جمعه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۵

تعصب بر روی کودتای ۲۵ یا ۲۸مرداد ۱۳۳۲، چون دیدن خمینی در ماه، ناپخته و خام است!

زمانی می توان ادعا کرد که جامعه ایران و کنشگران سیاسی آن به بلوغ سیاسی دست یافته اند، که ما شاهد آن باشیم که در مورد 28 مرداد، بتوانند به انصاف، بدون تعصب، با تعقل، و بر اساس واقعیت های تاریخی سخن بگویند.

هنوز برای بسیاری، این واقعه یک خط قرمز است که اصلا معیار ایران دوستی مطرح می شود، طرفداران اقدام شاه، آنرا کاری درست می دانند و هر کسی که مخالفش باشد را نفی می کنند، و بالعکس.  خود من زمانی در دسته دوم بوده ام، زمانی فکر می کردم که اقدام شاه آینده ایران را به سمت سیاهی سوق داد، و دمکراسی را از کشور ما دریغ کرد، و اگر مصدق می ماند، ما به سوی دمکراسی می رفتیم.

اول این را بگویم، آدمی که پویا نباشد، به راحتی به سمت دیکتاتوری حرکت می کند. بسیاری از مسایلی که اکنون علم به آنها باور دارد، در اثر پژوهش های جدید، رد می شود و غلط محسوب می شود. گفته می شود که ده درصد از علم پزشکی کنونی نادرست است (اگر عدد درست در ذهنم مانده باشد).

حال خیلی آدمی باید کوته نگر باشد، که بگوید من چون ده سال پیش فلان حرف را زده ام، دیگر حرفم را عوض نمی کنم، و همان حرفم درست است. این روش غلط و زشتی است، و ناشی از جماد فکری است.  من چند سال پیش ممکن است حرف دیگری زده باشم، ولی هم شجاعتش را دارم و هم جراتش را، که اگر به غلط بودن حرفم پی ببرم، به آن اعتراف کنم...بگذریم، برگردیم به 28 مرداد:

در نظر گرفتن پرسش های ذیل به درک بهتر واقعه کمک می کند:

یک) طبق قانون اساسی آن زمان، شاه حق برکناری مصدق را داشت، ایا سرباز زدن مصدق از حکم برکناریش، یک کودتا بوده است یا خیر؟

دو) مصدق طرفداران زیادی در کشور داشته است، خصوصا گروه های چپ..، حال سوال اینجاست، آیا اقدام شاه، حتی اگر منطبق با قانون اساسی باشد، خلاف «خواست عمومی» بوده یا نبوده؟

برای درستی اقدام زنده یاد مصدق و شاه فقید، باید کارهای آنها را در سه بعد سنجید: الف) آیا کار آنها خلاف خواست عمومی بوده است؟ ب) آیا کار آنها خلاف قانون اساسی بوده است؟ ج) آیا کار آنها، در دراز مدت به نفع کشور بوده یا به ضرر کشور؟

سه) حال سوال بعدی: اگر مصدق طرفدارانش آنقدر زیاد بوده اند، چگونه در مقابل اقدام شاه مقاومت نکرده اند؟ اجازه دهید پرسشم را طور دیگری مطرح کنم. خواست عمومی و نظر اکثریت جامعه، مقدم بر قانون اساسی است. حال این خواست عمومی، شاه را می طلبید یا مصدق را؟

چهار) چه کسی خواست عمومی جامعه را در آن روزگار تعریف می کند؟ آیا واقعا مردم ایران مصدق را می خواستند؟

پنج) آیا باید هنگام سنجش اقدام محمدرضا شاه، به شرایط جنگ سرد هم نگاه کرد یا خیر؟ آیا منصفانه است بگوییم که با توجه به قدرت گرفتن گروه های چپ، شاه نگران فروغلطیدن ایران به دامان کمونیسم بوده است؟ آیا مدد گرفتن شاه از نیروهای غربی برای رسیدن به مقصود خود کار درستی بوده است؟
این روزها که روسیه اجازه استفاده از خاک ایران برای حمله نظامی به سوریه را یافته است، همه ایرانیان در تب و تاب و نگرانی به سر می برند. حال به یاد بیاوریم که سال 1332، و در اوج جنگ سرد، و در زمانی که شوروی رویای دسترسی به آبهای گرم از طریق ایران را داشت، چه خطری بیخ گوش ایران بود؟!

شش) اگر مصدق بر سر کار باقی می ماند، و شاه به ایران باز نمی گشت، عاقبت ایران چه می شد؟ آیا ما شاهد توسعه سیاسی/اقتصادی/اجتماعی رخ داده در زمان شاه می بودیم؟ آیا حاصل عملکرد زنده یاد مصدق، به توسعه کشور منجر می شد؟ آیا خطر این وجود داشت که غول کمونیسم ایران را ببلعد و بعد از فروپاشی شووری، ایران نیز تجزیه شود؟ (همانند آنچه در دیگر اقمار شوروری رخ داد؟)

هفت) عاقبت یک جامعه را یک نفر به تنهایی رقم نمی زند. آیا مردم ایران، درک لازم از دمکراسی را داشتند که حال باقی ماندن مصدق بر سر کار، بتواند آینده روشنی را برای ایران رقم بزند؟ مگر مردم ایران همانی نبودند که سال 57، عکس خمینی را در ماه دیدند؟ به فرض باقی ماندن زنده یاد مصدق، حاصل کار چه می شد؟  دمکراسی یک سامانه بسیار شکننده است، و نیازمند حضور پر رنگ مردم است، وگرنه به راحتی به شکست می انجامد. آیا مردم ایران در آن دوران، آمادگی لازم برای حضوری پر رنگ را داشته اند؟

هشت) در طی جنگ سرد، غرب و آمریکا، سیاست توسعه اقتصادی کشورهای جهان سوم را پیشه کردند. این سیاست، هیچ علاقه به اعتلای حقوق بشر نداشت، این سیاست در قبال ایران نیز اجرا شد. اگر زنده یاد مصدق بر سر کار بود، آیا ما شاهد تداوم همان سیاست ها در قبال ایران نمی بودیم؟

نه) این یک واقعیت است، بدون توسعه انسانی، سیاسی و فرهنگی جامعه، اصولا شکل گیری دمکراسی یک خیال خام بیش نیست. اگر احزاب فعال و کنشگر و پرسشگر در جامعه نباشند، احزابی که اعتقادی راسخ به دمکراسی دارند، آنگاه شکل گیری دمکراسی یک خیال خام است. حال در سال 1332، آیا ما شاهد وجود چنین احزابی بوده ایم؟  

ده) آیا این یک واقعیت است که در آن زمان، و حتی بعد از سال 1332، تنها حزب سازمان دهی شده و فعال، گروه های تروریستی چون مجاهدین خلق، حزب موتلفه، و یا حزب توده بوده اند. احزاب و گروه های ملی، نقض کم رنگی داشته اند و به مانند گروه های یاد شده، از توان تشکیلاتی برخوردار نبوده اند؟
آیا می توان منکر این شد که برخی از گروه های قدرتمند چپ، اصولا خواستار ذوب شدن ایران در شوروی بودند؟! آیا می توان منکر این شد که آذربایجانمان را به فلاکت از شوروی پس گرفتیم!؟

یازده) اگر شاه بعد از سال 1332، غیر از انقلاب سفید، یک برنامه مدون و مشخص برای توسعه سیاسی کشور تدارک می دید، و مثلا می گفت ظرف بیست سال، باید این احزاب چپ و راست، با برنامه و ساختار مشخص شکل بگیرند، آیا ما شاهد وقوع انقلاب می بودیم؟ حال سوال بعدی این است:/ جوانان ایران که برای تحصیل به غرب رفتند، و همه انقلابی شدند و طرفدار خمینی! حتی اگر شاه فقید چنین کاری می کرد، نتیجه چه می شد؟ غیر از این بود که همین جوانان غرب رفته و انقلابی، کنترل احزاب را به دست می گرفتند و باز کشور را به سمت نابودی می بردند؟!
به نظر می رسد مشکل از جای دیگری است، کشور ما توسعه سیاسی لازم را نیافته است...

دوازده) شکل گیری دمکراسی، نیازمند وجود شهروندانی آگاه است. بسیاری از شهروندان ایران در طی برنامه های توسعه اقتصادی شاه برای تحصیل به غرب فرستاده شدند، و در بازگشت، عکس خمینی را در ماه دیدند...! آیا با چنین شهروندانی، می توان دمکراسی را در کشور ایجاد نمود؟

سیزده) بی پرده بگویم، مشکلات کشور ما عمیق تر از آن بوده که با قدرت گرفتن زنده یاد مصدق، این مشکلات حل شود. مصدق یکی از انسان های آزاده ای است که هنوز اسمش مرا به وجد می آورد، اما یاد گرفته ام که از هیچ کسی نباید بت ساخت، حتی اگر آن شخص مصدق باشد. به جای بت ساختن از مصدق، بهتر است به واقعیت های جامعه نگاه کرد، به جای تعصب می بایست دید که عیب جامعه ما کجا بوده است...

چهارده) برای اینکه یک جامعه ای به دمکراسی پایدار دست یابد، می بایست اعضای آن جامعه، به شهروندانی کنشگر و فعال و پویا تبدیل شوند. این روند، مستلزم رخ دادن توسعه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی در جامعه است، و بدون وجود این زیرساخت ها، شما «شهروند مدافع دمکراسی» در جامعه نخواهی داشت...! حال به یاد بیاوریم که هنوز راه زیادی برای توسعه ایرانمان باقی مانده است.  

اگر بدون تعصب نگاه نکنیم، عیب های خودمان را نمی یابیم...، و باز فلاکت های قبلی بر سرمان خواهد آمد...

من به شاه نیز انتقاد بسیار داشته ام، هنوز هم دارم. قبلا با لحنی زننده از او یاد می کرده ام، اما اکنون به احترام...، قبلا با تعصب برخورد می کردم و تنها به این فکر می کردم که چرا باید نخست وزیر محبوب من را به کمک قدرت خارجی برکنار کند، ولی اکنون به این موضوع عمیق تر فکر می کنم، و قبل از اظهار نظر، پاسخ پرسش های فوق را در ذهنم مرور می کنم.

پی نوشت یک) اگر شما با آگاهی از این پرسش ها، به جای زنده یاد مصدق یا شاه فقید بودید، چه می کردید؟ کدام راه را بر می گزیدید؟

پی نوشت دو) به جای بت ساختن از زنده یاد مصدق و شاه فقید، باید بپذیریم که هیچ یک از این دو، مصون از اشتباه نبوده اند، ولی در ایراندوستی هیچ کدام آنها شک ندارم...

پی نوشت سه) بدانیم که یک نفر، به تنهایی نمی تواند کشوری را بسازد، یا خراب کند..، یک ملت خود مسوول رقم زدن آینده خود است. به عنوان یک ملت، باید مسوولیت اعمال خود را بپذیریم، این بخش قابل توجهی از ملت ایران بود که به خیابان آمد تا خمینی را رهبر کند!  


پی نوشت چهار) با پوزش، اما احمقانه است که عقیده ما مبنی بر اینکه مصدق اشتباه کرد یا شاه، سد راه مبارزه ما با حکومت ج.ا. شود، و جلوی اتحاد ما را بگیرد...
نظر کاوه موسوی، استاد ارشد دانشگاه آکسفورد را در اینباره بشنوید

۱ نظر:

  1. د ر ر ر و و و و ود د د د,

    پارسای عزیز,

    خیلی خوشحالیم که دنیا جوریست که اهریمن واقعی نتوانست برایت مشکلی ایجاد کند.

    به عنوان کسی که شاید برای اولین بر کودتای ۲۵ مرداد را مطرح کرد و مدارک آنرا از قانون اساسی استخراج نمود و در سن ۲۰ سالگی و دانشجویی گول جبهه ملی و بازرگان را خورد، لازم میدانم بگویم بازرگان و جبهه ملی که حاضر بودند در زمان شاه شهید شوند، اما در زمان خمینی حاضر نشدند بخاطر آرمانهای خود شهید شوند، بازرگان، سنجابی،‌ سحابیها، فروهر و... و اگر فروهرپس از حدود ۱۵ سال کشته شد بخاطر این نبود که اعلامیه تظاهرات و اعتراض داده بود بلکه بخاطر این بود که سعید اسلامی و خامنه ای و خاتمی فکر می کردند ممکن است روزی خطری برای آنها بحساب بیاید.
    برای من الان مثل روز روشن است اگر مصدق که همیشه در بستر بیماری و روی تخت خوابیده بود بر سر کار می آمد همانطوری که کمونیستها با داشتن شاخه نظامی اعتقاد داشتند مثل سیب رسیده به دامن آنها می افتاد، و الان کسی ابراز تاسف و عذر خواهی از ملت نمی کرد همانطوری که تا حالا جبهه ملی نکرده است و بیشتر این هیاهو مال دستگاه سیاسی ادبی هنری تبلیغاتی چپ است که ما را به اشتباه می اندازد.
    و این را از خاطر نبریم که تروریسم اسلامی و تروریسم کمونیستی اعتقادی به دموکراسی ندارند و فقط خواهان برقراری حکومتهای خود با هر وسیله تروریستی می باشند.

    بدرود و همیشه پایدار

    پاسخحذف

نکاتی که هنگام استفاده از بخش کامنتها بهتر است به آن دقت فرمایید:
**١_ بنا به اعتقاد راسخ و بی چون و چرای من به آزادی بیان ، کامنت های شما مستقیما منتشر می شود. ** ٢_لطفا هنگام گذاشتن کامنت، یک اسم برای خودتان در نظر بگیرید تا دیگران و نویسنده وبلاگ راحتر بتوانند به شما پاسخ دهند. ** ٣_تمام کامنت ها را بدقت می خوانم و تنها در جایی که واقعا لازم باشد ، در بحث ها دخالت می کنم، چون من تریبون خودم را داشته ام و حرفم را زده ام ، باید اجازه دهم بقیه حرفشان را بزنند. ** ٤_تنها کامنت های ترولرها و کامنت هایی که شامل لینک های غیر معتبر ، مانند سایت های آلوده به بد افزار هستند،برای امنیت خواننده های وبلاگ ، حذف می شوند. ** ٥_در سمت چپ جعبه ای که در آن نظر خود را می نویسید، شما عبارت (اشتراک ایمیل) را می بینید، درصورتی که ایمیل خود را در آنجا وارد کنید، کامنت های جدید را با ایمیل، دریافت خواهید نمود. ** ٦_شما حتی در فحش دادن به نویسنده وبلاگ هم آزاد هستید! حتی به بهانه توهین به خودم نیز کامنتی را حذف نمی کنم، من جانم را می دهم که تو حرفت را بزنی، اما خواهش میکنم به جای فحش دادن، به موضوع نوشته بپردازید.