود ولیعهد رضا پهلوی جانشین می شد اونوقت میدید چطور به دمکراسی می رسیدیم نازتنین تر و روشنفکر تر از شخصیت رضا پهلوی در برخورد با منتقدین بین اپوزسیون سیاسی ندیدم !!! ما به این خاندان خیلی ظلم و بی مهری کردیم در انتخاب آزاد با رای به پادشاهی مشروطه باید جبران کنیم و حسن نینت خودمون رو به این خاندان مظلوم و میهن پرست ایران نشون بدیم

    پاسخحذف
  8. اشکم دروآمد وصیت شاه روخوندم مستندشو دیدم آوارگیشودیدم فکر نمی کردم شاه مملکتم اینچنین میهن پرست و مظلوم باشه یه عمر گول حرفای مصدقی ها و کمونیست ها رو خوردیم نفرین به مخالفینش تف به غرب و امریکا دورود به شرف انور سادات !یکی این وصیت نامه رو لینک کنه بالاترین مردم بفهمند شخصیت واقعی شاه چی بود !
    وصیت نامه محمد رضا پهلوی:

    " در اين هنگام كه دور از خاك وطنم در چنگال اين بيماری جانكاه آخرين روزهای زندگی خود را سپری ميكنم ، به عنوان پادشاه ايران زمين اين پيام را به ملتم كه در شوم ترين دوران تاريخی وطنش روزگار تيره ای را ميگذراند ميفرستم . همانند هر مسلمان معتقدی كه در آستانه مرگ از وجدان پاك و صفای كامل روح برخوردار است خداوند بزرگ را به شهادت ميطلبم ، از آن وقت كه صرفا به خاطر جلوگيری از خونريزی هموطنانم ناچار خاك ايران را ترك كردم آنی از فكر سيه روزی تدريجی ملتم ، و مخصوصا اندوه رقت بارشهادت وطن پرستان با نام و گمنامی كه سينه های فراخ خود را در مقابل جوخه های آتش جلادان قرار داده اند فارغ نبوده و با تار و پود وجودم اين رنجهای روز افزون را احساس كردم و در این رهگذر از تقدیر خود رضایت دارم ، که در این دوران آوارگی ضربات تازیانه سرنوشت ، این رنج ملی را بر روح و جسم رنجور من نیز کوفته است ... شگفت اتفاقيست ، در همان لحظاتی كه قلب من از حركت می ايستد ، قلوب افسران دلاورارتش من نيز كه در تكاپوی نجات وطن بوده اند ، پياپی آماج گلوله های دشمنان ايران قرار ميگيرند ، من این تقارن را به پیوند معنوی ناگسستنی که بین خودم و این ارتش که ناجوانمردانه در بستر یک دسیسه ضد ملی و میهنی قرار گرفت ، وجود دارد ، تعبیر میکنم . وبرای اينكه چنين پيوندی جاودان ماند ، توصيه ميكنم كه بعد از نجات كشورم ، كالبدم درگورستان اين شهيدان جانباخته وطن ، مدفون گردد ... من در اين دقايق واپسين شيرينی خاطرات افق ايران عزيز را كه به آن عشق مي ورزم ، در برابر تلخی زهراگين مرض جانسوز قرار داده ام . خاطره شاليزارهای كرانه های دريای خزر ، و مرغزارهای ديلم ، خاطره قله های پربرف سبلان و سهند آذربايجان ، خاطره كوهستانهای سبز و خرم زاگرس كردستان ، و هامونهای عريان بلوچستان ، خاطره اروندرود خوزستان و هيرمند سيستان ، خاطره دشت ارژن فارس ، خاطره حاشيه های كوير سوزان خراسان و كرمان ، خاطره شهركها و دهستانهای ساحلی خليج فارس ، خاطره كوچ عشاير دلير و فداكار و بطور كلی با انديشه همه گوشه و كنار آن سرزمين مقدس و مردم پرتلاش و پرتوان آن ، چشم از جهان .. فرو ميبندم .

    به یاد داشته باشیم که صفحات تاریخ وطن ما ، فراز و نشیب های فراوانی را در خود حفظ کرده است ؛ ولی همچنان که حمله اسکندر ، هجوم مغول ، فتنه افغان و اشغال متعدد بیگانگان ، قادر نشدند مشعل فرهنگ و تمدن باستانی ایران را خاموش کنند ؛ مطمئن هستم شعله های فروزان این تمدن و فرهنگ در پرتو انوار خیره کننده خود بر این سیاهی اندوهبار چیره خواهد شد ، و یک رستاخیز ملی افتخارات نسل حاضر را در تاریخ درخشان ایران ثبت خواهد کرد .

    من سرنوشت کشور را به قانون اساسی می سپارم . این قانون اساسی ودیعه گرانبهایی است که انقلاب مشروطیت به ملت ایران ارزانی داشته است ، و به همین جهت صیانت و احترام به اصول آن که بنیان تمامیت ارضی و استقلال میهن ماست و همچنین شالوده حاکمیت ملی ، متکی بر قومیت تاریخی و مبانی اعتقادات مذهبی مردم این سرزمین بر اساس آن استوار است ، بر همه آحاد کشور از واجبات ملی است و پاسداری از آن را به پسرم تاکید میکنم .

    امیدوارم او که اینک در عنفوان جوانی است و جوهر وجودش مانند هر جوان ایرانی دیگر سرشار از غرور ملی است ، با درک حقایق این تجربه تلخ تاریخی که ملت ایران به بهای گرانی اندوخته است ، پند زمانه را بیاموزد و فقط به اتکای احدیت متعال و پشتیبانی نیروی مردم و همگامی با آن ، پرچم مقدس سه رنگ ایران زمین را در اهتزاز و سرافراز نگه دارد .

    ولیعهد جوان را به ایزد توانا و ملت بزرگ ایران میسپارم .

    این آخرین اراده من است . "

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مقایسه ی این دو مانند مقایسه ی یک انسان خوش قلب و خود رای و میهن پرست با یک زالوی بیشرف و پست و حقیر است . افسوس تظاهر و یا باور به " مسلمان..." بدترین صفت اعلیحضرت بود.

      حذف
  9. یکی لینک کنه بالاترین :

    عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه با تاکید بر اینکه بازداشت نکردن کروبی و موسوی نشانه بزرگواری نظام و مقام معظم رهبری است، خاطرنشان کرد: البته درباره حصر آنها نیز باید گفت این چه حصری است که از امکاناتی مثل سونا، جکوزی، شنا و مسافرت برخوردار هستند و تنها اجازه داده نمی‌شود که دشمن از آنها استفاده کنند.!!!
    http://news.gooya.com/politics/archives/2012/07/144394.php

    پاسخحذف
  10. بیخود نیست که در ایران به او می‌گویند خدا بیامرز

    پاسخحذف
  11. اگر مردم از طریق صندوق رای انتخاب می گردند راست می گویی گمنام جان
    همان خمینی بود نه بختیار... مگر نه اینکه ملیون به بختیار پشت کردند و با خمینی ائتلاف گردند !!!!

    پاسخحذف
  12. زمانی که شاه رفت
    پشت بختیار را خالی کردند و حتی در خارج از ایران هم همچنین
    نگذاشتند بختیار با رضا پهلوی کارشان را بکنند

    پاسخحذف
  13. قابل توجه شیفتگان مصدق که او را مقدّس کرده‌اند.

    مورد نقض قانون به وسیله مصدق:

    ۱-تقاضای اختیارت تام از مجلس. او ۲ بار این تقاضا را از مجلس کرد و هر دو بار به او اعتراض شد این بر خلاف قانون اساسی‌ است

    ۲-انتشار اسکناس بدون پشتوانه

    ۳-انحلال مجلس هفدهم. در کجای دنیا قوّه مجریه میتواند مجلس را منحل کند؟

    ۴-برقراری رفراندوم برای انحلال مجلس

    ۵-دخالت در کار ارتش و گماردن نزدیکان خود در ارتش

    ۶-ندیده گرفتن فرمان عزل خود

    پاسخحذف
  14. از روی کار آمدن حکومت اسلامی بعد از دوران پهلوی گریزی نبود و اتفاقی بود که باید میافتاد، جناب گمنامیان، در مستند از تهران تا قاهره برای اولین بار دیدم که ۲۰۰۰ نفر جوان ایرانی که به خرج مملکت و با پشتیبانی و برنامه ریزی شاه به امریکا رفته بودند تا پس از اتمام تحصیلات به ایران برگردند و خدمت کنند در عوض به خانه ی شمس پهلوی در امریکا حمله کرده و شعار الله اکبر و درود بر خمینی و مرگ بر شاه میدادند، این سند جالبی است بر تایید جمله ی بالای من که وقوع حکومت مذهبی اجتناب نا پذیر بود(متاسفانه ) و خبر بد اینکه این جامعه تا رسیدن به دمکراسی هنوز راه درازی داره و به این زودی ها دموکراسی به این مملکت پا نخواهد گذاشت.

    پاسخحذف
  15. بعد از جمهوری اسلامی این جامعه به 50 سال زمان برای نقد دین و مبارزه با خرافات نیاز داره تا به دمکراسی واقعی برسه و جمعیت سکولار جمهیت غالب کشور بشه الان قشر تحصیل کرده ما متاسفانه باز هم غرق در خرافات و نا آگاهی هستند کافیه سری به رمال ها و فالگیر ها بزنید خواهی دید بیشرین مشتری ها از قشر همین به اصطلاح تحصیل کرده است در حال حاضر در ایران مذهب باز هم میتونه در ارزیابی شخصیت های سیاسی نقش بازی کنه اکثریت مردم به کسی دین ستیز باشه رای نخواهند داد جامعه اسلام زده اوضاعش خیلی خراب تر از اونی هست که فکرشو بکنید نیازی به گیر دادن به این شاه بیچاره نیست !حکومت اسلامی یه موهبتی است اگر جمهوری اسلامی نبود نمیشد از شر این دین خلاص شد این تجربه تلخی بود که متاسفانه باید مردم ما آزمایش می کردند برای رسیدن به یک جامعه ایده آل و پیشرفته

    پاسخحذف
  16. مقایسهٔ شاه با خمینی از این رو قیاس مع‌الفارق است که مقایسهٔ سیب با پرتقال است. شاه در حد توان خود و ظرفیت‌های زمان خود در راه تجدد گام برمی‌داشت و خمینی در حد توان و ظرفیت‌های زمان خود در راه ارتجاع. این قیاس مع‌الفارق را وجدان‌های گناهکاری باب کرده‌اند که در انقلاب ارتجاعی خمینی شریک جرم بوده‌اند و با تمام قوا تلاش در سلب مسئولیت دارند و عقل جامد آنها به چیزی بیشتر از حواله دادن همهٔ مسئولیت‌ها به دیکتاتوری شاه قد نمی‌دهد!
    شاه مخالف دموکراسی نبود. معنقد بود که جامعه آمادگی دموکراسی را ندارد. این دو با هم فرق دارند. او می‌گفت «مردمی مثل مردم سوئیس به من بدهید تا حکومتی مثل حکومت سوئیس برقرار کنم». تنها او هم نبود که چنین می‌اندیشید. همهٔ خدمتگذاران فرهیختهٔ ردهٔ بالای رژیم گذشته -مانند هویدا نخست‌وزیر- این اعتقاد را داشتند که جامعه هنوز آمادگی دموکراسی به سبک غربی را ندارد. این یک دیدگاه -درست یا نادرست- در چارچوب تلاش برای ایجاد یک جامعهٔ مدرن بود. پروژهٔ «حزب رستاخیز» و «تمدن بزرگ» هم در همین راستا تدوین شده بود. در راستای استقرار پایدار یک جامعهٔ مدرن.
    سرعت تحولات ساختاری جامعه در دههٔ چهل و پنجاه، که مانند هر جامعهٔ در حال توسعه به یک بحران هویت فرهنگی منجر شده بود واکنش گسترده‌ای در سطح جامعهٔ شهری در تقابل با اقتدار حاکمیت مدرنیته (بخوان حکومت شاه) پدید آورده بود. جامعهٔ شهری از نظر فرهنگی به اندازهٔ کافی از ارزش‌های سنتی فاصله گرفته بود که اعتراض او مثلاً به حق رأی زنان نباشد. اما آنقدر به فرهنگ مدرن مأنوس نشده بود که نیازهای شهروندی خود را با درک عمیقی از یک ساختار دموکراتیک پیوند دهد. تنها چیزی که برای بیان اعتراض به عقلش می‌رسید و به خیالش «مدرن» می‌آمد اعتراض به «دیکتاتوری» بود. اگر درک جامعهٔ شهری از «دیکتاتوری» ذره‌ای ولو اندک یک درک مدرن بود، محال بود که خمینی را اصلاً آدم به حساب آورد، چه رسد به اینکه به رهبری بپذیرد. باید از این توهم که در سال ۵۷ مردم علیه دیکتاتوری قیام کردند خارج شد. مردم در کسالت (malaise) بحران هویت فرهنگی ناشی از تحولات زیربنایی ساختاری جامعه، در «هویت دیرآشنا»ی خود در جستجوی حس ثبات و آرامش بودند. این یعنی ارتجاع. این یعنی بازگشت به گذشته. انقلاب اسلامی انقلابی برای بازگشت به گذشته بود.
    حال چپ‌ها و مصدقی‌های ورشکسته به تقصیر هر طور که این خواست ارتجاعی را به مغلطه‌های «ضد امپریالیست» و «استقلال طلبانه» خود زیور ببندند، در کنه ماجرا تغییری نمی‌دهد که حضرات در یک جنبش ارتجاعی شرکت کرده و کماکان از آن حراست می‌کنند. مرتجع شاخ و دم ندارد. همین است.
    شاه در پیشبرد تجدد هم محدودیت‌های فردی داشت و هم محدودیت‌های زمانی. از نظر فردی، ذهن او فرزند زمان خود بود و از مدرنیته در حد زمان خود می‌توانست ادراک داشته باشد. از نظر شرایط زمانی و مکانی هم تصمیماتش به مقدار زیادی بر اساس معیارهای دوران جنگ سرد شکل می‌گرفت. شاید بتوان گفت که اگر شاه حتی خواب این را می‌دید که زمانی جنگ سرد پایان خواهد یافت، بسیاری از تصمیم‌گیری‌هایش متفاوت بود. او تجدد را در حد توان زمان و مکان خود پیش برد.
    خمینی هم ارتجاع را در حد توان زمان و مکان خود پیش برد. آشکارا تحولات ساختاری جامعه به او و رژیمش اجازه نمی‌داد که ایران را تمام و کمال به صدر اسلام برگردانند. حاکمیت آناکرونیستیکی رژیم اسلامی در عصر مدرن تنها بر بستر این بحران هویت فرهنگی و زنده نگاه داشتن این بحران با بحران سازی‌های مداوم سیاسی و اجتماعی ممکن بود. رژیم اسلامی بدون بحران سازی حتی یک سال هم دوام نمی‌آورد چون ماهیتش با ماهیت زمانه در تضاد است.
    ما امروز به «انتخابات آزاد» نیازی نداریم. این یک شعار دهان پرکن برای دکانداران سیاسی است. ما امروز به «آزادی» نیاز داریم. در سایهٔ آزادی، خیلی کارها می‌شود کرد. منجمله «انتخاب».

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. گرامی،

      تجدد فقط ساخت پل و راه آهن نیست!

      قسمت اصلی تجدد، بنا سازی و ایجاد ساختار دمکراسی است.

      کاری که شاه از آن سرباز زد و جلوی کسانی که در این زمینه تلاش می کردند (مانند بختیار) را نیز گرفت.

      قضاوت منصفانه سخت است،

      حذف
  17. قائل شدن حق رای برای زنان در 50 سال قبل چی؟ اینم تجدد محسوب نمی شود؟ ایجاد امکانات تحصیلی رایگان برای دختران و پسران, انواع بورسهای تحصیلی و اعزام دانشجویان به خارج از کشور برای گرفتن انواع تخصص ها و.....
    اعزام سپاهیان دانش و ترویج و آبادانی و بهداشت به دور افتاده ترین روستاها ؛ واکسیناسیون مجانی و اجباری و... مواردی از این دست که زیاد هستند . اینها به نظر من مجموعن تجدد محسوب می شود و زمینه را برای رشد و ارتقا مادی و فرهنگی ایجاد می کنند. بسیاری کتابها قبل از انقلاب در ایران چاپ می شد که الان کتاب ممنوعه به حساب می آید.
    به نظر من که در آن دوره هم زندگی کرده ام مردم ما مشکلی از نظر حکومت و اقتصاد و .... در جامعه نداشتند الا اینکه اکثرن بی فرهنگ و اسلام زده بودند و گوش به فرمان ملاها. حتمن قیافه ی ملت را در تظاهرات 57 دیده اید. از جمله در همین فیلم از تهران تا قاهره, خدایش یک همچین آدمهای وحشی با رفتارهای بدوی حالیشون بود دمکراسی چیست؟ من از نزدیک با افکار انقلابیون هم چپ و هم راست برخورد داشتم, حیف که نمی شود اینجا بنویسم چون مثنوی هفتاد من می شود. نظرات به جوک بیشتر شباهت داشت.
    ضمنن به نظر من غرب به سردمداری آمریکا و به دستان توانمند خود ایرانیان , ایران را ویران کرد. خمینی را هم عامل آنها بود.

    پاسخحذف
  18. پیشنهاد می کنم کتاب خاطرات دکتر مجتهدی (رییس دبیرستان البرز و پایه‌گذار دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر)) (مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی ) را بخوانید. قسمتهایی در آن است که با خواندن آن اشک از چشم آدم سرازیر می شود. واقعا مردم آن دوران سحر و جادو شده بودند که هیچ چیزی را درک نمی کردند!

    پاسخحذف
  19. دوست عزیز آقای گمنامیان

    نوشته بسیار ساده و صریحی و پر محتوائی بود ./

    در مورد این قسمت :
    اما سوالی سخت، ذهن مرا مشغول کرده است، اگر محمد رضا شاه پهلوی، در سال 1350 و در حالی که کشور در اوج پیشرفت بود و هنوز طوفان انقلاب وزیدن نگرفته بود، قدرت را به امثال بختیار واگذار کرده بود، وضع ایران کنونی چه می بود؟!

    این سوال سالها مرا هم آزار میداد ، آیا شما چهار کتاب شاه را خوانده اید ؟

    اگر پاسخ را میخواهید حداقل دو کتاب ماموریتی برای وطنم و تمدن بزرگ را بخوانید ،

    در آنجا شاه از خستگی و میل به باز نشستگی ولی قادر نبودن به اینکار تا سال ۷۰ نبود و

    دلایل آنرا هم توضیح میدهد،/

    و من به این مطلب ایمان دارم ( در یکی از کتا بهای شاه هم کنایه ای زده شده ) تا زمانی که ما دارای ایام محرم و عاشورا و تاسوعا و .....هستیم و جمعیتی جمع میشوند ((بنابر هر اعتقاد و منظوری )) اصلا حرف زدن و و به زبان آوردن دمکراسی خبط و خطائی بزرگ هست ،و تا کسانی منتظر بیرون آمدن ناجی از چاه
    هستند ،نباید به استقرار آن در ایران فکر کرد ،و این افراد همینک هم بسیار زیاد هستند و میتوانید در گوگل پلاس با آنها و عقایدی که انسان را به مرز جنون میکشد آشنا شوید ،مرحوم شاه اگر تمام هزینه تسلیحاتی و کلیه هزینه و زمان پروژه های

    اقتصادی را به توان صد ، صرف ایجاد دمکراسی در جامعه ایران میکرد هم نتیجه ای نمیگرفت و این را باید با صداقت و وجدان قبول کنیم و بر عصر فشار همان آزادیهای لازمه دمکراسی که فرمودید را داد که سخت طغیانجهل ۵۷ شد .// تندرست و شاد باشید

    پاسخحذف
  20. و بر اثر فشارها ، همان آزادیهای لازمه دمکراسی را که فرمودید داد، که همان ها سبب و زمینه ساز طغیان جهل ۵۷ شد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. گرامی،
      سپاس از کامنت شما،

      عزیز جان، گویا فراموش کرده اید که شاه فرد مذهبی بود ؟! مگر فراموش کرده اید که سخن از خواب دیدن و معجزه می کرد؟!

      حذف
    2. با سلام , آیا در عمل هم فرد مذهبی بود ؟

      هروز نماز میخواند ؟

      همیشه روزه میگرفت ؟

      خمس و زکات میداد ؟

      ده روز محرم خرج میداد ؟

      مشروب نمیخورد ؟ریش میگذاشت و دستورات اسلام را مو بمو ا جرا میکرد؟

      اگر شما پادشاه بودید یک مملکتی که نود درصدش مسلمان هستند ، برای حفظ ظاهر خود و پیشبرد کارهایتان و اهدافتان چه میکردید ودرباره دین ومذهب به مردم چه میگفتید؟

      حذف

نکاتی که هنگام استفاده از بخش کامنتها بهتر است به آن دقت فرمایید:
**١_ بنا به اعتقاد راسخ و بی چون و چرای من به آزادی بیان ، کامنت های شما مستقیما منتشر می شود. ** ٢_لطفا هنگام گذاشتن کامنت، یک اسم برای خودتان در نظر بگیرید تا دیگران و نویسنده وبلاگ راحتر بتوانند به شما پاسخ دهند. ** ٣_تمام کامنت ها را بدقت می خوانم و تنها در جایی که واقعا لازم باشد ، در بحث ها دخالت می کنم، چون من تریبون خودم را داشته ام و حرفم را زده ام ، باید اجازه دهم بقیه حرفشان را بزنند. ** ٤_تنها کامنت های ترولرها و کامنت هایی که شامل لینک های غیر معتبر ، مانند سایت های آلوده به بد افزار هستند،برای امنیت خواننده های وبلاگ ، حذف می شوند. ** ٥_در سمت چپ جعبه ای که در آن نظر خود را می نویسید، شما عبارت (اشتراک ایمیل) را می بینید، درصورتی که ایمیل خود را در آنجا وارد کنید، کامنت های جدید را با ایمیل، دریافت خواهید نمود. ** ٦_شما حتی در فحش دادن به نویسنده وبلاگ هم آزاد هستید! حتی به بهانه توهین به خودم نیز کامنتی را حذف نمی کنم، من جانم را می دهم که تو حرفت را بزنی، اما خواهش میکنم به جای فحش دادن، به موضوع نوشته بپردازید.