اولین
باری که ابعاد فاجعه سال 67 را با تمامی وجود لمس کردم، چند سال پیش بود، زمانی
بود که جنفیر رابینسون (فعال حقوق بشر و وکیل معروف جولاین آسانژ و ویکی لیکس)، به
صورت اتفاقی، از خاطره اش در همکاری با قاضی جفری رابتسون درباره پرونده معروف
کشتار دهه هفتاد سخن گفت، لحظه ای سکوت کرد، بعد گفت تنها کلمه فارسی که همیشه به
یادش می ماند، عبارت «ملی کش» است!
شنیدن
این عبارت از زبان خانم رابینسون، مرا به فکر فرو برد، براستی چرا باید تنها کلمه
فارسی که به یاد یک وکیل می ماند، عبارت «ملی کش» باشد؟!
این
رخداد، مرا به فکر فرو برد، شاید ما ایرانی ها، به اندازه کافی به این جنایت نمی
پردازیم و ابعاد فاجعه را در نیافته ایم!
پر
بیراه نیست اگر بگوییم که بسیاری از هموطنان، با اینکه حرف از حقوق بشر می زنند، ولی
به دلیل اینکه بسیاری از ما از رهبران مجاهدین و یا گروه های چپ تنفر دارند، باز
نیز چشم خود را بر روی این فاجعه می بندند و به اندازه کافی به آن نمی پردازند...!
من
از رهبران مجاهدین متنفرم، چون بسیاری از هموطنان بی گناه من، قربانی افکار مریض و
بیمار رجوی شده اند، اما آیا حقوق بشر گزینشی است؟! مگر می شود کشته شدن ندا را
محکوم کرد، ولی چشم بر روی کشتار مجاهدین خلق در زندان بست؟! مگر می شود گفت چون
از افکار مجاهدین خوشم نمی آید، پس آنها را لایق حقوق بشر نمی دانم!؟
کشتار
چند هزار انسان بی گناه، یک هولوکاست واقعی است، چرا ما به این موضوع نپرداخته
ایم؟!
نمی
توان تعارف کرد، نمی توان چشم پوشید، نمی توان مصلحت زمانه را برتر دانست، یک هولوکاست
واقعی رخداده است، و رژیم ایران به جنایت علیه بشریت دست زده است.مگر
می شود چشم فرو بست و کشتار شش هزار نفر انسان بی دفاع را در زندان ندیده گرفت؟!نادیده
گرفتن چنین جنایتی، زمینه را برای رخدادن دوباره آن فراهم می کند.
آیا کشتار سال 67، یک جنایت علیه بشریت محسوب می شود؟
میثاق
بین المللی رم که به تشکیل دادگاه (دیوان )کیفری
بین المللی International Criminal Court انجامید، به صراحت در تعریف جنایت علیه بشریت اشعار می دارد:
are
particularly odious offenses in that they constitute a serious attack on human
dignity or grave humiliation or a degradation of human beings
به
دیگر عبارت، به صراحت هر جنایت جدی که باعث شود شان و مقام و منزلت انسانی پای مال
شود را جنایت علیه بشریت می داند.
در
حقیقت، جرمی که تنها رخ دادن آن باعث بی حرمتی به شان انسان ها است، جنایت علیه
بشریت خوانده می شود، رخدادهای دهشتناکی چون کشتار ارامنه در زمان حکومت عثمانی در
ترکیه کنونی، کشتار صدها هزار انسان در رواندا، یا کشتار میلیونها یهودی در زمان
جنگ دوم جهانی، مثال بارزی از جنایت علیه بشریت هستند، چون این کشتارها، تنها باعث
بی حرمتی و آزار قربانیان نشده اند، بلکه خود جنایت، حرمت انسانی را لکه دار کرده
است.
حال
اگر به رخدادهای سال دهه شصت، خصوصا سال 67 بپردازیم، می بینیم که کشتار بیش از
پنج هزار انسانی که سالها زندانی بوده اند و توان دفاع از خود را نداشته اند، یک
جنایت محرز علیه بشریت است. کافیت به یاد بیاوریم که:
-
حتی
همان دادگاه های فرمایشی و ناعادلانه رژیم، بسیاری از این زندانیان را به چند سال
زندان محکوم کرده بود، و برخی از آنها حتی دوران محکومیت خود را نیز سپری کرده
بودند، که اصطلاحات به آنها ملی کش می گفته اند.
-
این
افراد در زندان هایی نگه داری می شدند که هیچ ارتباطی با بیرون نداشته اند، کشتار
آنها به بهانه حمله مجاهدین، یک جنایت و انتقام گیری کور بوده است.
برای
اینکه بدانیم واقعا جنایت علیه بشریت رخ داده است، کافیست به یاد بیاوریم که سال
گذشته، دادگاه ایران تریبونال، با حضور حقوقدان های سرشناس بین المللی، کشتار دهه
شصت را جنایت علیه بشریت دانستند و رژیم ایران مقصر خواندند.
آنها
در حکم دادگاه نوشته اند:
The Islamic Republic of
Iran bears absolute responsibility for gross violations of human rights against
its citizens under the International Covenant of Civil and Political Rights and
The Islamic Republic of Iran has a strong case to answer for crimes against
humanity under customary international law as applicable to Iran in the 1980s.
آقای نبوی، این گفته شما یک جنایت است:
چند
روز گذشته، بحث های زیادی درباره کشتار سال 67 و موضعی که ابراهیم نبوی، یکی از
اصلاح طلبان مقیم خارج، در فضای مجازی در گرفته است. او در مصاحبه با صدای آمریکا
گفته است:
« دهه ۶۰ هم که دیگه ۳۰ سال ازش
گذشته، دیگه اصلا کسی یادش نیست. یارو می گه که آقا سال ۶۷ رو به یاد بیارید، خوب سال
۶۸ که آقای خمینی مرحوم شد کسی یادش نیست. شما اصلا یاد کسی نیار اون سال ها رو، ولش
کن، تموم شد؛ به نظر من این داستان رو اصلا نباید بهش توجه کرد...»
در
زمان رخ دادن این جنایت که آقای نبوی که مسئولیت رده بالایی در این رژیم نداشته و
تصمیم گیر نبوده است، اما این گفته آقای نبوی، خود یک جنایت است.
هزاران
انسان سلاخی شده اند، و کرامت انسانی تک تک انسان های جامعه لگد مال شده است، و
ایشان خواستار این می شود که به این موضوع پرداخته نشود!!
معتقدم
که گفته آقای نبوی، خود یک جنایت است، چون نپرداختن به این مساله، و پنهان کردن آن
باعث می شود که زمینه برای شکل گیری جنایت مشابهی فراهم شود! آقای نبوی، دانسته و
ندانسته، مشغول زمینه چینی برای رخدادن دوباره این جنایت است...!
براستی،
اگر سال 67، مردم ایران از وقوع چنین فاجعه ای مطلع شده بودند، آیا ممکن بود که در
سال 2009، رژیم برای بار دوم به جنایت های عظیمی چون کهریزک دست بزند؟!
مسئولیت میرحسین موسوی و دیگر سران اصلاح طلب:
در
اینجا، مایلم به نکته مهمتری بپردازم، و آن مسئولیت دیگر سران رژیم در این جنایت
است:
بسیاری
از سران اصلاح طلب، در رخ دادن این جنایت مسئولیت دارند و در زمان روی دادن این
جنایت، سمت های بسیار رده بالایی را داشته اند، مثلا:
-
میر
حسین موسوی، نخست وزیر بود و رابطه نزدیکی با خمینی داشت
-
عبدالکریم
موسوی اردبیلی، ریاست دیوانعالی کشور و شورای عالی قضایی بوده است!
-
سید
حسین موسوی تبریزی که یکی دیگر از پدرخوانده های اصلاح طلبان است، دادستان کل انقلاب
بوده است!
-
سید
محمد خوئینی ها پدر خوانده اصلاح طلبان: دادستان کل کشور!
-
ابوالقاسم
سرحدی زاده رییس شورای سرپرستی زندان ها،
-
مجید
انصاری: رییس زندان ها!
نگارنده
می داند که میرحسین موسوی حاضر نشد بر سر رای مردم معامله کند، مقابل خامنه ای
ایستادگی کرد و اکنون در زندان است، اما لطفا به نکات زیر نیز توجه بفرمایید:
-
کار
خوب یک نفر، باعث نمی شود کارهای بد دیگر او را در نظر نگیریم!
-
به
زندان رفتن، به تنهایی باعث نمی شود که تمامی اعمال و حرف های فرد، خوب و مثبت
جلوه کند!
-
زندان
رفتن باعث نمی شود که کسی قدیس محسوب شود!
به
یاد بیاوریم که موسوی، در زمان همان کشتار به تلوزیون اتریش گفته بود که زندانیا
قصد شورش داشته اند، و ما در این موارد، رحم سرمان نمی شود! (منبع: گاردین)
در
خاتمه بر این نکته باید پافشاری نمایم که بین حرف ابراهیم نبوی مبنی بر فراموش
کردن واقعه و جنایت دهه شصت، و همینطور سکوت دیگر اصلاح طلبان در این مورد، هیچ
فرقی نمی بینم...!
نوشته های روز گذشته این وبلاگ:
درباره این خط از یادداشت شما
پاسخحذف[به یاد بیاوریم که موسوی، در زمان همان کشتار به تلوزیون اتریش گفته بود که زندانیا قصد شورش داشته اند، و ما در این موارد، رحم سرمان نمی شود! (منبع: گاردین)]
یادداشت مستند زیر نشان می دهد:
http://nagoftehayeiran.blogspot.com/2012/12/blog-post_21.html
که خلاف حقیقت را نوشته اید.
موید باشید
گرامی،
پاسخحذفبا درود و سپاس از نظر شما.
اما انتقاد شما را وارد نمی دانم، لطفا توجه فرمایید:
1- قاضی جفری رابتسون -کیو سی- یک وکیل و قاضی برجسته انگلیسی است، فردی کاملا شناخته شده از نظر بین المللی و حقوقی است
2- گاردین بهترین روزنامه دنیا است...!
حال شما یک تکه از روزنامه اطلاعاتی که تحت نظارت ولی فقیه چاپ می شود را برداشته ای و تصور می کنید اعتبار این دو را می توانید زیر سوال ببرید؟! وقتی قاضی معتبری چون رابستون منبع را بدقت نقل می کند (یعنی تلوزیون اتریش)، یعنی برای حرفش سند و مدرک دارد.
مطمین باش اگر حرف رابستون دروغ بود، رژیم ایران در انگلیس وکیل گرفته بود و او را بی آبرو کرده بود...!!
___________
ضمنا،
لطفا دقت فرمایید: احتمالا روزنامه اطلاعات، حرف موسوی را غلط نقل کرده و سانسور کرده است. لذا، استناد شما به آن روزنامه، معتبر نیست. چرا تصور نمی کنید که ممکن است موسوی واقعا به تلوزیون اتریش چنین گفته باشد، (یعنی حرف رابتسون درست باشد) و در همان حال، روزنامه اطلاعات مطلب را غلط نقل کرده باشد؟!
شما هم که طبق معمول توجیه می کنید!
حذفاول خیلی دقیق یادداشت را بخوانید، سپس دقت کنید که خود قاضی رابرتسون در 22 خرداد 1389، در صفحه دوم و سوم گزارش مفصل پیرامون کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 (صفحه 9 و 10 فایل پی دی اف)
http://www.iranrights.org/english/attachments/doc_3518.pdf
که توسط بنیاد برومند منتشر شد، «روزنامه اطلاعات، 1 دی 1367، ص 2» را رفرنس قرار می دهد.
کیانوش عزیزم،
حذفسپاس از کامنت شما،
ببینید،
من هم ممکن است در نوشته ام به تابناک، یا اطلاعات یا فارس نیوز استناد کنم، اما این دلیل نمی شود که آن خبرگزاری را منصف و معتبر بدانم...!
مثالی می زنم:
مثلا بنده به نوشته تابناک، درباره تیراندازی محمود کریمی در خیابان استناد می کنم، و می گویم محمود کریمی، در خیابان تیراندازی کرده است، دلیلش نیز، نوشته تابناک است. البته ممکن است همان تابناک،در همان نوشته، گفته باشد که محمود کریمی مثلا در دفاع از خودش در مقابل موسادف تیراندازی کرده است...!!
خوب مشخص است که تنها استناد من به خبر تابناک، برای نشان دادن رخ دادن ماجرا است، چون رسانه دیگری در داخل کشور نداریم..! و هیچ خبرگزاری مستقلی وجود ندارد.
اما وقتی که من گزارش کامل می خواهم بنویسم، دیگر فقط به نوشته تابناک استناد نمی کنم، سراغ منابع دیگر می روم و از آنها بهره می گیرم برای تفسیر ماجرا...
این اتفاق، در همین مساله نیز رخ داده است.
یادمان باشد، روزنامه اطلاعات برداشته و مصاحبه نخست وزیر را ترجمه کرده است. معلوم است که براحتی در اصل مطلب دست می برند و آنرا عوض می کنند...! فکر می کنی درست ترجمه می کنند!؟
یاشار گرامی، اینکه اطلاعات سانسور می کرده، صحیح. ولی برای بررسی دقیق باید اصل گفتگو از تلویزیون اتریش گرفته شود.
حذفبعلاوه همانطور که در یادداشت توضیح دادم، مقاله 17 خرداد رابرتسون با گزارش 22 خرداد تناقض آشکاری دارد و نشان می دهد که وی نیز به فایل ویدیویی گفتگو دسترسی نداشته است، چرا که اگر دسترسی می داشت با فرض استفاده از آن در مقاله 17 خرداد، برای گزارش 22 به روزنامه اطلاعات توسل نمی جست و متن دقیق سخنان را از ویدیوی مصاحبه پیاده می کرد. خودش هم در مقاله 17 خرداد می گوید که رفرنسی جز روزنامه اطلاعات ندارد، دقت کنید:
«در جریان تحقیقی که برای بنیاد «عبدالرحمان برومند» که مقر آن در آمریکا است انجام میدادم، تصادفا به مصاحبهای برخوردم که موسوی در دسامبر سال ۱۹۸۸ با تلویزیون اتریش انجام داد.»
در ثانی، یادداشت را یکسال پیش برای بنیاد برومند و آقای رابرتسون فرستادم و تاکنون هیچ پاسخی ارائه نکرده اند. البته شما که خارج کشور تشریف دارید، خیلی راحت تر می توانید با تماس مستقیم با تلویزیون اتریش و آقای رابرتسون پیگیری نمایید.
چشم کیانوش جان،
حذفمن با دفتر آقای رابستون تماس می گیرم، اما باید قبول کنی ، موضوع مال چند سال قبل است...، نمی دانم چقدر مایل باشد باز بیایید و در این مورد اظهار نظر کند،
سعی می کنم با تلوزیون اتریش هم تماسی بگیرم، اما بدبختی اینچاست که نمی دانم کدام بوده است....!!
بسیار عالی. دو نکته:
حذف- در متن از گفتگو با «تلویزیون دولتی اتریش» نام برده می شود یعنی یکی از کانالهای شبکه زیر
http://en.wikipedia.org/wiki/ORF_(broadcaster)
با توجه به اهمیت خبر، اگر به آرشیو روزنامه های اتریشی در آن مقطع مراجعه گردد، می توان سرنخ دقیقتری از تاریخ و کانال تلویزیونی گفتگو یافت.
- در اواخر دیماه 1367 میرحسین موسوی در کنفرانس خبری روز آخر سفرش به ایتالیا در شهر رم درباره نقض حقوق بشر در ایران، آنرا "تهاجم تبلیغاتی" عنوان می کند.
لینک بالاترین:
پاسخحذفhttps://www.balatarin.com/permlink/2014/1/18/3485569
بستگی داره از کی پرسید!برای من و شما که یک شهروند عادی هستیم هیچ فرقی بین موسوی و رفسنجانی و خاتمی و احمدی و روحانی نیست چون همه میدانیم اینها همه به نظام و ولی فقیه اعتقاد و التزام دارن و در زمان ریاستشون برای حفظ و تقویت نظام مخالفین و منتقدین دگر اندیش رو با شدت سرکوب میکردند موضوعی که حامیان اصلاح طلب نظام و وادار میکنه برای پنهان کردنش دست به سانسور بزنند و حقیقت رو کتمان کنند!موسوی علاوه بر اعدامهای سال۶۷ باید جواب گویی خونهای ریخته شده سال۸۸ هم باشه چرا که این جوونهای شیردل سرمایهای اپوزیسیون بودند اونها کاوه و آرش کمان گیر نسل ما بودند که ناجوان مردانه قربانی سکوت و بزدلی پیمان شکنان قدرت طلبی مثل موسوی شدند!
پاسخحذف