دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۱

هم شهروندان ایرانی و هم رژیم جمهوری اسلامی، حقوق انسانی این دو جوان «زورگیر» را لگد مال کرده اند!

حق آموزش دوران کودکی، حق رفاه و حمایت در دوران بیکاری، حق دسترسی به دادگاه منصفانه، حق زندگی آنها، لگدمال شده، رفتار انسانی و برادرانه نادیده گرفته شده است، برخی از شهروندان نیز در نقض این مواد، مشارکت داشته اند.

ماده بیست و ششم، می گوید: آموزش دوران کودکی، حق هر انسانی است، اگر این جوانان، به صورت درستی آموزش دیده بودند، اصولا  چنین جرمی مرتکب می شدند؟!

بند اول اعلامیه جهانی حقوق بشر، به صراحت از همه می خواهد که رفتاری برادانه و انسای با یکدیگر داشته باشند، کشتن دو جوان، که از سر فقر و به دلیل نبود آموزش درست، به دزدی و قمه کشی روی آورده اند، رفتاری غیر انسانی است.

ماده سوم، به صراحت حق زندگی انسان ها را به رسمیت می شناسد و اعدام را (به هر دلیلی) ممنوع اعلام می کند.

ماده یازدهم، حق دسترسی به عدالت و دادگاه منصفانه را محفوظ می دارد، این حق از این دو جوان گرفته شده بود. کدام دادگاه منصف، دو جوان دزد را حلق آویز می کند؟!

ماده بیست و دوم، و بیست و پنجم جامعه و دولت را مکلف می کند که رفاه اعضای جامعه را تضمین کنند، فراموش نکنیم که این دو جوان، شغل نداشته اند و چیزی به نام حقوق بیکاری نیز در جامعه وجود ندارد.

برخی از شهروندان ایران نیز حق این دو انسان را لگد مال کرده اند، کسانی که بر طبل مجازات این دو جوان کوبیدند، کسانی که برای تماشای مراسم اعدام این دو انسان، به پارک محل برگزاری رفتند.

نوشته های اخیر من:
نوشته دیگر امروز من: 


 داستانی کوتاه در سایت خودنویس:

نوشته های دیگر چند روز گذشته این وبلاگ: 



۳ نظر:

  1. گمناميان عزيز٣نكته
    ١)اززحمات بي دريغت كمال تشكر
    ٢)خواهشمندم درباره ي استادرائفي پوراطلاعاتي بدهيد
    ٣)انتقادي دارم وآن اينكه نوشته هايتان درانتقادازدين بسيارمشابه وتكرارمكررات است
    باعرض ارادت

    پاسخحذف
  2. دو کودک در حومه ی شهر تهران متولد میشوند، هر دو در خوانواده ای با مشکلات اقتصادی، هر دو پدران خود را در کودکی از دست میدهند، هر دو در شرایط نا برابر اجتماعی مجبور به ترک تحصیل میشوند، هر دو با درک تمام تبعیض ها و نا عدالتی ها بزرگ میشند، پر از حسرت نداشته ها، پر از خشم از این همه ظلم و فقر، مادر یکی از اندو با مشکلات کلیوی دست و پنجه نرم میکند، این را خوب یاد گرفته اند که سران مملکت همه دزد هستند، میدانند که اگه خاوری به کانادا فرار کرده، جهرمی یا بروجردی یا رحیمی که هستند، پس حکومت دوستار دزد هاست !، تصمیمی میگیرند هر چند اشتباه، اما حاصل تمام شرایط ۲۴ سال گذشته، یک قمه و دو موتور، از چهره های آنها پیداست که اینکاره نیستند، نه خالکوبی در بدن، نه خطی روی صورت نه .. اصلا اگه اینکاره بودند که تو یک هفته گیر نمی افتادند ، یک نفر رو نشون میکنند، به زور پولش را میگیرند در پایان برای زهر چشم با پهنای قمه به سرش میزنند، ادامه :توی عاشورا دیده اند که چطور مردم با تیزی قمه فرق خود را میشکافند، با خشونت خو گرفته اند، عمری با تحقیر بزرگ شده اند، بگذریم ، پا به فرار میگذارند، دوستانشان بهشون یاد داده اند که زور گیری امری بسیار عادی در این مملکت است پس جای نگرانی نیست، نیازی به پنهان کردن پلاک موتور نیست، اصلا کی حوصله داره واسه چند هزار تومان دنبال شما بگرده، اما سرنوشت چیزه دیگری رقم میزند، فیلمشان همه جا پخش میشود، نزدیک انتخابات هست، حکومت قربانی میخواهد،لاریجانی برادر یکی از بزرگترین دزد های زمین خوار ایران در حکم ریس قضاوت سناریو را مینویسد، " حکم زور گیری با سلاح سرد محاربه و اعدام است" نوچه اش قاضی صلواتی مشهور (قاتل مردم ایران ) برای هر دو حکم اعدام صادر میکند، متهمین فکر میکنند خواب میبینند ،شاکی باورش نمیشود، آخه از نزدیک هر دو را دیده است، به وکیلش میگوید با قاضی صحبت کن تا در حکم تخفیف بگیری (بله شاکی در حکم وکیل مدافع ظاهر میشود آخه دو تا آدم بیکار فقیر که پول استخدام وکیل ندارند ) اما فایده ندارد، ادامه :حکومت قربانی میخواهد، هر چه بی گناه تر بهتر، ساعت ۵ صبح است، دو جوان را آورده اند برای اجرای یک نمایش هنری " رقص مرگ بالای دار" حالا دیگر باورشان شده، اما جلاد نمیتواند باور کند، شانه اش را یواشکی به جوان قرض میدهد، هنوز ذره ای انسانیت در وجودش باقی مانده، اما حیف که کاری بیش از این از دستش بر نمیاید، اما مردم، مردم همیشه در صحنه، قاتلان اصلی و قربانیان اصلی، دل ها پر از کینه،خشن تر از جلادان (رجوع شود به کامنت ها ، چه ساکن ایران چه ساکن اروپا!) ، خشونت یک اعدام کمی خشمشان را فروکش میدهد، خشمی که از حکومت به دل گرفته اند، اما بر سر یک دیگر به طور نا خود آگاه خالی میکنند، مراسم تمام شد، حالا دیگر تنها دو تکه گوشت به کمک باد هنرنمایی میکنند "رقص مرگ " مردم به خانه هایشان میروند اما با یک پرسش بی جواب، آیا حقشان مرگ بود ؟

    پاسخحذف
  3. خلاصه سخنان رضا پهلوی در مورد شورای ملی و انحلال حکومت

    http://www.youtube.com/watch?v=8bWPxhdEBeU

    پاسخحذف

نکاتی که هنگام استفاده از بخش کامنتها بهتر است به آن دقت فرمایید:
**١_ بنا به اعتقاد راسخ و بی چون و چرای من به آزادی بیان ، کامنت های شما مستقیما منتشر می شود. ** ٢_لطفا هنگام گذاشتن کامنت، یک اسم برای خودتان در نظر بگیرید تا دیگران و نویسنده وبلاگ راحتر بتوانند به شما پاسخ دهند. ** ٣_تمام کامنت ها را بدقت می خوانم و تنها در جایی که واقعا لازم باشد ، در بحث ها دخالت می کنم، چون من تریبون خودم را داشته ام و حرفم را زده ام ، باید اجازه دهم بقیه حرفشان را بزنند. ** ٤_تنها کامنت های ترولرها و کامنت هایی که شامل لینک های غیر معتبر ، مانند سایت های آلوده به بد افزار هستند،برای امنیت خواننده های وبلاگ ، حذف می شوند. ** ٥_در سمت چپ جعبه ای که در آن نظر خود را می نویسید، شما عبارت (اشتراک ایمیل) را می بینید، درصورتی که ایمیل خود را در آنجا وارد کنید، کامنت های جدید را با ایمیل، دریافت خواهید نمود. ** ٦_شما حتی در فحش دادن به نویسنده وبلاگ هم آزاد هستید! حتی به بهانه توهین به خودم نیز کامنتی را حذف نمی کنم، من جانم را می دهم که تو حرفت را بزنی، اما خواهش میکنم به جای فحش دادن، به موضوع نوشته بپردازید.