شنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۱

چرا ایرانیان از صدام حسین متنفر هستند، اما علی بن ابی طالب را دوست دارند؟!


مگر نه اینکه صدام ایرانیان را می کشت و از ایرانیان متنفر بود؟ مگر نه اینکه صدام یک جنایتکار بود که از کشتن و شکنجه انسان ها، فروگذار نمی کرد؟

حال چگونه است که علی بن ابی طالب، فرد محترمی محسوب می شود و مورد علاقه ایرانیان است؟ مگر نه آنکه علی نیز ایرانیان را می کشت؟! مگر نه اینکه علی نیز از کشتار انسان ها و آزار آنها هیچ کوتاهی نکرد؟!

به یاد بیاوریم که:

-         علی بن ابی طالب فردی خونریز و وحشی بوده است، بعد از حمله محمد به قبیله بنی قریظه، علی بن ابی طالب، سر تمامی مردان را از تن جدا کرد(البته با کمک دیگران)، چنین انسانی فردی وحشی و بیمار روانی است.  (توضیحات بیشتر در این لینک)

-         علی بن ابی طالب، حداقل سه بار دستور سرکوب خونین ایرانیان را داد(منبع). ایرانیانی که به زور مسلمان شده بودند و زیر باز ظلم و جور اعراب بودند، چندیدن بار از پرداخت پول زور کمر شکن سربار زدند که هر بار به دستور علی، به وحشیانه ترین شکلی سرکوب شدند!

-         ارزش های زندگی علی بن ابی طالب، بر اساس تبعیض نژادی (برده داری) و یا تبعیض مذهبی است، یعنی مسلمانان برتر از دیگران هستند. علی به حقوق انسان ها هیچ احترامی نمی گذاشته است.

طنز تاریخ است که شخصی چون علی، محترم و مقدس شناخته می شود، مانند این می ماند که یهودی ها، الان هیتلر را بپرستند...!

در حقیقت، ملاهای شیعه، به همین دلیل از روشنگری درباره اسلام وحشت دارند، چه آنکه می دانند آگاه شدن مردم و نسل جوان از جنایات اعراب مسلمان (در زمان صدر اسلام)، آبرویی برای اسلام باقی نمی گذارد و مردم به جای علاقه به علی، از او متنفر خواهند شد، و در نهایت دکان آنها تعطیل می شود.


جمعه، دی ۰۸، ۱۳۹۱

در ستایش آمنه:با شنیدن اسمش کلاه از سر بر می دارم، که او سمبل بخشش است، در پس همان صورت سوخته، او زیبایی را به نمایش گذاشته!

نمی توان منکر این واقعیت شد که آمنه بهرامی نو، دختری است که در ایران بزرگ شده است و بیست و چهار ساعته گفتار و اعمال خشونت آمیزی، او را بمباران تبلیغاتی کرده اند. در جامعه ای که بی هیچ شرمی، طناب دار به گردن انسان می اندازند و از مردم برای تماشا دعوت می کنند، در حقیقت هر گونه عطوفت انسانی را بی ارزش کرده اند.

نمی توان منکر این شد که فرد قربانی، معمولا سخت ترین تصمیمات را درباره مجرمی می گیرد که آزارش داده است، لذا هیچ جای دنیا، تنبیه مجرم راه به دست فرد قربانی نمی گذارند، چون که او زجر کشیده و او از عدالت فرسنگ ها فاصله دارد.

حال با این وجود، مگر می توان چشم فرو بست و ندید، که قانون احمقانه قصاص، چاقو به دست آمنه داد تا به قول معروف «دلش خنک شود» و هر کاری می خواهد با مجرم بکند، اما آمنه ای که زندگیش را باخته بود، باز انسانیت پیشه کرد و چاقو را در چشم متهم فرو نکرد.

در مدارس کشورهای پیشرفته، کودکان را طوری آموزش می دهند و یا اصطلاحا «بار می آورند» که آن کودک، کمتر در فکر انتقام شخصی باشد، و اصولا اعمال زشتی چون انتقام و قصاص، در آموزش آنها جایی ندارد.

حال به یاد بیاوریم که آمنه، با آنکه تحت بمباران تبلیغاتی بزرگ شده بود که قصاص را حق و منصفانه می دانسته، باز انسانیت پیشه کرد و حاضر نشد جنایت کند.

آن مجرم، زیبایی چهره آمنه را از بین برد، چشمان او را کور کرد، اما واقعیت این است که از پس همان صورت سوخته، آمنه به دنیا نشان داد که هنوز خیلی زیباست.

آمنه عزیز، سال گذشته و قبل از اجرای مراسم قصاص، نوشتم(اینحا): 

آمنه، خواهر زجر کشیده ام ، ای کاش اجازه بدهی که فردا برای همیشه از تو تندیس بخشش بسازیم...!

خواهر زجر کشیده ام، ای کاش فردا چاقو بدست نگیری ، ای کاش اجازه بدهی همیشه با شنیدن اسم آمنه بهرامی نو، به یاد دخترکی بیافتیم که عمری زجر کشید ، اما حاضر به آزار احمقی که زندگیش را تباه کرده ، نشده است.

ای کاش اجازه ندهی که با شنیدن اسم آمنه بهرامی، به یاد دختری بیافتیم که چاقو بدست گرفت و چشمی را از حدقه درآورد.

خواهرکم، زنان ایران به درازای تاریخ مورد آزار قرار گرفته اند، اما همیشه سمبل مهربانی و انسانیت بوده اند، نگذار اسم آنها خراب شود.

می دانم که نابینا شده ای ، اما مطمینم که با کمی دقت، پرده انتقام را می توانی از جلو چشمت برداری و ببینی که نابینا کردن این جوان ، فقط حرمت عطوفت انسانی را در جامعه می شکند و هیچ فایده ای ندارد.

ای کاش اجازه بدهی همیشه با شنیدن اسم آمنه بهرامی ، کلاه از سر برداریم و بگوییم که چقدر زن قدرتمندی است.

آمنه جان، جامعه در حق تو بی مهری کرد، مصیبت تو را فراموش کرد و در این چند ساله مرحمی بر زخم تو نگذاشت، اجازه نده با کور کردن این جوان خاطی، جامعه ایران بگوید داستان تمام شد ، هیچ احساس مسولیتی نکند و مردم عذاب تو را فراموش کند. بیا و بزرگی کن، اینبار تو جامعه را شرمنده کن ، بگذار اسمت جاودانه شود و شرم بی مهری جامعه به تو ، همیشه باقی بماند.

آمنه، خواهر زجر کشیده ام ، ای کاش اجازه بدهی که فردا برای همیشه از تو تندیس بخشش بسازیم ...

نوشته دیگر امروز من:


پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۱

ویدیویی از سایت تد: جنبش فیسبوکی پوسترهای «لاو-یو» در اسراییل و ایران، از کجا آغاز شد؟


در زمانی که جنگ بین ایران و اسراییل، هر روز واقعی تر می شود، طراح گرافیکی، «رونی ادری» در کنفرانس تد، برای حضار شرح می دهد که چگونه این جنبش فیسبوکی، شعله ور شد.

ابتدا او عکسی از خودش و فرزندش، به همراه پرچم اسراییل منتشر می کند که بر روی آن نوشته بود: «مردم ایران، لاو-یو». و بعد از آن، بقیه مردم اسراییل نیز در فیسبوک، از این پوستر و اقدام، حمایت کردند. در جواب، مردم ایران نیز به تهیه پوسترهای مشابه اقدام کردند.

این اقدام ساده، جنبشی را رقم زد که صدها پوستر، در فیسبوک دست به دست می شود، مردم ایران می نویسند مردم اسراییل را دوست دارند و بر عکس، حتی این جنبش قدمی جلوتر گذاشت و به تهیه پوسترهایی منجر شد که می نویسند:«فلسطینی ها، اسراییل را دوست دارند!»

اکنون پوسترهایی در فیسبوک می چرخد که مردم می گویند: «ما حاضر نیستیم در جنگی که شما به راه می اندازید بمیریم!»

نوشته دیگر امروز من:




یک نمونه

تصویری که در این کنفرانس در اسراییل، برای مردم ایران گرفته شده است



مصاحبه خبرنگار الجزیره با ریچارد داوکینز، درباره آتیسم و اعتقاد به خدا: / آتئیسم چیست و ربط آتیسم و اخلاق چیست؟

مصاحبه خبرنگار الجزیره با ریچارد داوکینز، درباره آتیسم و اعتقاد به خدا را در زیر می توانید ملاحظه بفرمایید. چند نکته که به ذهن من رسید، این است: 

-          از نظر ریشه ای، افکار لنین و هیتلر، به ادیان شباهت بیشتری داشته تا به افکار آتئیست ها
-          مسول سو استفاده از علم و ساخت اسلحه های قوی برای کشتار، خود علم نیست.
ریچارد داوکینز گفت:
از نظر من، تنها چیزی که عجیب است، این است که چگونه ممکن است یک خبرنگار در قرن بیستم، به این اعتقاد دارد که:«محمد با یک اسب بالدار پرواز کرده و به آسمان ها رفته است...!!»


نوشته دیگر امروز من:ویدیویی از سایت تد: جنبش فیسبوکی پوسترهای «لاو-یو» در اسراییل و ایران، از کجا آغاز شد؟  

در این نوشته، به صورت بسیار خلاصه به سر فصل های زیر می پردازیم:

-          آتئیسم چیست؟
-          ربط آتیسم و اخلاق چیست؟
-          چرا انسان ها آتئیست می شوند ؟
-          آیا آتیست ها به اخلاقیات معتقد هستند ؟
-          آیا آتیسم ، یک ایدئولوژی است ؟
-          آیا آتیست بنیادگرا (یا همان افراطی) وجود دارد؟
-          تفاوت  اصلی آتئیست ها و دینداران :
-          آیا جنایات هیتلر ، استالین و ... را باید به پای آتیست ها گذاشت ؟
در یک تعریف کلی و بسیار ساده ، عدم اعتقاد به وجود روح و یا خدا را آتئیسم می نامند.

ساده ترین اصولی که در آتئیسم موجود است، این چند اصل زیر است: 

-         آتئیسم در توضیح اینکه جهان چگونه و چرا وجود دارد، از توجیه ی به نام الله و خدا و آفریدگار ، استفاده نمی کند.
-         آتیئست ها معتقد هستند که انسان ها می توانند اصول اخلاقی و قوانینی وضع کنند و به کمک آنها زندگی انسانی و درستی داشته باشند و هیچ نیازی به کتاب ها و قوانین آسمانی نیست.
چرا انسان ها آتئیست می شوند ؟

-         هیچ اویدنس و شاهدی برای تایید مطالب گفته شده توسط ادیان وجود ندارد.
-         آتئیست ها معتقدند ادیان فاقد هیچ منطق و دلیلی هستند.
-         آنها معتقدند ادیان ضرر های بسیاری را به دنیا وارد کرده اند
-         اکثر آتئیست ها زمانی دیندار بوده اند و بعد اعتقاد خود را به آن دین از دست داده اند
-         اکثر آتئیست ها ، سکولار هستند و معتقدند نباید هیچ امکان خاصی در اختیار ارگان های مذهبی قرار گیرد.

شاید ساده ترین اساس آتئیسم این باشد که در مورد چرایی وجود و  چگونگی آفرینش دنیا، ما باید به دنبال جواب مشخص باشیم و حتی اگر جوابی نیز نداشته باشیم، دلیلی ندارد که به یک موجود خیالی در آسمان ها متوسل شویم.

آیا آتیست ها به اخلاقیات معتقد هستند ؟

آتئیست ها می توانند مانند دیگر انسان ها، پایبند به اخلاقیات باشند و یا پایبند به اخلاقیات نباشند. همانطوری که معتقدین به ادیان می توانند اخلاق گرا باشند و یا اخلاق گرا نباشند.

دینداران به برخی از  اخلاقیات پایبند هستند ، آتیست ها نیز به آن اخلاقیات پایبند هستند، تنها تفاوتی که بین آتیست ها و دینداران وجود دارد، این است که آتیست ها در مورد اینکه آیا کاری خوب است یا بد است، از قوانین الهی و یا خدا هیچ کمکی نمی گیرند.

از نظر آتیست ها ، عدم اعتقاد به خدا ، باعث نخواهد شد که مثلا فردا همه انسان ها همدیگر را بکشند وبه غارت مغازه ها بپردازند. آتئیست ها به صورت خیلی ساده این سوال را مطرح می کنند که آیا اشخاص دیندار ، فقط به علت ترس از آتش جهنم است که آدم نمی کشد ؟! اگر جواب مثبت است، آن فرد یک آدم کش است.

آیا آتیسم ، یک ایدئولوژی است ؟

جولیان بگینی ، فیلسوف شهیر بریتانیایی ، درباره آتئیسم می نویسد :

"  there is no one ideology or set of behaviours to which all atheists adhere"
ترجمه :  "هیچ ایدئولوژی و یا چارچوب رفتاری وجود ندارد که همه آتئیست ها از آن پیروی کنند."
لذا همانطوری که که می بینید، بسیاری از آتیست ها سکولار هستند و به عقایدی چون انسانگرایی ، عقل گرایی و طبیعت گرایی گرایش دارند، اما هیچ ایدئولوژی یا چارچوب فکری و رفتاری وجود ندارد که آتیست ها بر روی آن متفق باشند یا به آن پایبند باشند.

گرچه انتهای آتئیسم ، کلمه (ایسم) آمده اسـ، اما این پسوند ایسم ، به معنا و مفهوم ایدئولوژی نیست.  پسوند ایسم در انگلیسی ، گاهی به معنای حالت ، کیفیت و شرایط و معانی دیگر  نیز به کار می رود.مانند این کلمات heroism و یا بیماری چشمی : astigmatism !

آیا آتیست بنیادگرا (یا همان افراطی) وجود دارد؟

کلمه بنیادکرایی و افراطی (زمانی که در مفهوم یک عقیده به کار برده می شود) اشخاصی هستند که به شدت به شکل اولیه یک عقیده معتقد هستند و می گویند باید آن عقیده به همان شکل باقی بماند و آنها نیز از آن عقیده پیروی کنند. لازم به یادآوری است که در فرهنگ کنونی دنیا ، کلمه بنیادگرایی، بیشتر درباره پیروان ادیان یا ایدئولوژی ها به کار برده می شود.

پرفسور مک آنانی ، استاد دانشگاه نوتردام ، می نویسد :
“Fundamentalism is strict adherence to specific theological doctrines typically in reaction against Modernist theology.”
Source: Fundamentalism and American Culture"

به دیگر عبارت، ایشان به صراحت معتقد هستند که بنیاد گرایان یا Fundamentalism ، به شخصی گفته می شود که پیرو  بسیار پایبند ، سختگیر به یک دکترین،  تئوری یا عقیده خاصی است و در مقابل هر گونه رفرم و یا تغییر مقاومت می کند.

اما آیا آتیئست ها نیز پیروان افراطی دارند ؟! جواب منفی است. چه آنکه اصولا آتیئسم یک دین یا ایدئولوژی نیست و هیچ  چارچوب فکری مشخصی ندارند که اصولا کسی بخواهد در تقلید از آن افراط کند.

تفاوت  اصلی آتئیست ها و دینداران :

اکثر آتیئست ها  به اندیشه انتقادی ، اعتقاد دارند، آتئیست ها ، چیزی را بدون دلیل قبول نمی کنند و به راستی آزمایی مطلب مطرح شده می پردازند.  نزد آتئیست ها هیچ چیزی مقدس نیست ، اکثر آتیست ها قبل از اینکه آتیست شوند، دیندار بوده اند ، لذا در همان ابتدای آتیست شدن ، مقدس ترین چیز مورد را شکسته اند، لذا دیگر از شکستن مرزها و شک کردن به اندیشه ها و اعتقادات جدید، هراسی ندارند. این ویدیو را در مورد اندیشه انتقادی ببینید.

آیا جنایات هیتلر ، استالین و ... را باید به پای آتیست ها گذاشت ؟

در طی بحث با دینداران ، مرتب می بینم که می گویند هیتلر یک آتئیست بوده و میلیونها انسان را کشته است.
ایدئولوژی ها و ادیان ، شباهت بسیاری به هم دارند، هر دو یک تئوری و یک عقیده خاص هستند که جهان بینی و اساس تفکر شخص را تشکیل می دهند.

در این میان افرادی که به صورت افراطی  معتقد به یک تفکر خاص هستند، مثلا دینداران یا افراد پیرو یک ایدئولوژی ، قابلیت این را دارند که اصول اخلاقی را زیر پا بگذارند، چه آنکه چارچوب آن ایدولوژی بر هر چیزی مقدم است و اگر طبق آن چارچوب ، یک جنایت ، کاری درست قلمداد شوند، دیگر از نظر جنایت نیست.

مثال بارز آن ، اقدام استالین یا هیتلر به نسل کشی و یا قتل عام انسان ها است . دینداران افراطی نیز دست کمی از این اشخاص ندارند. مثلا طالبان یا خمینی ، در ابعاد بسیار گسترده ای دست به کشتن و جنایت زده اند و کار خود را درست و اخلاقی می دانستند.

شایان ذکر است که اصولا هیتلر نیز یک دیندار بوده است!


 به صورت مشخص باید گفته البته که یک آتئیست می تواند جنایتکار نیز باشد، اما آمار نشان می دهد که شانس جنایتکار بودن یک انسان بی خدا ، در مقابل افراد دیندار ، ده برابر کم می شود.

برای اینکه ببینیم چقدر آتیئست ها به اخلاقیات احترام می گذارند و جایگاه آنها در جامعه چیست، این گراف را ملاحظه بفرمایید: 

درصد افراد آتئیست در امریکا  ، حدود بیست درصد جامعه آمریکا است. درصد حضور آنها  در مراکز علمی و دانشگاهی ، هشتاد و سه درصد است، یعنی  در مقایسه با افراد دیندار، احتمال حضور یک آتیست در مراکز دانشگاهی ، چهار برابر افزایش می یابد.

 اما در زندان های آمریکا ، تنها بیست صدم درصد آتئیست هستند، اما درصد زندانی در جامعه ، حدود دو درصد است. به دیگر عبارت،در مقایسه با افراد دیندار ،  شانس حضور یک آتیست در زندان ، ده برابر کم می شود. 


به راحتی با مقایسه این آمار می توان نتیجه گرفت که افراد آتیست به نسبت متوسط جامعه ، کمتر جنایت می کنند.



سه‌شنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۱

اگر هدف حفظ رژیم و رفسنجانی باشد، نیک آهنگ خیانت کرده! اما اگر هدف براندازی رژیم باشد، نتیجه کار نیکی، شاهکار است...!


اول از همه، لطفا توجه کنید که نیک آهنگ، این فایل ها را منتشر نکرده است،  اگر او می خواست منتشر کند، همان دو سال پیش چنین کرده بود. در اینجا من صحبت از نتیجه کار نیک آهنگ می کنم، و منظور من از کار او، صداقت او با دادگاه بوده است. چرا که او حاضر نشده به دادگاه دروغ بگوید و اسناد را به دادگاه ارایه کرده است، و در حقیقت  تنها نیک آهنگ به وظیفه خود به عنوان یک روزنامه نگار با شرف و مستقل عمل کرده است.

برنامه صدای آمریکا با حضور نیک آهنگ کوثر، درباره انتشار فایل صوتی گفتگو با مهدی هاشمی را در انتهای این نوشته می بینید.

در انتهای این مصاحبه، آقای حسین قاضیان ( که بسیار به اصلاح طلبان نزدیک است) گفته اند:

«اجرای سیاسی، مهمترین تاثیر بر روی هاشمی رفسنجانی است و بی آینده شدن یک راه حل میانی است که ممکن بود فشار به آقای خامنه ای، که در آینده سیاسی ایران، ممکن بشود..

اول از همه، مرده شور آن راه میانی که بخواهد هاشمی رفسنجانی برای مردم ایران به ارمغان بیاورد...!

در حقیقت در این مصاحبه،  آقایان اصلاح طلب، دلیل عصبانیت خود از نیک آهنگ را به صورت واضح، بیان می کنند. علت عصبانیت آنها این است که می دانند با افشای این نوارها، مشخص شده که هاشمی نفر پشت پرده اصلاح طلبان است، و این باعث بی آبرو شدن اصلاح طلبان شده، از طرفی نیز رفسنجانی نزد خامنه ای بی اعتبار گردیده است.  

آنها می دانند که اگر رفسنجانی به قدرت باز نگردد، آنها دیگر شانسی برای حضور در قدرت نخواهند داشت. اصلاح طلبان قصد براندازی این رژیم را ندارند، آنها می دانند که اگر رژیم سرنگون شود، بسیاری از آنها باید در دادگاه های رژیم،  پاسخگوی اعمال خود و مشارکت در جنایات سی ساله رژیم باشند. 

چرا اصلاح طلبان، از سرنگونی رژیم اینچنین وحشت دارند و هر جا فشاری مضاعف بر رژیم می بینند، پا به میدان می گذارند؟!

چون اصلاح طلبان، موافق براندازی رژیم نیستند، آنها می دانند اگر رژیم سرنگون شود، آنها در آینده سیاسی جایی نخواهند داشت، هدف آنها تنها حفظ رژیم است، و برای این کار، دو دلیل ساده وجود دارد:

-         بسیاری از این اشخاص اصلاح طلب، در سی سال جنایت رژیم آخوندی نقشی غیر قابل انکار داشته اند، آنها خوب می دانند اگر این نظام ساقط شود، بسیاری از آنها باید در دادگاه ها پاسخگوی اعمال خود باشند.
-         اصلاح طلبان به خوبی می دانند که اگر این نظام ساقط شود و یک حکومت مردم سالار بر سر کار بیاید،این اشخاص در ساختار حکومت آینده جایی نخواهند داشت، به دو دلیل ساده، یکی به سبب سابقه بد و مشارکت در جنایات رژیم و دیگری  توان مدیریتی ضعیف !

در واقع؛ هر جا تیغی تیز به سمت رژیم خامنه ای نشانه می رود، این اصلاح طلبان حکومتی هستند که برای کند کردن آن تیغ، پا به میدان می گذارند، به این امید که شاید خامنه ای تکه استخوانی را جلوی آنها بیاندازد...! 

اگر هدف ما حفظ رژیم و قدرت دادن به رفسنجانی و اصلاح طلبان باشد، نیک آهنگ کار بدی کرده است، اما اگر هدف ما براندازی رژیم باشد، کار نیک آهنگ یک شاهکار محسوب می شده است...!
نباید فراموش کرد، حذف اصلاح طلبان از صحنه سیاسی ایران، باعث می شود که مردم ایران بدانند دقیقا با چه کسی می خواهند مبارزه کنند و هدفشان چیست! دیگر اصلاح طلبانی نیستند که باز بر سر کار بیایند و قصد فریب مردم را داشته باشند و مبارزات مردم را به بیراهه ببرند.

 اصلاح طلبان حکومتی، سوپاپ اطمینان رژیم هستند. در این چند ساله سه بار شاهد خیانت این گروه به مردم ایران بوده ایم:

-         با روی کار آمدن خاتمی: خاتمی با بیست میلیون رای بر سر کار آمد، در حالی که مردم به او امید بسته بودند،تنها به جامعه ایرانی خیانت کرد و هیچ اصلاحاتی انجام نداد. 

-         فاجعه کوی دانشگاه:در سال 78 و حمله نیروهای لباس شخصی وابسته به خامنه ای به دانشجویان، در تهران تظاهرات قابل توجهی شکل گرفت، کار به جایی رسید که خامنه ای به گریه افتاد. در آن زمان خاتمی بیست میلیون رای داشت، به جای حمایت از دانشجویان، آنها را مجبور کرد که به خوابگاه های خود بازگردند. 

-         تظاهرات سه و نیم میلیون نفری خردادماه دو سال پیش(بعد از انتخابات ریاست جمهوری):در آن تظاهرات شاهد  حضور انبوه مردم بودیم، بیش از سه و نیم میلیون نفر در خیابان های تهران بودند، نیروی انتظامی از ترس مردم، عکس موسوی را بر ماشین خود چسباند، اما اصلاح طلبان، از ترس اینکه رژیم سرنگون شود، به مردم خیانت کردند و آنها را باز به خانه های خود بازگرداندند.


دوشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۱

اصلاح طلب عزیزم!شجاعت روزنامه نگار و سر پیچی از حکم دادگاه، برای منافع شهروندان با ارزش است نه برای حراست از دیکتاتورها!

آقای قاضیان، روزنامه نگار وقتی باید در مقابل قانون بایستاد که  بخواهد از منافع جامعه دفاع کند، نه از منافع دیکتاتور...! 
 آقای قاضیان، از کی حریم قایل شدن برای دورویی و دغل کاری سیاستمداران، زیربنای اخلاق روزنامه نگاری محسوب می شود!؟ 

اصلاح طلبانی که بی شرمانه، اخلاق و شرافت روزنامه نگاری را به معنای حراست از منافع جنایکتاران در قدرت می دانند...!

برنامه صدای آمریکا با حضور نیک آهنگ کوثر، درباره انتشار فایل صوتی گفتگو با مهدی هاشمی را در انتهای این نوشته می بینید.

در این برنامه، اقای حسین قاضیان حضور داشت، ایشان که از نزدیکان اصلاح طلبان است و در دولت خاتمی، مشاور دولت بوده است، به شکلی غیر اخلاقی به نیک آهنگ حمله کرد، که البته نکات مهم آن به قرار زیر است:

حسین قاضیان حرف از اخلاق می زند، اما جلوی همه، دروغ می گوید و به نیک آهنگ تهمت دروغ می زند که نیک آهنگ با مهدی هاشمی زد و بند اقتصادی داشته است!

-          در دقیقه 25 حسین قاضیان می گوید شرافت روزنامه نگاری به ما حکم می کند در مقابل قانون بیایستیم و مثلا سورس خود را به دادگاه معرفی نکنیم! 
این مقابل قانون ایستادن، جایش اینجا نیست! ایشان سوراخ دعا گم کرده اند! 
صد البته که بارها شده در کشورهای دمکراتیک، روزنامه نگاران در مقابل حکم دادگاه ایستاده اند و مثلا سورس خود را در دفتر رییس جمهور آن کشور، لو نداده اند. چرا که اگر مثلا اگر سورس خود را لو می دادند، دیگر به اطلاعات بعدی دست پیدا نمی کردند، در حقیقت این روزنامه نگارانی که از قانون سرپیچی کرده اند، هدفشان حفظ منافع شهروندان بوده است.
اما اگر نیک آهنگ در اینجا از دستور دادگاه سر پیچی می کرد و نوار مکالماتش با مهدی هاشمی را ارایه نمی کرد، در حقیقت منافع یک جنایتکاری به نام مهدی هاشمی را حفظ کرده بود...! 
-          چرا حسین قاضیان، تلاش می کند که ضبط صدای سیاستمداران را چیز بدی قلمداد کند؟! سیاستمداری که زندگی میلیونها انسان در دستان اوست (مانند رفسنجانی) دیگر حریم خصوصی ندارد، بلکه او با هر قدمش، می تواند زندگی بسیاری را تحت شعاع قرار دهد.
آن سیاستمداری که در خفا یک چیز می گوید و در جلوی دوربین یک چیز دیگری می گوید، یک فرد دغلباز است، آن فرد دغلباز باید رسوا شود. عجبا که حسین قاضیان تلاش می کند افشای سیاستمداران را کار غیر اخلاقی جلوه دهد. 
-          آقای قاضیان به (دقیقه 25) به اعتماد مردم به روزنامه نگاران اشاره می کند و می گوید نباید اعتماد مردم به روزنامه نگاران آسیب ببیند، وقتی که نیک آهنگ صدای یک سیاستمدار را ضبط می کند، اعتماد مردم به قشر روزنامه نگار آسیب می بیند.  
این حرف غلطی است، اعتماد مردم وقتی به روزنامه نگاران آسیب می بیند که خبرنگار، سعی در لاپوشانی کند و چشم بر واقعیت ببندد، واقعیت را منتشر نکند و الی آخر. 
-          نکته بامزه اینجاست، ایشان اینگونه القا می کنند که نیک آهنگ به عنوان یک روزنامه نگار، باید از مهدی هاشمی،  حمایت کند و حتی به زندان برود، اما از دستور دادگاه سرپیچی کند...! یادمان باشد، این مهدی هاشمی،  فرزند یکی از سران رژیم که در دادگاه به دلیل شکنجه به پرداخت خسارت محکوم شده (منبع: گاردین)، 
-          در دقیقه 26، حسین قاضیان دروغ و دغل بازی اصلاح طلبانه خود را به نمایش می گذارد، او  سعی می کند کارمند بودن نیک آهنگ در سازمان بهینه سازی مصرف سوخت (که مهدی هاشمی رییس آن بوده) را به شکل یک رابطه غیر مشروع مالی جا بزند و از آن به نام «شراکت» نام می برد، او طوری وانمود می کند که نیک آهنگ با مهدی هاشمی زد و بندی داشته است...!! سوال اینجاست، کجای کار نیک آهنگ در کارهای مهدی هاشمی ذینفع اقتصادی بوده است؟!
توجه به دو نکته، جالب است:

-          نیک آهنگ کارمند سازمان مذکور بوده است. میلیونها ایرانی دیگر نیز کارمند ارگان های دولتی هستند. این کجایش به معنی زد و بند غیر قانونی است؟!
-          این در حالی است که حسین قاضیان، خود مشاور دولت خاتمی بوده و ارتباط نزدیکی با  رژیم داشته است...!! باید از ایشان پرسید، اگر کارمند بودن نیک آهنگ در وزارت نفت، او را شریک دزدی مهدی هاشمی می کند (!!)، سمت بالای او چون مشاور دولت خاتمی، او را در چه مقامی قرار می دهد!؟ 
-          در دقیقه 58، آقای قاضیان می گویند که هیچ روزنامه نگار خوشنامی حاضر نیست منبع خود را افشا کند! آقای قاضیان گویا فراموش کرده اند که مهدی هاشمی، یک منبع نیست، یک سیاستمدار است که درباره آینده ایران تصمیم می گیرد، و در حال اظهار نظر درباره آینده ایران است.
چرا باید مردم ایران غریبه باشند و نفهمند و ندانند که مهدی هاشمی چه می گوید؟!




یکشنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۱

حواشی مهدی هاشمی و درسی که مجتبی خامنه ای باید از آن بگیرد!/ در آینده دعوای مجتبی با مهدی نیست، با آزادی خواهان ایران است!


اتفاقات اخیر و حواشی دستگیری مهدی هاشمی بسیار بوده اند، شاید هیچ کسی به اندازه مجتبی خامنه ای به مهدی هاشمی شبیه نباشد.

ماجرای صدور حکم و محکومیت مهدی هاشمی در دادگاه کانادا، به دلیل شکنجه، آدم ربایی و اخاذی از دکتر هوشنگ بوذری، باید درس خوبی برای خاندان خامنه ای باشد.

به یاد بیاورید:

-          درست در زمانی که هاشمی رفسنجانی قدرت بلا منازع کشور ایران بود، پسرش مهدی، به غارت کشور ایران همت گماشت، بر قراردادهای نفتی نظارت کرد و کمسیون های کلان گرفت. او تصور نمی کرد زمانی نه در خارج از ایران و نه در داخل، جایی برای زندگی نداشته باشد!
-          کار مهدی هاشمی به جایی رسید که اگر خارج می ماند، با پیگرد قانونی روبرو می شد، و اگر به داخل بازمی گشت، با زندان های رژیم خامنه ای!
-          هر گاه کسی به روشی غیر قانونی به قدرت برسد و برای ماندن در قدرت، به هر جنایتی دست بزند، خود را برای همیشه در معرض خطر قرار داده است، چه آنکه عاقبت او، عاقبتی مانند صدام، قذافی و یا مهدی هاشمی خواهد بود.
-          همانطوری که خاندان خامنه ای، خاندان هاشمی را «کله پا!» کردند، این شانس وجود دارد که گروه جدیدی، خامنه ای را سرنگون کنند، یا اینکه مردم ایران دست در دست یکدیگر،این رژیم را کلا سرنگون کننند.
-          قبلا در نوشته زیر، به ماجرای دعوای خاندان هاشمی و خاندان رفسنجانی پرداخته ام:
مجتبی خامنه ای، باید بداند که سرنگونی او نیز چندان دور نیست، دنیا دچار تغییرات شگرفی شده است و دیگر مانند زمان جنگ سرد نیست. این تغییرات در این چند ساله، شتاب بیشتری یافته است. مجتبی خامنه ای نباید فراموش کند که روز به روز، به قدرت دادگاه های بین المللی افزوده می شود، از طرفی نیز آزادی خواهان ایرانی، آگاه تر می شوند.

سه سال پیش، خامنه ای به کمک اصلاح طلبان، موفق شد که جنبش آزادی خواهی مردم ایران را سرنگون کند، اما اگر این آتش، یکبار دیگر زبانه کشد، دیگر نه از اصلاح طلبان کاری بر می آید و نه از نیروهای بسیجی.

ای کاش مجتبی خامنه ای، آنقدر باهوش بود که می دید هر چقدر هم که خشن و بی رحم باشد، باز به اندازه صدام خشن نیست، عاقبت صدام این بود که او را از یک حفره بیرون کشیدند...!
قدرتی که غیرقانونی بدست آید، بی اندازه ناپایدار است...!  

عاقبت پسران صدام حسین: 


جمعه، دی ۰۱، ۱۳۹۱

تفاوت روشنفکر دینی با روشنفکر واقعی: روشنفکر واقعی کارش یافتن عیب است، اما روشنفکر دینی کارش ماله کشی بر عیب ها است...!

ساخت عبارات متناقض در جامعه ایرانی از آنجا آغاز شد که بخش مذهبی جامعه، توان مقابله با مفاهیم نوین را نداشت، لذا هدفش را بر به گند کشیدن آن مفاهیم، بنا نهاد...!

مثلا بخش مذهبی، می دید که استقرار دمکراسی و واگذاری حاکمیت به خود مردم (یعنی جمهوریت) در دراز مدت به حذف دین خواهند انجامید، لذا دینداران، با ساخت عبارتی مضحک به نام «جمهوری اسلامی»، تلاش کردند مفهوم جمهوریت را اخته کنند. آ

آخر چطور می شود دینی به نام اسلام را، که در کتاب آسمانیش به صراحت می گوید «اکثرهم لایعقلون»، یعنی اکثر مردم نادان هستند، را با جمهوریت، به صورت یکجا گرد هم آورد؟!

عبارت مضحک «روشنفکر دینی» نیز از آن دست است. چرا که روشنفکر کارش یافتن عیب ها است و آدم روشنفکر، بدون هیچ ترسی، به همه چیز شک می کند، همه چیز را مورد انتقاد قرار می دهد.
اما روشنفکر دینی، فردی است که قبل از فکر کردن، قبل از اینکه از مغز خود بهره گیرد، قبول می کند یک موجودی در آسمان به نام خدا وجود دارد، یک نفر به نام محمد هم فرستاده اوست و دستورات او باید در جامعه اجرا شود!

روشنفکر دینی در حقیقت، به دنبال یافتن عیب و بر ملا کردن عیب ها نیست، بلکه تنها هدفش این است که عیب دین را بپوشاند و بر آن ماله بکشد.

به عنوان مثال، دیده اید که روشنفکران دینی، از نقد دین بر می آشوبند و هر گونه انتقاد از دین را به شدیدترین وجهی محکوم می کنند، از طرفی نیز تلاش می کنند با توسل به روش های غیر اخلاقی، چون شانتاژ و دروغ، عیب های دین را بپوشانند...!

در حقیقت روشنفکر دینی، یک عبارت متناقض است، یک آفرینش مبتذل توسل دیندارانی است که توان مبارزه و مقابله با روشنفکران را ندارند، لذا با ساخت روشنفکر دینی، می خواهند عبارت روشنفکر را مبتذل کنند...!

قبلا نیز نگاشته بودم:
اصولا روشنفکر دینی وجود خارجی ندارد، چه آنکه اصولا این عبارت، جمع نقیضین است و روشنگری و آزادی اندیشی با دینداری جور در نمی آید./روشنفکر معنای مشخصی دارد، روشنفکر کسی است که از تفکر و تعقل نمی ترسد، حتی اگر نظرش با نظر قشر عامی جامعه در تعارض باشد، و اینچنین رفتاری در تناقض است با دینداری./دین اسلام چیزی که است که صدها سال است که خود را تیرگی و تاریکی نگه داشته است و جوهره این دین، بر اساس نیاندیشیدن و نپرسیدن است/روشنفکر دینی به شکلی مضحک در پی توجیه دین است، و صد البته که توجیه با روشنگری و روشنفکری زمین تا آسمان تفاوت دارد، چه آنکه روشنفکری بی هیچ قید و بندی در پی اندیشیدن بی قید و بند صحیح است


امام نقی: 
«به خدا قسم که اگر هیتلر، چهار تا «روشنفکر نازی» از جنبش روشنفکران دینی دور و بر خودش می داشت، الان در میدان مرکزی از هر شهر اروپا، یک مجسمه هیتلر بود و بر قبر فرزندان هیتلر، ضریح های طلا ساخته شده بود...!!»