در حقیقت، حکومت دینی به معنای دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت
است، چه آنکه طرفداران حکومت دینی، خود می دانند که در اقلیت هستند، لذا با خود می
اندیشند که اگر جامعه طبق نظر اکثریت اداره شود، دیگر نظر آنها اجرا نخواهد شد...!
به دیگر عبارت، حکومت دینی، به معنای این است که گروهی از
افراد جامعه، خود را برتر از دیگران بدانند، و در نتیجه استدلال می کنند که نظر
آنها با ارزش تر از نظر اکثریت جامعه است، و عقیده آنها بدون چون و چرا باید اجرا
شود.
طرفداران حکومت دینی، باور دارند که اکثریت جامعه، فاقد
شعور لازم هستند، و آنها باید به مانند چوپان، جامعه را اداره کنند.
پربیراه نیست اگر بگوییم حکومت دینی، در تقابل آشکار با
دمکراسی است.
دمکراسی، مهمترین عامل پیشرفت در دنیای مدرن:
تجربه اداره ده ها کشور به شیوه دمکراتیک و یا دیکتاتوری،
ثابت کرده است که تنها شرط رفاه، پیشرفت و ثبات یک جامعه، وجود دمکراسی در آن
جامعه است.
در حقیقت، در دنیای مدرن، منابع زیرزمینی و یا نفت، فاکتور
مهمی در رفاه یک جامعه محسوب نمی شود، و فاکتور اصلی، دمکراسی است. به عنوان مثال،
کشوری مانند ژاپن یا کره جنوبی، علی رغم اینکه منافع زیرزمینی درخوری ندارند، در
سایه دمکراسی، به کشوری پیشرفته و مرفه، تبدیل شده اند. در حالی که کشوری چون
ایران، علی رغم اینکه یکی از غنی ترین کشورهای دنیا از نظر منابع سوخت های فسیلی است،
اما به دلیل حکومت دینی، به یکی از فقیرترین کشورهای دنیا، تبدیل شده است.
در نتیجه می توان گفت که حکومت دینی، به معنای از دست دادن
رفاه، فقر و فساد در یک جامعه است.
عدالت و حکومت دینی:
برای اینکه ببینیم چگونه در یک حکومت دینی، عدالت لگدمال می
شود، بایسته است که به نکات ذیل توجه ویژه شود:
·
حکومت دینی، به معنای این است که برخی از شهروندان جامعه
(باورمندان به دین رسمی)، برتر از دیگر شهروندان قلمداد شوند، و این به معنای
لگدمال کردن تمامی بنیان های عدالت در یک جامعه است.
·
در یک حکومت دینی، اصولا سیستم قضایی به اکثریت جامعه
پاسخگو نیست، و در نتیجه، به جای اجرای عدالت، بایزچه ای در دست حاکمان است..!
·
شایان ذکر است که در یک حکومت دینی، سیستم قضایی، غیر مستقل
است، و عدالت را زیر پا می گذارد.
·
از طرف دیگر، در تمامی جوامع متمدن، شرط سلامت سیستم قضایی،
وجود مطبوعات آزاد است، تا بر کار دستگاه قضایی نظارت کنند، و اگر خطایی دیدند،
آنرا افشا کنند. این در حالی است که در حکومت دینی، اصولا چیزی به نام مطبوعات
آزاد وجود ندارد و در نتیجه بر سیستم قضایی، هیچ نظارتی نیست.
·
از همه مهمتر، در یک حکومت دینی، نظام قضایی به جای اجرای
قوانین پیشرفته و به روز، سعی می کند قوانین عصر حجر را اجرا کند، قوانینی چون سر
بریدن و چشم درآوردن و سنگسار کردن! که اجرای آن قوانین، خود به معنای لگدمال کردن
عدالت است..!
در جمع بندی می توان گفت که در یک حکومت دینی، عدالت به
فجیع ترین شکلی، لگدمال می شود.
آزادی بیان و حکومت دینی:
آزادی بیان به مانند پنبه، و حکومت دینی به مانند آتش است!
هر جا که حکومت دینی باشد، آنگاه آزادی بیان، رخت بر می بندد.
دشمنی حکومت دینی با آزادی بیان، بی دلیل نیست، چه آنکه اگر
آزادی بیان در جامعه تحت سلطه حکومت دینی وجود داشته باشد، مردم اولین سوالی که
خواهند پرسید این است که چرا باید اقلیتی خودکامه، خود را برتر از دیگران بدانند و
نظرات خود را بر اکثریت، تحمیل کنند؟! و طبیعی است که در صورت وجود آزادی بیان،
شهروندان جامعه، فساد و ناتوانی حکومت دینی در اداره جامعه را عیان می سازند، و
پایه های حکومت دینی سست می گردد.
اصولا آزادی بیان، به معنای این است که تمامی شهروندان، از
حقوق برابری برخوردارند و حق دارند نظر خود را بیان کنند، در حالی که در منطق
حکومت دینی، تنها بخش کوچکی از شهروندان، شعور لازم را برای ابراز بیان خود دارند،
و در نتیجه، اکثریت از حق آزادی بیان برخوردار نیستند و باید خاموش شوند.
حقوق بشز و حکومت دینی:
برابری شهروندان، عدالت، و
آزادی اندیشه و بیان، زیرساخت شکل گیری حقوق بشر است. و همانطوری که در بالا نشان
داده شد، حکومت دینی در تقابل با ارزش های گفته شده است، و با همه آنها سر دشمنی
دارد.
در حقیقت، تنها با نابودی
حکومت دینی است که می توان شاهد رفاه، عدالت و آزادی در یک جامعه بود.
نوشته شده در تاریخ بیست و
هشتم سپتامبر، در کنار ن و ل عزیزم.
بزرگترین اشکال درگیر شدن دین در سیاست و حکومت نابودی خود دین هست که به جز نام ننگ چیزی از دین باقی نخواهد ماند , سودجویان در پشت دین سنگر میگیرند و و آنچه از مردم باقی میماند دین گریزیست
پاسخحذف