آیا علت سقوط کشور ایران به دامان رژیم ولایت فقیه، تنها
شاه و اعمال او بود!؟ بدون شک شاه از دمکراسی فاصله بسیاری گرفت، او با تک حزبی
کردن کشور، زمینه مشارکت مردم در حاکمیت را بست، و با تعطیل کردن مطبوعات مستقل،
عملا کشور را به دیکتاتوری تبدیل کرد.
اما نمی توان از این واقعیت چشم پوشید، وقتی مردم ایران پا
به میدان گزاردند، این شاه بود که شرافت به خرج داد، به مانند دیکتاتورهای منطقه،
حمام خون به راه نیاداخت و قدرت به بختیار واگذار کرد و کشور را ترک کرد.
بختیار، مرد آزاده ای بود و دمکراسی را می فهمید، او اولین قدم
ها را برای تشکیل مجلس واقعی و یا مطبوعات آزاد برداشت، اما آیا اعمال بختیار،
خواسته های مردم را برآورده می کرد؟!
واقعیت این است که آن زمان، ائتلافی عجیب بین خمینی،
آخوندهای دیگر، گروه های چپ و حتی قشر رونشفکری جامعه به وجود آمده بود، و این
اتئلاف، به شکل عجیبی جامعه ایران را «سحر!»کرده بودند.
دیگر خواسته مردم دمکراسی و آزادی بیان نبود، خواسته مردم
ایران، رسیدن به حکومت ولایت فقیه بود...!
در اینجا است که پارادوکس عجیبی شکل می گیرد: زیر بنای
دمکراسی، واگذاری حق حاکمیت بر مردم، به خود آنها است. اما می بینیم که مردم ایران
در سال 57، حتی زمانی که به دمکراسی رسیدند و قدرت به خود آنها واگذار شد، از همان
قدرت استفاده کردند تا کشور را به دیکتاتورها واگذار کنند...!
اجازه بدهید دو مثال ساده برای شما بزنم:
مثال نخست: فرض کنید که در کشور فرانسه، یک شبه کودتا می
شود و چند نفر کشیش، حکومتی به مانند ولایت فقیه، اما از جنس مسیحی آن به وجود می
آورند و قدرت کل کشور را در دست می گیرند. حتی این حکومت ولایت فقیه، صد مرحله
بدتر از رژیم اسلامی ایران نیز هست و خشومت بیشتری مرتکب می شود. سوال اینجاست:
آیا مردم فرانسه سکوت پیشه می کنند؟! صد البته که خیر، مردم فرانسه، قدر دمکراسی
را می دانند، و اجازه نمی دهند این حکومت دیکتاتوری، حتی یک روز نیز بر سر قدرت
بماند!
مثال دوم: در عربستان، کودتا می شود و گروهی از آزادی
خواهان، قدرت را به دست می گیرند و یک حکومت آزاد و مترقی مانند حکومت جمهوری فرانسه
را به وجود می آورند.
سوال اینجاست: واکنش مردم عربستان به چنین حکومتی چه خواهد
بود؟! آیا اجازه می دهند در سایه آزادی بیان، مطبرعات آزاد به وجود آید و در
جامعه، برابری شکل گیرد؟!
صد البته که خیر! همان مردم عربستان، که تا حالا زیر جبر و
زور حکومت بربریت سعودی بوده اند، یک شبه پا به میدان می گذارند و حکومت دمکراتیک
را سرنگون می کنند!
مساله مهم این است: دمکراسی زمانی شکل می گیرد و ریشه دار
می شود که مردم قدر و معنای آنرا بدانند و برای حراست آن حاضر به هزنیه کردن
باشند، و از طرفی، در آن مشارکت فعال داشته باشند.
در حقیقت، دمکراسی را باید درختی دانست که تنها با مشارکت و
حضور مردم معنا می یابد و از طرفی، رای مردم زمانی با ارزش است، زمانی رای واقعی است که در یک فضای دمکراتیک و از روی آگاهی داده شده باشد، یعنی تمامی نامزدها بتوانند به شکلی آزادانه در انتخابات مشارکت کنند، و هم فضای آزادی باشد که مردم بتوانند از تمامی نامزدها انتقاد کنند و معایب هر یک را بشناسند.
از این رو است که بر این باورم که روح الله خمینی و یا محمد مرسی در مصر، علف های هرزه ای
هستند که از از زیر ساخت ها و منابع موجود در یک نظام دمکراتیک و دمکراسی سو
استفاده می کنند، و بعد به درخت دمکراسی، آسیب وارد می کنند.
از نظر نگارنده، رخدادهای اخیر در مصر و سرنگونی محمد مرسی،
به هیچ وجه کودتا محسوب نمی شود، تا زمانی که یک دیکتاتور، در جهت خلاف مردم حرکت
می کند و تا زمانی که مردم از اعمال نظامیان بهره می گیرند، آن سرنگونی کودتا
نیست.
بدون شک، اگر مردم مصر،
قدر دمکراسی را می دانستند و اگر به شکلی فعال در روند انتخابات فعالیت
کرده بودند، هیچگاه محمد مرسی فرصت نمی یافت که به کاخ رییس جمهوری راه یابد و
یکسال، به سو استفاده از قدرت بپردازد.
هر چند قدرت به صورت موقت، به برادعی واگذار شده است، اما این یک واقعیت است، گروه اخوان المسلمین، ریشه عمیقی در مصر دارد و ممکن است باز نیز در انتخابات آینده، یک رییس جمهور اسلام گرای دیگر را به مردم مصر، قالب کند...!
ختم کلام این است، نمی توان به زور دمکراسی را به هیچ کشوری تزریق کرد، دمکراسی گرفتنی است، دادنی نیست!
برای رسیدن به دمکراسی، باید مردم مصر از قید اسلام رها شوند، تا زمانی که اسلام نقد نشود، تا زمانی که مردم مصر ندانند این واگذاری کشور به دست اسلامگرایان، منجر به فاجعه ای به نام جمهوری اسلامی می شود، باز نیز ممکن است قدرت را به اسلامگرایان واگذار کنند...!
کاری از نیستانی
نوشته دیگر امروز من:
لینک بالاتری:
پاسخحذفhttps://www.balatarin.com/permlink/2013/7/5/3351110