نوشته دیگر امروز:
آیا سپاه در قاچاق این حجم عظیم هروئین دست داشته؟! / صحبت های تهدید آمیز دری نجف آبادی برای قاچاق را به یاد بیاورید!
نکاتی که هنگام استفاده از بخش کامنتها بهتر است به آن دقت فرمایید:
**١_ بنا به اعتقاد راسخ و بی چون و چرای من به آزادی بیان ، کامنت های شما مستقیما منتشر می شود. ** ٢_لطفا هنگام گذاشتن کامنت، یک اسم برای خودتان در نظر بگیرید تا دیگران و نویسنده وبلاگ راحتر بتوانند به شما پاسخ دهند. ** ٣_تمام کامنت ها را بدقت می خوانم و تنها در جایی که واقعا لازم باشد ، در بحث ها دخالت می کنم، چون من تریبون خودم را داشته ام و حرفم را زده ام ، باید اجازه دهم بقیه حرفشان را بزنند. ** ٤_تنها کامنت های ترولرها و کامنت هایی که شامل لینک های غیر معتبر ، مانند سایت های آلوده به بد افزار هستند،برای امنیت خواننده های وبلاگ ، حذف می شوند. ** ٥_در سمت چپ جعبه ای که در آن نظر خود را می نویسید، شما عبارت (اشتراک ایمیل) را می بینید، درصورتی که ایمیل خود را در آنجا وارد کنید، کامنت های جدید را با ایمیل، دریافت خواهید نمود. ** ٦_شما حتی در فحش دادن به نویسنده وبلاگ هم آزاد هستید! حتی به بهانه توهین به خودم نیز کامنتی را حذف نمی کنم، من جانم را می دهم که تو حرفت را بزنی، اما خواهش میکنم به جای فحش دادن، به موضوع نوشته بپردازید.
یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت خرش بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. خر هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از روی خر برداشت و سپس خر را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا خر را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید خر دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست خر را آرام کند که دید خر به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت. بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای خر از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام خر بدبخت از سقف به زمین افتاد و مرد! ملا نصر الدین با خود گفت: لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.
پاسخحذفخوب شد این خبر مصادف شد با دهه زجر و ورود خمینی دجال
پاسخحذفبد نیست گریزی بزنیم به ان روزها واکاوی کنیم رفتارهای پنهان سردمداران مفت خور و خائن و بیوطن.
ماجرای صادق خوشگله و آن ۵۶ میلیون دلاری که خمینی خور شد !
حکایت کرد سرهنگی به کسری
که دشمن را ز پشت قلعه راندیم
فراریهای چابک را گرفتیم
گرفتاران مسکین را رهاندیم
به خون کشتگان، شمشیر شستیم
بر آتشهای کین، آبی فشاندیم
ز پای مادران کندیم خلخال
سرشک از دیدهٔ طفلان چکاندیم
ز جام فتنه، هر تلخی چشیدیم
همان شربت به بدخواهان چشاندیم
بگفت این خصم را راندیم، اما
یکی زو کینه جوتر، پیش خواندیم
کجا با دزد بیرونی درافتی
چو دزد خانه را بالا نشاندیم !
جمهوری اسلامی برای هر کسی که آب نداشت ، اما برای خیلی ها نان داشت . نوکیسه گانی که ورد زبانشان ، قال رسول الله ، المفلس فی امان الله بود و این زندگیهای اشرافی را هم حتی در خواب شبشان نمیدیدند . آنانی که ایران را به مثابه غنیمتی جنگی پنداشتند و بعد از رسیدن به قدرت از کوچکترین خیانتی دریغ نکردند . یکی از آن خیانتکاران صادق طباطبایی ، معروف به صادق خوشگله بود . خواهر زاده امام موسی صدر و برادر زن حاج احمد آقای خمینی . این خائن ایران بر باد ده ، در زمان جنگ ایران و عراق ، مامور خرید اسلحه از بازار سیاه برای ایران بود ، و فقط در یک معامله ۵۶ میلیون دلار پول ملت را یکجا و درسته بالا کشید . دامنه این رسوایی آنقدر گسترده بود که هاشمی رفسنجانی هم در کتاب خود بنام ( عبور از بحران ) به این امر متذکر میشود و چنین مینویسد که : صادق طباطبایی آمد و اطلاعاتی درباره ۵۶ میلیون دلار و فریب خوردن در خرید اسلحه داد . صادق طباطبایی مدعى شده بود که پول را به دلالهای اسلحه داده و آنها او را فریب داده اند !
حال چگونه کسانی که خود ملتی را فریب دادند خود فریب چند دلال را میخورند جای تعجب دارد . اما مگر کسی در آنروزگار میتوانست از خواهر زاده امام موسی صدر بازخواست کند ؟ در نتیجه پرونده مختومه و مسکوت ماند . اما داستان به همینجا ختم نمیشود چندی بعد صادق خوشگله به اتهام حمل و نگهداری ۱ کیلو و ۸۰۰ گرم تریاک در" آلمان " بازداشت میشود و چنان فضاحتى به بار می آورد که به ناچار به دستور خمینی و پا درمیانی سفارت جمهوری اسلامی آزاد میشود و از ورود به ایران منع میگردد . او هم از خدا خواسته با استفاده از پاسپورت پناهندگی آلمانی که داشت و پولهایی که از دلالی اسلحه و خرید و فروش تریاک به جیب زده بود در همان آلمان میماند و به ریش مردم ایران میخندد . ناگفته نماند که در انتخابات ۸۸ و متعاقب آن کودتای ننگین سپاه پاسداران از محسن رضایی حمایت میکرد و به عنوان مشاور او به کار گماشته شده بود . هم حرز چند گاهی با دهانی پر از دروغ در رسانه ها حاضر میشود و آب توبه بر سر نظامی میریزد که از کرامت آن به نان و نوا رسیده است .