چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۴

سه پرده از خاندان رفسنجانی، دادگاه کرباسچی، دوچرخه سواری و کتک خوردن فائزه، و ویدیویی مهدی هاشمی در جلوی دادگاه!

زمانی که خاندان رفسنجانی به دروغ و تزویر، معنایی نوین می بخشند...!
کشورمان در آستانه نابودی است، و شاید گروهی که بیش از دیگران در  فقر، فلاکت و تیره روزی ایرانیان بیش از همه نقش بازی کرده، خاندان هاشمی رفسنجانی باشد.
قبل از انقلاب او با حزب موتلفه اسلامی و دیگر گروه های ترویستی ارتباط نزدیک داشت، و گفته می شود که تامین مالی بسیاری از این عملیات های تروریستی، توسط هاشمی رفسنجانی انجام شده است. همین عملیات ها بود که باعث پیروزی انقلاب و فلاکت سی و شش ساله مردم ایران شده است.
نیاز چندانی نیست تا به جنایات هاشمی و خاندان او در زمینه های مختلف پرداخته شود، از حمایت و نقش او در حمله به سفارت آمریکا گرفته، تا تثبیت رژیم، ایجاد کمیته های انقلاب، سرکوب مخالفین، موج اعدام ها، ترور مخالفین در داخل و خارج، ادامه جنگ به منظور دریافت کمیسیون های خرید اسلحه، غارت ایران تحت عنوان سازندگی و ...، و یک کلام، ایجاد منجلاب جمهوری اسلامی!
اما در اینجا، سه پرده از این خاندان نقل می کنم، تا مشخص شود که این جماعت، از چه جنسی هستند.
پرده اول) کرباسچی و دادگاه او:
غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران و از نزدیکان هاشمی رفسنجانی در کابینه او بود. توپخانه اصلاح طلبان و رسانه های وابسته به رژیم، تلاش می کنند او را انسان خدمتگذار و مدیر لایقی معرفی کنند، ولی در اینجا تنها چند خیانت اصلی کرباسچی را می نویسم:
زمانی که کرباسچی به شهرداری تهران منصوب شد، و در دوران پس از جنگ ایران و عراق،  متخصصین زلزله از ژاپن به ایران آمدند، و پس از بررسی، اعلام کردند که زلزله خطری است که در کمین شهر تهران است، و اینگونه بود که زمزمه انتقال پایتخت از تهران به شهر دیگری مطرح شد. اگر چنین طرحی عملی می شد، جمعیت تهران کاهش می یافت، و این امکان به وجود می آمد تا با یک مدیریت صحیح، به مقاوم سازی ساختمان ها اقدام شود. ولی این کرباسچی بود که جلوی این انتقال را گرفت. در زمان کرباسچی، برای کوچه های ده متری، مجوز برج های ده طبقه صادر شد، و تلاش شد تا با سیاست فروش تراکم، به درآمد زایی اقدام شود. در طی مدیریت کرباسچی بر شهرداری تهران او و دیگر طرفداران هاشمی، از طریق تغییر کاربری و فروش تراکم و دلالی، چه ثروت ها که به جیب خود نریختند.
زمانی که همین کارگزاران موفق شد با استفاده از همان پول ها، خرج تبلیغات خاتمی را بدهد و خاتمی را رییس جمهور کند، خامنه ای که اندک اندک در مقابل هاشمی رفسنجانی اظهار وجود می کرد، تلاش کرد با استفاده از قوه قضاییه، به کارگزاران گوشمالی دهد، کرباسچی دستگیر شد و پرونده ای بر علیه او در دادگاه به جریان افتاد.
اما خامنه ای خبر نداشت که توپخانه تبلیغاتی و سامانه جنگ روانی متعلق به خاندان هاشمی چه خوب و حرفه ای عمل می کند. همان دادگاه کرباسچی تبدیل شد به پیراهن عثمان اصلاح طلبان و با استفاده از ناتوانی و عدم عدالت قوه قضاییه، از کرباسچی و دیگر دزدان حاکم بر کارگزاران، آنچنان بت ی ساختند که بیا وببین! در حقیقت، بازی باخته را به بازی برده تبدیل کردند.
ویدیویی از این دادگاه را در اینجا می گذارم، اما یادتان باشد، چرا هیچ کسی از کرباسچی نپرسید بر طبق کدام کار کارشناسی، اجازه داد کلان شهر تهران، به عنوان قلب اقتصادی این کشور، به چنین وضع وخیمی در آید؟ و بر اساس کدام استاندارد، این همه مجوز ساخت و ساز صادر شد؟ در حقیقت، جرم اصلی کرباسچی گم شد:


پرده دوم) فائزه هاشمی رفسنجانی و کتک خوردن او از انصار حزب الله:
فائزه هاشمی رفسنجانی، بعد از اینکه پدرش صندلی ریاست جمهوری را به خاتمی واگذار کرد، رویای ریاست جمهوری را در سر می پروراند. در آن دوران، دوچرخه سواری بانوان یک «تابو» در ایران بود. به گفته اعضای انصار حزب الله که بعدا از این سازمان جدا شده بودند، زمانی که فائزه قصد داشت در انتخابات مجلس کاندید شود و حتی رویای رییس جمهور شدن را در سر می پروراند، مدتی را به دوچرخه سواری می پرداخت، و این خود فائزه بود که  به انصار حزب الله پول می داد تا او را کتک بزنند و او معروف شود!

پرده سوم) حکم زندان مهدی هاشمی:
مهدی هاشمی «عزیزکرده» خاندان هاشمی است، و به قول معروف، هاشمی رفسنجانی او را چون تخم چشم دوست دارد.
بعد از وقایع انتخابات ریاست جمهوری و جنبش سبز، او مدتی را در خارج از ایران به سر می برد، با پرداخت رشوه و پول، موفق شد تا به دانشگاه آکسفورد راه یابد، ولی روزگار بازی دیگری برایش رقم زد.
قریب پانزده سال قبل، او شخصی را به نام آقای دکتر هوشنگ بوذری هدف اخاذی قرار داده بود، مهدی هاشمی، دکتر بوذری را به زندان انداخته و شکنجه کرده بود. دکتر بوذری که اکنون از ایران خارج شد، از مهدی هاشمی به علت شکنجه شکایت کرد. مهدی هاشمی دو راه جلوی رویش بود، یا باید به ایران باز می گشت یا اینکه در کانادا یا انگلیس، در دادگاه حاضر می شد و به اتهامات دریافت رشوه و اخاذی، و شکنجه پاسخ می داد. و مهدی هاشمی به ایران بازگشت.
در ایران نیز او با پرونده دیگری روبرو شد، مدارک داخلی شرکت استات اویل عملا نشان می داد که مهدی هاشمی ده ها میلیون دلار رشوه دریافت کرده است! و حتی اسات اویل نیز این ماجرا را قبول کرده، و جریمه کلانی داد.
بیدادگاه رژیم، بر اساس یک جنگ سیاسی، این پرونده را آغاز کرد، ولی در رشوه گیری مهدی هاشمی که شکی وجود نداشت، او به دادگاه محکوم شده است.
مهدی هاشمی در هنگام ورود به زندان، به خواندن بیانیه اقدام کرده است که در زیر می بینید:





باید از خاندان هاشمی پرسید، ما قبول داریم که قوه قضاییه فاسد است، اما آیا دادگاه کانادا نیز فاسد است؟ چرا مهدی هاشمی حاضر نشد در دادگاه در کانادا حاضر شود و به اتهامات شکنجه کردن دیگران پاسخ دهد؟

ضمنا، زمانی که هاشمی رفسنجانی قدرت اول کشور محسوب می شد، چرا در مقابل بی عدالتی های این قوه سکوت کرده بود و هیچ غلطی نمی کرد؟

زندانی شدن مهدی هاشمی و تحقیر هاشمی رفسنجانی، باعث «دل خنکی» بسیاری شده است. به امید روزی که اکبر هاشمی رفسنجانی، در دادگاه ای عادلانه محاکمه شده و به زندان انداخته شود. 

۶ نظر:

  1. مهدی هاشمی، دکتر بوذری را به زندان انداخته و شکنجه کرده بود.



    از این جمله بر میاید که مهدی شخصاً آقای بوذری را مورد شکنجه قرار داده لطفا مستندات را بفرمایید

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. گرامی،

      به صورت مشخص، منظور من این بوده که مهدی هاشمی دستور شکنجه دکتر بوذری را داده است.
      چه سندی بالاتر از حکم دادگاه کانادا، که مهدی هاشمی را به جرم شکنجه، به پرداخت ده ها میلیون دلار خسارت محکوم کرده است؟
      ضمنا، بین اینکه کسی دستور به شکنجه بدهد، و یا اینکه خودش شلاق به دست بگیرد، فرقی نیست.

      با سپاس

      حذف
  2. بعضیها وقاحت و پفیوزی رو از حد گذروندن و علناً از یک آیت‌الله دزد و جنایت کار و تروریست طرفداری می‌کنن!!! زهی شرم و حیا! شرافت رو به چند فروختین؟ امیدوارم این پولها خرج دارمان سرطان خودتون و عزیزانتون بشه آشغالهای بی‌ همه چیز

    پاسخحذف
  3. گمنامیان گرامی،
    حقیقتا از انتشار این مطلب تعجب کردم! به فرض که هاشمی رفسنجانی به هر علتی که مسبب و ستون اصلی انقلاب و جمهوری اسلامی بوده بد باشد، این هیچ ربطی به اولا "خاندانش" ثانیا مدیران دوره او ندارد. حتی به فرض هم که "خانواده" اکبر هاشمی رفسنجانی به علل نزدیکی به قدرت سو استفاده کرده باشند باید بطور مجزا و نه بطور گتره ای و فله ای به آن پرداخته شود.

    اما صحبت اصلی من در مورد شخص غلامحسین کرباسچی است. او یکی از بهترین مدیران میانی ایران در تاریخ معاصر بوده است. بر خلاف اظهارات شما مبحث زلزله خیز بودن تهران از قبل از انقلاب مساله شناخته شده ای بوده و مساله تغیر پایتخت نه به دلیل زلزله که بدلیل ظرفیت های محدود زیستی و موقعیت تهران از زمان پهلوی وجود داشته.
    معضلات پایتخت همراه با رشد اقتصادی بعد از جنگ و افزایش جمعیت و خودرو و... در تهران افزایش یافت تا حدی که مساله تغیر پایتخت در آن سالها بسیار جدی شد. و اتفاقا قرار بود که پایتخت به اصفهان که جناب کرباسچی در آن زمان استاندارش بودند منتقل شود. بجای تغیر پایتخت -که معضل مدیریتی بود- با تصمیم درستی مدیر کارآمد را به شهر تهران منتقل کردند و با آمدن کرباسچی به تهران، شهر تهران از ارگانی وابسته به درآمد دولت مستقل شد، همزمان برای اولین بار در تاریخ ایران، ایرانیان توانستند از اتوبانهای شهری، فروشگاه های زنجیره ای نوین و میادین میوه و تره بار، روزنامه رنگی در قطع مدرن، فضاهای سبز شهری، و ده ها بهبود جدید بهره مند شوند. این بجز تغیر کلی ساختار شهرداری و خدماتی آن بود.
    خاطرم هست که آن زمان شهرداری تهران برای اجرای طرح هایش، اولین بار اوراق مشارکت را در ایران اجرا کرد. طرح هایی مثل بزرگراه نواب یا جابجایی میدان میوه و تره بار تهران که حتی در زمان شاه هم نتوانست اجرا شود، در زمان کرباسچی اجرا شد.
    تغیرات در حدی شگرف انجام شد که دیگر هیچگاه و در مخیله هیچ کس نمی گنجد که مثلا امروز شهر دیگری در ایران بتواند با تهران بعد از کرباسچی برابری کند. در حالی که تا قبل از مدیریت وی اصفهان شهری به مراتب بهتر بود.
    قطعا این تغیرات هزینه داشته و هزینه آن از عوارضی که بر ساخت و ساز و تراکم در تهران بود کسب می شد. بازهم خاطرم هست که تقریبا تمام شهروندان تهرانی (ایرانی) که به مالیات و عوارض تا آن زمان ناآشنا بودند چه فحش هایی که نثار شهرداری و شهردار نمی کردند! البته همان افراد امروز با دیدن نتایج خدمات، بشدت قدردان شهردار سابقشان هستند.

    اما در مورد دادگاه کرباسچی هم اگر در جریان بودید میدانید که در دستگاهی با بیش از 1000 میلیارد گردش مالی، هار ترین افراد قوه قضاییه حتی نتوانستند یک ریال اختلاس و دزدی کشف کنند. از میان سالها پرونده شهرداری تهران تنها توانستند به چندین مورد پاداش چند میلیونی از بودجه تنخواه شهردار گیر دهند که به مدیران زیردست شهرداری پرداخت شده بود!
    هرکسی که در آن دوران زیسته باشد می داند که دادگاه شهردار تهران، نه بدلیل تخلف مالی که با انگیزه سیاسی انجام شد و هدف ترساندن مدیران لایقی بود که می توانستند ایران را به جایگاهی که لایقش است برسانند. و چه کسی بزرگتر و شاخص تر از کرباسچی به عنوان پرچمدار تغییر از تهران سنتی به مدرن.

    احتمالا تنها کسانی که با خواندن مطلب شما خشنود می شوند همان متحجرانی هستند که با نماد محسنی اژه ای آن دادگاه فرمایشی را براه انداختند...
    بسیار بد اخلاقی و بی اخلاقی است که از هر مطلبی برای رسیدن به غرایض سیاسی بخواهیم استفاده کنیم، اگر برضد جمهوری اسلامی فعالیت می کنم نه بخاطر قیافه و لهجه خامنه ای که بدلیل بی اخلاقی و نکبت فرهنگی ناشی از آن است. اگر طرفداران سیستم جایگزین -شمای نوعی- بخواهند همان بیدادگاه جمهوری اسلامی را صرفا بخاطر رسیدن به غرایض سیاسی شان دنبال کنند، همان بهتر که حداقل در این میان یک درگیری و تغیر سیستم کمتر باشد!

    ما درست است که نمی خواهیم حتی یک لحظه این حکومت را تحمل کنیم اما این به این معنی نخواهد بود که از هر ابزاری برای تخریب و نابودی استفاده کنیم. پوزش می طلبم از اطناب کلام اما اولا شما را فردی اخلاقمدار تصور می کردم/میکنم. و ثانیا مطلب بالا نمادی از تخریب به شیوه کیهان خامنه ای -اتهام زنی و مغلطه- منتهی در جهت برعکس می دانم. وگرنه هیچ مصدع اوقات نمی شدم.

    موفق باشید
    آرسین

    پاسخحذف
  4. جناب آرسین،

    شما میتوانید عین همین مطالب را در مورد قالیباف هم بگویید.دفاع تمام قد شما از کرباسچی متضمن این ایراد بزرگ است که جنایت تراکم فروشی را توجیه میکند.
    خب شما بفرمایید نتیجه نهایی اقدامات جناب کرباسچی عزیزتان چه بود؟امروز تهران چگونه شهری است؟

    پاسخحذف
  5. ناشناس گرامی،
    در ابتدا من نه وکیل و نه نماینده هیچ شخص و گروهی نیستم و نظر شخصی خودم را منصفانه حتی الامکان نه تحت تاثیر جو و غرض می نویسم.
    اینکه تراکم فروخته شده، عرض کردم که راهی جهت درآمد زایی برای شهرداری آن زمان بوده است و در ازای این افزایش تراکم بسیار خدمات شهری که نام بردم به شهر اضافه شد...
    اما اینکه امروز تهران چگونه شهری است، یک سوال مبهم و کلی و بی فایده است که اولا به مدیریت کلان -نداشته- مملکت بر می گردد و حتی در جنبه بد آن نیز هیچ حربه ای برای حمله به یک مدیر 15 سال پیش نیست!
    اینکه تمامی امکانات مدرن ایران در تهران متمرکز است، یا آلودگی و جمعیت بیداد می کند و صدها ایراد دیگر هیچ ارتباطی به شهردار فلان سال ندارد. اینها حاصل تصمیمات مدیریت کلان مملکت است که خود آن تحت تاثیر فرهنگ و سواد و سایر مشخصات جامعه ایران است.
    هر کس در هر جا در هر پست و کسوتی باید تلاش بر بهبود شرایط فعلی کند و این میسر نیست مگر از راه گسترش منطق و آگاهی.
    مبحث طولانیست اما یکی از بزرگترین خیانت های حکومت را نه ساختن بزرگراه و فروشگاه و حتی اختلاس و رانت و... که سیاست تحمیلی افزایش جمعیت میدانم. که یکی از نتایج آن می شود افزایش تراکم که ذکر کردید!

    برای آشنایی بیشتر با مطالب مربوط و نظرات حقیر، شما را به وبلاگ و مطالب تحت برچسب "جامعه" ارجاع می دهم.

    پاسخحذف

نکاتی که هنگام استفاده از بخش کامنتها بهتر است به آن دقت فرمایید:
**١_ بنا به اعتقاد راسخ و بی چون و چرای من به آزادی بیان ، کامنت های شما مستقیما منتشر می شود. ** ٢_لطفا هنگام گذاشتن کامنت، یک اسم برای خودتان در نظر بگیرید تا دیگران و نویسنده وبلاگ راحتر بتوانند به شما پاسخ دهند. ** ٣_تمام کامنت ها را بدقت می خوانم و تنها در جایی که واقعا لازم باشد ، در بحث ها دخالت می کنم، چون من تریبون خودم را داشته ام و حرفم را زده ام ، باید اجازه دهم بقیه حرفشان را بزنند. ** ٤_تنها کامنت های ترولرها و کامنت هایی که شامل لینک های غیر معتبر ، مانند سایت های آلوده به بد افزار هستند،برای امنیت خواننده های وبلاگ ، حذف می شوند. ** ٥_در سمت چپ جعبه ای که در آن نظر خود را می نویسید، شما عبارت (اشتراک ایمیل) را می بینید، درصورتی که ایمیل خود را در آنجا وارد کنید، کامنت های جدید را با ایمیل، دریافت خواهید نمود. ** ٦_شما حتی در فحش دادن به نویسنده وبلاگ هم آزاد هستید! حتی به بهانه توهین به خودم نیز کامنتی را حذف نمی کنم، من جانم را می دهم که تو حرفت را بزنی، اما خواهش میکنم به جای فحش دادن، به موضوع نوشته بپردازید.